برف بیصدا می بارد؛ روایتی از حسادت و انتقامی بی پایان

سریال «برف بی صدا می بارد» که از سوم دی ماه در جدول پخش شبکه سه قرار گرفته است،با لقب طولانی ترین سریال درام تلویزیونی، ساخته پوریا آذربایجانی می باشد که پیش‌تر از او سریال موفق پلیسی جنایی «نوار زرد»را دیده بودیم.

0

سریال «برف بی صدا می بارد» که از سوم دی ماه در جدول پخش شبکه سه قرار گرفته است،با لقب طولانی ترین سریال درام تلویزیونی، ساخته  پوریا آذربایجانی می باشد که پیش‌تر از او سریال موفق پلیسی جنایی «نوار زرد»را دیده بودیم.

 

فصل اول «برف بی‌صدا می‌بارد» مربوط به سال‌های ۶۶ تا ۶۹ است و قصه فصل دوم ۲۵ سال بعد و در دهه ۹۰ روایت می شود.

داستان فصل اول سریال در دهه شصت و دوران جنگ تحمیلی می گذرد. پرداختن به تاریخ اجتماعی کشورمان در آن دوران به هر شکلی و شمایلی آن هم در قالب سریال‌های تلویزیونی همواره خوش یمن است و می تواند باعث آشنایی نسل‌های بعدی با ابعاد مختلفی از آن سال‌های پر شور و حماسه شود اما«برف بیصدا می بارد»با افتادن در دام کلیشه های تکراری و رفتار و گفتار شعاری شخصیت هایش در خلق فضایی ملموس و تأثیر گذار از آن دوران ناکام مانده است.از این حیث مرحوم مسعود بهبهانی نیا در سریال«کیمیا» موفق تر عمل کرده بود.

 

«برف بیصدا می بارد»روایتگر حسادت و انتقام بی انتهای شخصیت هایش است.حسادت و کینه ای که خانواده شکیبا را تا نابودی پیش می برد؛حسادت کورکورانه سیمین-دختر بزرگ خانواده- و انتقام سرسختانه حبیب کیانی محرک تمامی اتفاقات داستان است.

سیمین ( الیکا عبدالرزاقی ) شخصیتی ضعیف و حسود دارد که از کودکی تصور می کند پدرش بچه های دیگر را بیشتر از او دوست دارد،یادمان بیاید خاطراتی را که در ذهن سیمین از نسرین و احمد زنده می‌شود. بذر حسادت که در کودکی در دل سیمین کاشته شده با بزرگ شدن او قد کشیده و بعد از مرگ پدر و مادر،به درختی تنومند تبدیل شده که آماده است همه چیز را نابود کند. بقدری حسادت بر وجود سیمین چیره شده که انگار با نسرین و احمد پدرکشتگی دارد.رفتار او با سهیلا،دانیال و پگاه هم بقدری رئیس مآبانه و از بالاست که مخاطب به سختی می تواند باور کند او آنها را دوست دارد.

 

حبیب هم از کودکی کینه حاج عطا شکیبا را به دل گرفته و با خود بزرگ کرده است.حبیب بی شک منفورترین شخصیت داستان است که انتقام چشمان او را کور کرده و مشخص نیست تا به کجا می‌خواهد پیش برود؟

فیلمساز از حبیب بدمنی زیرک و فوق العاده باهوش ساخته است.مخاطب هرشب شاهد توطئه و دسیسه چینی جدیدی از حبیب برای نابود کردن خانواده شکیباست. اینکه شخصیت منفی داستان بتواند نزد مخاطب منفور شود،یک امتیاز بزرگ برای یک فیلم است اما تماشای این همه از زشتی و پلشتی های اخلاقی،روح انسان را مکدر می کند.این در حالی است که«برف بیصدا می بارد» ادعا دارد با انتخاب یک خانواده سنتی می خواهد سبک زندگی ایرانی و اسلامی را نمایش دهد اما در عمل مخاطب بجز حسادت،کینه و انتقام چیزی در داستان نمی بیند،یا مدام باید از دست حماقت ها و کارهای خودسرانه سیمین حرص بخورد و یا از حبیب و دسیسه هایش منزجر شود. در واقع خانواده شکیبا هیچ تناسبی با یک خانواده اصیل و تراز ایرانی ندارند و آرامش آنها در زمان حیات عطا و شکوه آرامشی ظاهری بوده است،عطا و شکوه بعنوان پدر و مادر خانواده عملا در تربیت فرزندانشان نا موفق بوده اند و رفتار نادرست آنها موجب ایجاد چنین حسادت و کینه عمیقی در وجود سیمین شده است.

 

ورود شخصیت‌های جدید به داستان همچون نرگس-خواهر حبیب-  و یا پرویز-پدر احمد- و مادرش(ثریا قاسمی) و یا خانواده گوهر در شهرستان نیز تاکنون نقش چندانی در پیشبرد داستان نداشته است و بیشتر برای پر کردن زمان داستان می باشد.

با این تفاسیر، باید دید این سریال که تاکنون نزدیک به ۷۰ قسمت آن به روی آنتن رفته است،در ادامه چه ترفندی برای جذابیت و کشش داستان و در نتیجه راضی نگهداشتن مخاطب و غافلگیری او در چنته دارد؟

 

انتهای پیام/ منبع:پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر

درج نظر