فیلمی که دوستش دارم

آقای اسعدیان عزیز! فیلم “بوسیدن روی ماه” شما خیلی خوب بود، چون در عین حال که کلیشه های رایج ذهنی در باره مادران شهدا را می شکست، به آنطرف بام هم نیفتاده بود، اگر چه انتظارمان بیشتر از اینها بود.

0

سرویس فرهنگی به دخت/

بوسیدن روی ماه داستان  دو همسایه است که زندگی چهل ساله دیوار به دیوار در کنار یکدیگر،آنها را همچون دو خواهر به هم نزدیک کرده است،آنقدر نزدیک که فرزندان آنها دیگری را “خاله” صدا می کنند.

“احترام سادات” خانه شلوغ تری دارد و دختر ها و داماد ها و پسرش در رفت و آمد های گاه و بیگاه شان تنهایی او را سبک می کنند؛ ولی “فروغ” تنهاست،تنها دخترش ایران نیست و پسرش “محمد”، مثل “حسین” پسر “احترام سادات” مفقود الاثر است.

داستان اصلی فیلم جایی آغاز می شود که احترام سادات طبق برنامه همیشگی روز شنبه اول ماه به کمیته مفقودین سری می زند تا از حسین و محمد خبری بگیرد. از قضا در آن روز مطلع می شود که پیکر حسین پیدا شده و به همراه دیگر شهدا به تهران آورده شده است. احترام که از بیماری صعب العلاج و تنهایی فروغ مطلع است تصمیم می گیرد این خبر را از خانواده اش پنهان کند و به فروغ بگوید که محمد را پیدا کرده اند …این تصمیم اتفاقات بعدی را رقم می زند.

انتظار بیشتری داشتیم

به نظر می رسد که آقای اسعدیان در ساختن این فیلم،  مثل شاگرد ممتازی است که پس از نمره هایی عالی، در یک حرکت غافلگیر کننده  با بی حوصلگی ورقه امتحانی اش را  تحویل می دهد و به نمره ای متوسط راضی می شود و معلم هرچه ورقه را بالا و پایین می کند که برای دیدن نشانه ای از آن شاگرد قدیمی ردی پیدا کند، تلاشش بی ثمر است. مرا ببخشید،می گویند در مثل مناقشه نیست. این را از بابت علاقه و احترامی که برای ذهن مؤلف ایشان قائلم می گویم و شاید حرفه ای تربود که این حرف را در پایان مطلبم می گفتم؛ ولی گاهی امر دل غالب است و کار عاقلانه از معنی می افتد.

آقای اسعدیان و جناب محمدی سوابقی درخشان در تولید آثار سینمایی همچون “طلا و مس” و”زیر نور ماه” دارند و شاید همین موضوع، سطح انتظار را بالاتر می برد.

شخصیت های زن

بیایید شخصیتهای زن قصه را بررسی کنیم

احترام سادات:مادر خانواده مادر شهید حسین

فروغ:همسایه احترام سادات مادر محمد(دوست و همرزم حسین)

نگار:نوه احترام سادات و دختر طاهره

طاهره:دختر بزرگ احترام سادات

فیلم با صحنه مهمانی خانوادگی در منزل “مامان احترام” شروع می شود.از جهت طراحی صحنه و دیالوگ، تصویر بودن سکانس اول،  تکراری و پیروی از یک الگوی قدیمی است که اولین بار داریوش مهر جویی در فیلم “لیلا” از آن استفاده کرد. شخصیت اصلی داستان “احترام سادات” بی حوصله است. بی حوصلگی او انگار رخوتی در سر تا سر فیلم جاری می کند. برعکس، همسایه اش فروغ علی رغم تنهایی و بیماری و درد مشترکی که با احترام دارد، بشاش و بذله گوست و هر جا جلوی دوربین کارگردان قرار می گیرد، انگار فیلم سیاه سفید آقای اسعدیان رنگی می شود…تا صحنه ای که فروغ با نگار(نوه احترام سادات) از عشق و معنای آن صحبت نکرده، این تردید ایجاد می شود که شاید فروغ بر اثر سالها رنج تنهایی و انتظار، به لحاظ رفتاری بالغ نیست، اما کارگردان این تردید را در چند صحنه از جمله همین سکانس حیاط(نگار از مامان احترام و فروغ معنی عشق را می پرسد و اینکه آیا محمد و حسین هم عاشق بوده اند؟) کاملا برطرف  می کند و ما فروغ را زنی عاقل، با اندیشه ای سالم و روشن می بینیم. از این قیاس چه نتیجه ای می خواهم بگیرم؟

“احترام سادات زنی با تدبیر رئوف با عزت نفس و مادری دانا است.”

با تدبیر است به دلیل اینکه دختری شانزده ساله مثل “نگار” که طبیعتا نباید انگیزه ای برای نزدیک شدن به زنی در سن وسال او و بودن در خانه ای قدیمی و ساده همچون خانه او را داشته باشد،امکانات و جذابیت های خانه پدری را(داماد احترام پزشکی سرشناس است) رها کرده و در آغوش مامان احترام مأوا می گیرد. “نگار” از یاد آوری های مامان احترام دلخور نمی شود(نمازت رو بخون ، میری بیرون یه چیزی بپوش، درسِتو بخون،…)چون مامان احترام با تدبیر و مهربانی اول اعتماد او را جلب کرده است…(“تو دیگه از خود مایی” )چون مامان احترام معتقد است”هر سنی اقتضای خودشو داره”(در سکانسی که نگار با تعجب جعبه نوار کاست های دایی حسینش را باز بینی می کند و به اسامی خوانندگانی بر می خورد که قاعدتا دایی حسین جبهه رفته نباید صدای شان را می شنیده است)

با عزت نفس و داناست، چراکه نه به فرزندانش متکی است و نه به آنها اجازه می دهد بیش از حد وارد حریمش شوند. در عین حال که مثل هر مادر ایرانی سبزی قورمه و میوه توی راه شان را هم او آماده می کند.

طاهره: دختر بزرگ احترام سادات همسر “دکتر معتمدی” و مادر “نگار” است.او مدام نگران است… بی تدبیر و عجول است… تا حدی خود محور است، مادری دلسوز است ولی مادری رفیق نیست و اینجاست که بزرگترین سؤال من در شخصیت پردازی فیلم شکل می گیرد….درست است که لزوما نباید طاهره با وجود الگویی همچون احترام سادات مادری چون او شود، ولی یک دلیل یا دست کم یک نشانه برای اینکه چرا؟؟ به چه دلیل این همه فاصله به لحاظ شخصیتی؟؟جواب این سؤال را من در هیچ کجای فیلم نیافتم!!

طاهره مدام در رفت و آمد و بازجویی و هول و هراس است و حتی دروغ های مصلحتی هم می گوید و ما به هیچ عنوان انگیزه نویسنده را از طراحی این گونه این شخصیت نمی فهمیم؟!

به شخصیت های رها شده و بی سرانجام مانند طاهره یکی دو مورد دیگر نیز در داستان فیلم بر می خوریم.

عاطفه:دختری که حسین و محمد مجنون وار عاشقش بوده اند و این روزها مراسم عقد دخترش ندا را جشن می گیرد…لا اقل یک نشانه در حد یک دیالوگ برای این که بدانیم این لیلی چرا دو مجنون ناکام داشته است، در فیلم نداریم!

در کل من همانطور که در ابتدا هم گفتم فیلم درست مثل قدم ها و نفس های قهرمان داستان سنگین و بی حوصله است و اگر تحمیل سلیقه محسوب نشود ،این فیلم افسردگی داشت، اما …

آقای اسعدیان عزیز! فیلم شما خیلی خوب بود، چون در عین حال که کلیشه های رایج ذهنی در باره مادران شهدا را می شکست، به آنطرف بام هم نیفتاده بود(این دو مادر اهل تفریح و شوخی بودند،نگار جوان را می فهمیدند و در کنار او به وجد می آمدند،  دائم بر سر سجاده و یا در مسجد و حسینیه و بهشت زهرا نبودند، برآنچه اقتضای جوانیست صحه می گذاشتند…اما در عین حال مادر شهید بودند با همه مؤلفه هایش)

فیلم تان را دوست داشتم چرا که با شجاعت می گفت در “کمیته مفقودین”، درد کشیده ها و جنگ رفته ها رفته اند و آنها که به یاد گاری های عزیز ترین فرزندان این خاک “اسقاطی” می گویند، جای شان را گرفته اند….چون می گفت پسر بچه ای که مدام “می خواهد برود…”(آقای فیض که صابر ابر نقش او را به خوبی ایفا کرد) جانشین مسئولی(حاج آقا مصطفوی که مسعود رایگان نقش او را بازی کرد) شده است که بیست سال با در و دیوار این اداره زندگی کرده است و حتی روی مرتب چیده شدن پرونده ها حساس است!!

فیلم شما را دوست دارم چون “نگار” با اینکه یک نسل چهارمی است، اما به خوبی آدم هایی از جنس دایی حسینش را “م یفهمد” و “روی ماه شان را می بوسد”، حتی اگر بیشتر روزش با لب تاب و موبایل و موسیقی سپری شود.

زینب جلیلی /انتهای متن/

درج نظر