مسئله زنان ما اشتغال نیست، تامین اقتصادی است

مشکل اصلی زنان و دختران امروز جامعه ما چیست؟ مسئولین امور زنان این مشکلات را می شناسند؟ چقدر راهکار درست برایش یافته اند؟ فرصت هایی که انقلاب اسلامی برای دختران و زنان ایجاد کرده، در چه صورت می تواند برای آنها مایه رشد و شکوفایی گردد؟ این ها محورهای بخش انتهایی گفت وگوی ما بود با دکتر فهمیه فرهمندپور عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، مشاور سابق وزیر کشور در امور زنان و خانواده و رئیس قبلی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران.

0

در بخش های قبلی گفت وگو با دکتر فرهمندپور از تجربه های زیسته او به عنوان یک زن انقلابی در مسیر پر فراز ونشیبی که طی کرده بود، پرسیدیم و شنیدیم. سپس  این استاد دانشگاه و فعال در امور ز نان راه روشن و تازه ای را که انقلاب اسلامی پیش پای زنان گذاشته بود،‌ با همه فرصت ها و ظرفیت ها تشریح کرد. حالا نوبت بیان مشکلات و موانعی است که زنان را از قدم گذاشتن در این راه و رسیدن به مراتب رشد و پیشرفت و شکوفایی بازمی دارد و راه های غلبه بر آنها .

 

به عنوان کسی که تا همین اواخر در حوزه زنان مسئولیت اجرایی داشته اید،‌ فکر می کنید در حال حاضر بزرگترین مشکل این حوزه چیست؟

  • نامعلوم بودن تعریف زن تراز، نامعلوم بودن مختصات خانواده تراز وعدم تفاهم گروه ها و جناح ها بر سر تعریف اساسی‌ ترین مسائل زنان، مشکل عمده امروز حوزه زنان در جامعه فعلی ماست. شاید اگر بر سر اینکه واقعاً مشکل اصلی زنان ما چیست به توافق برسیم، بالاخره با خِرَد جمعی بتوانیم آن را حل کنیم اما بزرگترین مشکل، نبود همین تفاهم در مورد مسأله یا مسائل اصلی این حوزه است. متأسفانه ما هیچ ارزیابی، پایش، بررسی اثربخشی، اعتبار سنجی از فعالیت هایی که برای زنان در این سال ها انجام شده و دستاوردهای این فعالیت ها نداریم.  یعنی ما بررسی علمی که ما را به یک کفایت دیدگاهی و اقناع همه جانبه در خصوص تحصیل، اشتغال، تفریحات، مطالبات و … برای زنان برساند، نداریم. برای همین هم در این حوزه در تاریکی راه می رویم. حکایت ما و موضوع زنان، همان حکایت “فیل در تاریکی” مولاناست. “هر کسی از ظن خود شد یار من”.  افراد عادی که هیچ، بسیاری از مدیران و تصمیم سازان و تصمیم گیران حوزه زنان، هر کدام با یک بررسی محدود، اکتفا به تجربیات موردی و حتی شخصی سازی مسائل و تعمیم تجربه زیست زنانه خود، درباره اصلی ترین مسائل حوزه زنان و خانواده اظهار نظر می کنند و تصمیمات و اقدامات کلان را تا جایی که دست شان می رسد تحت تأثیر این محدود نگری خود قرار می دهند. یکی، اصلی ترین مسأله را خشونت خانگی معرفی می کند و کس دیگری، کلاً خشونت علیه زنان را یا انکار می کند یا از اولویت اقدام خارج می داند. یک طیف دغدغه اش می شود افزایش سن ازدواج دختران، یک طیف توانش را متمرکز می کند روی مقابله با ازدواج در سنین پایین. یکی دیگر روی بحث اشتغال زنان متمرکز می شود. دیگری دغدغه اش  می شود آمار پست های مدیریتی در اختیار زنان. یکباره، مسأله استادیوم رفتن یا نرفتن زنان یا مسأله خارج کشور رفتن یا نرفتن آنها می شود سوژه اقدامات و پیگیری های گسترده که از مجلس تا سینما به آن می پردازند. ملاک این آسیب شناسی ها و مسأله شناسی ها چیست؟ منطق اولویت بندی ها چیست؟ اگر هم گفتید همه اینها مهم است، سؤال من این است که منطق ارتباط و الگوی شبکه سازی بین این موارد چیست؟ مشکل عمده جمعیت حدود ۴۰ میلیونی زنان، چیست؟ یا کدام اقدام می تواند بر زندگی طیف عمده ای از این 40 میلیون نفر اثر مثبت داشته باشد؟ البته برخی مشکلات هست که در اقشار یا مناطق یا گروه های مختلف، متفاوت است و عمومیت ندارد ولی باز هم شناسایی این اولویت ها مبتنی بر تنوع اقشار یا مناطق، منطق و بررسی علمی و تجربی گسترده می خواهد. کسی که می گوید ازدواج دختران کم سن و سال، مسأله ما نیست، خیال می کند فقط باید مسائل اکثریت زنان طبقه متوسط شهری را جدی بگیرد. بنابر این با تکیه به آمار اندک ازدواج های دختران کم سن به نسبت کل ازدواج های کشور، می گوید باید این مسأله را از اولویت بررسی خارج کرد. اما اگر برنامه ریزی ما “مکان محور” باشد- که باید باشد-  باید نسبت تعداد این نوع ازدواج ها را به کل ازدواج های مناطقی بسنجیم که این موضوع در آنجاها رواج دارد. آنوقت معلوم می شود که واقعاً در خصوص برخی مناطق، این موضوع باید در اولویت بررسی قرار بگیرد، همانطور که تأخیر در ازدواج، مسآله برخی حوزه های جغرافیایی یا اقشار یا لایه های اجتماعی دیگر است و باید موضوع بررسی و اقدام جدی باشد و البته نیست متأسفانه.

نسبت ازدواج دختران کم سن به کل ازدواج ها در بعضی مناطق که در آن رواج دارد، باید در اولویت بررسی قرار بگیرد، همانطور که تأخیر در ازدواج، مسآله برخی حوزه های جغرافیایی یا اقشار یا لایه های اجتماعی دیگر باید موضوع بررسی و اقدام جدی باشد و البته نیست متأسفانه.

 تازه وقتی واقعاً تشخیص دادیم یک مسأله ای باید در اولویت اقدام قرار گیرد، نوع مواجهه باید خیلی دقیق و همه جانبه باشد. در همین مسأله ازدواج دختران کم سن و سال که بعضی می گویند اصلاً مسأله ما نیست و بعضی می گویند خیلی مسأله عمده و مهمی است، حالا فرض کنیم مسآله برخی استان ها یا شهرستان های ما باشد – که به نظر من هم هست- حالا باید چکار کنیم؟ پیشنهاد فراکسیون زنان مجلس، افزایش سن قانونی ازدواج است. اقدامی که به نظر من بسیار خطرناک است و می تواند ظرف چند سال، پیامدهای جبران ناپذیری داشته باشد. چون ازدواج در سن کم، غالباً در مناطقی رواج دارد که صِرف افزایش سن قانونی ثبت ازدواج، مانع وقوع آن نخواهد بود و لذا ممانعت از ثبت ازدواج در سنین پایین، قطعاً موجب افزایش ازدواج های ثبت نشده خواهد شد. ظرف چند سال، شما در آن مناطق با معضل زنان رها شده و بچه های بدون شناسنامه و موارد مرتبط دیگر مواجه خواهید بود. این بهتر است یا ازدواج سن پایین ولی ثبت شده؟ پس باید راه دیگری پیدا کرد. می بینید موضوعات چقدر ظریفند و چه مواجهه تخصصی و کارشناسی و به دور از شخصی سازی و سیاسی بازی را می طلبند؟

به علاوه، مطلب به مراتب مهم تر از آسیب شناسی، همان نکته ای است که اول عرض کردم؛ اینکه ما باید بتوانیم تعریفی از زن خوب، زن تراز و وضعیت خوب برای زنان داشته باشیم. در واقع اساساً، مشکلات و کمبودها در مقایسه وضع موجود با وضع مطلوب و وضعیت تراز قابل شناسایی هستند. نمی شود مسائل را روزمره و موردی شناسایی کرد و در فرایند اجرا قرار داد. روزی تصور این بود که مشکل دختران با دانشگاه رفتن حل می شود. بیش از 60 درصد صندلی های دانشگاه توسط دختران اشغال شد. خیلی هم خوب! اما الان با طیف وسیع دختران تحصیل کرده جویای کار مواجهیم. تلاش می کنیم فرصت های شغلی بیشتری برای آنان فراهم کنیم و در این زمینه آماری هم داده می شود. سؤال اینجاست؛ اگر تمام اینها یا بیشتر این دختران شغل پیدا کردند، مشکل بعدی چیست؟ تضمینی وجود دارد که از دل این اقدام، مشکل بزرگ دیگری سر بر نیاورد؟ من قطعاً مخالف تحصیل و اشتغال زنان نیستم. این راهیست که خودم رفته ام و اصلاً هم از آن ناراضی و پشیمان نیستم ولی بحث من نبودِ یک چشم انداز جامع برای وضعیت مطلوب زنان و فقدان یک طرح جامع عملیاتی برای دسترسی زمان بندی شده، کارشناسی و آسیب شناسی شده و آینده پژوهانه به آن چشم انداز مطلوب است. اقدامات مقطعی، متأثر از شرایط سیاسی، غیر مبتنی بر واقعیت های بومی… مشکلی را حل نمی کند، شکلش را تغییر می دهد و چه بسا ابعاد وسیعتری هم به آن بدهد.

 

درسال هایی که در پست اجرایی در این حوزه بودید، در این زمینه ها خودتان کار خاصی انجام داده اید؟

  • بخش عمده این تحلیلی که عرض کردم مبتنی بر تجربه، عمل و اقدام در جریان همین دوره مسئولیتم در وزارت کشور بوده است. قبلاً عرض کردم در این مدت من 59 سفر استانی داشتم، در استان ها، مراکز استان، شهرستان ها، شهرهای کوچک، روستاها، حتی مناطق عشایری، دید و شنود مسائل گروه های مختلف زنان از زنان موفق و نخبه در عرصه های علمی و اجتماعی و اقتصادی گرفته تا زنان آسیب دیده در کمپ های ترک اعتیاد، بندهای نسوان، مراکز کاهش آسیب و… شرکت در جلسات کارشناسی و مدیریتی در استان ها و ملاقات با مسئولین دولتی یا شخصیت های فرهنگی و دینی. بر اساس آمار و اطلاعات موجود، بیشتر از 700 اقدام در این حدود 60 سفر ثبت شده. این سطح از بررسی وسیع میدانی دستاورد کمی نیست.

البته قطعاً دانستن کافی نیست. کارنامه فعالیت های چهار ساله ما در حوزه زنان وزارت کشور در ستاد و استان ها تقریباً بی نظیر یا کم نظیر بوده؛ فعالیت های مرتبط با تحکیم خانواده، افزایش مشارکت اجتماعی زنان، مواجهه با آسیب های اجتماعی، دوره های آموزشی، فعالیت های پژوهشی و عناوین متنوع دیگر. فقط در قالب یک طرح آموزشی ویژه زنان مدیر در استان های کشور، بیش از 60 هزار نفر ساعت آموزش حضوری و غیر حضوری در زمینه های مختلف مرتبط با حوزه زنان برای 1900 زن مدیر و مسئول محلی ارائه شد که ضمن هم افزایی میان خود آنها به آنها برای شناسایی، مواجهه و حل مسائل زنان منطقه شان مبتنی بر دیدگاه های دینی و بومی کمک می کرد.

در ماه های آخر، ما یک گزارش عملکرد از فعالیت های دفتر امور زنان ستاد وزارت کشور در بیش از 100 صفحه ارائه کردیم که ضمن آن، بر اساس یک آسیب شناسی عمیق نشان دادیم این دفتر در دوره های قبل با هشت چالش اساسی روبرو بوده است، ما در این چهارسال در راستای مواجهه با این هشت چالش چه کردیم، چه نتایج و دستاوردهایی داشتیم، با چه موانع و مشکلاتی در مسیر اقدام مواجه بودیم و بعد از این، چه اقدامات بعدی و تکمیلی باید انجام گیرد تا تمامی مقصود حاصل شود. این گزارش  بقدری علمی، دقیق، روشن و برای ادامه راه مفید بود که بعد از انتشارش، بسیاری از مدیران وزارت کشور و سایر دستگاه های دیگر تماس گرفتند و گفتند این شیوه چقدر برای آنها مفید و الهام بخش بوده است.

 

افق پیش روی زنان کشور ما را چطور می بینید؟ روشن یا تیره؟ در حوزه زنان چه فرصت ها و تهدیدهایی مطرح است؟

  • ان شاءالله روشن، بسیار روشن.

 به نظر من، امروز، همین که موضوع زنان به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شده، “فرصت” است. یعنی اینکه زنان، موضوع مباحث اجتماعی و مطالبات و مطالعات اجتماعی شدند، مهم و امیدبخش است.

امروز در غالب جنبه ها، به ویژه  در عرصه های اصلی و سرنوشت ساز، جنسیت مانع فعالیت دختران و زنان نیست. این اتفاق بسیار مهمی است. امروز به قدری حق انتخاب های بزرگ در جامعه برای دخترها و زنها به رسمیت شناخته شده که  شما برای این انتخاب ها ناچار نیستید هیچکدام از مصالح یا مطلوب های خودتان را نادیده بگیرید. به عنوان مثال؛ زمانی یک خانم اگر می خواست در سطوح عالی درس بخواند حتماً برای حجابش مشکل جدی داشت. یا بخاطر تحصیل در آن وضعیت فرهنگی باید قید ازدواج را می‌زد یا با ازدواج، قید تحصیل را.  یا برای داشتن کار ممکن بود ناچار به زیرپا گذاشتن باورها یا اخلاقیاتش می شد. دخترها و زنان پیش از انقلاب با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم می کردند. نسلی که آن دوران را دیده، باید منصفانه اعتراف کند که وضعیت امروزجامعه و این گزینه های مختلف و آزادی برای انتخاب درست تا چه حد با  40 سال پیش زنان جامعه ما متفاوت است. حتی امروز عقاید سیاسی مانع هیچ پیشرفتی برای زنان نیست، در حالی که یک روز در همین مملکت هر نوع عقیده سیاسی مانع حتی زندگی کردن می ‌شد. امروزه هستند کسانی که  حتی با اصل نظام مشکل دارند اما دانشگاه شان را می روند، کارشان را می کنند و این، یعنی آزادی بیان وعقیده. امروز دختر جامعه ما می تواند عنوان ورزشکار، هنرمند، کارآفرین یا هر عنوان دیگری را داشته باشد،‌ چون ظرفیت بسیار بالایی برای او در جامعه وجود دارد. البته متأسفانه خیلی وقت ها متوجه و قدردان این ظرفیت نیستیم.

امروز همین که موضوع زنان به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شده و زنان، موضوع مباحث اجتماعی و مطالبات و مطالعات اجتماعی شدند، “فرصت” مهم و امیدبخشی است.

تهدیدها و مشکلات کدامند؟

  • البته برای گروه ها و اقشار مختلف، شاید چالش های اصلی متفاوت باشد.

متأسفانه برای زنان برخی از لایه‌های اجتماعی ما، نیازهای حداقلی روزمره و اولیه گاهی مانع استفاده از این فرصت های اساسی مساعد برای شکوفایی شده. مثلاً دختری که در دانشگاه قبول شده، ممکن است به قدری درگیر مشکلات اقتصادی خود یا خانواده اش باشد، که نتواند از شرایط به وجود آمده بهره ببرد. من در سفر به استان های مختلف از نزدیک می دیدم که مسائل اقتصادی، چطور گروه ها و اقشار مختلف را تحت فشار گذاشته بود. در این شرایط یک خانم نماینده مجلس می گوید که امروز برای زنان ما مسأله اول، اشتغال است. در حالی که طرح این موضوع اشتباه است. مسئله اول زنان ما اشتغال نیست، بلکه تأمین اقتصادی است و راه این تأمین، لزوماً اشتغال نیست. یک مشکل مهم امروز ما این است که به موازات اینکه زنان توانمندتر شده اند، میزان مسئولیت پذیری مردان کم شده است. امروز یکی از دلایل حجم سنگین زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست یا بی سرپرست، بی مسئولیتی و مسئولیت‌ گریزی مردان است. دقت کنیم مبادا راهبرد را اشتباه نشانه گرفته ایم؟ نکند سیاست گذاری های غلط یا ناقصی داریم که گاهی این توانمندسازی زنان به قیمت آسیب دیدن همین زنان و سست شدن بنای خانواده تمام شده است؟ آیا باید صرفاً زنان را توانمند کرد یا به دنبال سازو کارهای کارآمدسازی نظام های تربیتی فارغ از جنسیت بود تا توانا شدن یکی به بهای ناکارآمد یا مسئولیت گریزی دیگری نباشد.

مسئله زنان ما اشتغال نیست، بلکه  تامین اقتصادی است و این تأمین، راهش اشتغال نیست . یک مشکل مهم امروز زنان ما این است که بموازات اینکه زنان توانمند شده اند، میزان مسئولیت پذیری مردان بشدت کم شده است.

 

آیا این سختی ها به خودی خود، توانمندساز نیستند؟

  • ممکن است سختی ها بسیاری زنان را توانمند کرده باشد ولی باید دید آیا همه زنان توان تحمل چنین فشاری را دارند؟ ضمن این که در بسیاری مواقع این فشارها، ظرفیت سوز می شود. وقتی جلوی چشم یک زن، بچه اش گرسنه یا مریض است و او توان تأمین او را ندارد، تحمل این شرایط برای او بسیار سخت‌ است و ممکن است انتخاب نادرست، جایگزین مقاومت و افزایش توانمندی هایش بشود و بیراهه برود. این، یعنی همان آسیب های اجتماعی که امروز خودش شده یک ماجرای مستقل و موضوع مجموعه ای از برنامه ها و اقدامات و گزارش ها.

منظورم این نیست که آسیب های اجتماعی صرفاً ناشی از این مشکلات است، بحثم این است که مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… حلقه های به شدت در هم تنیده ای هستند که جزء نگری، بخشی نگری، تقلیل دادن مسائل به تحلیل های ساده و محدود، مدام ابعاد مسأله را گسترش می دهد، اَشکال آن را متنوع تر و حل و علاج آنها را دشوارتر می کند.

 

مشکلات دیگر حوزه زنان را چگونه می بینید؟

  • از گروه زنانی که درگیر رفع اولین نیازهای خود هستند که بگذریم، ما متأسفانه با یک نوع تقلیل و فرو کاستن نیازهای اساسی زنان در مباحثات نخبگانی مواجهیم. مثلاً مسآله این می شود که آیا دختر ما به استادیوم برود یا نه؟ این در حالی است که دختران دانش آموز، زنان خانه دار، زنان کارمند و … هر کدام به نوعی درگیر فقر حرکتی و نیازمند ورزش و تحرک واقعی هستند نه هیجانی. اما هیچیک از کسانی که مدام پیگیر حضور زنان در ورزشگاه ها و اتفاقاً دست اندرکار مسلط یا مرتبط بر امکانات دولتی هستند، از ضرورت تلاش واقعی و مؤثر در راستای توسعه امکانات ورزشی در شهرها و روستاها، شهرهای کوچک و بزرگ و اقشار مختلف حرفی نمی زنند، گزارشی نمی دهند، دغدغه سازی و حساس سازی نمی کنند؟ 

مسآله این می شود که آیا دختر ما به استادیوم برود یا نه؟ این در حالی است که دختران دانش آموز، زنان خانه دار، زنان کارمند و … هر کدام به نوعی درگیر فقر حرکتی و نیازمند ورزش و تحرک واقعی هستند نه هیجانی.

یا اینکه شعار امید اجتماعی مطرح می شود. خوب خیلی حرف حسابی است. امید به چیست؟ چرا اینکه می بینیم دختری از دورترین روستاها یا شهرهای دورافتاده امکان تحصیل در دانشگاه تهران را پیدا کرده، اسباب امیدواری نمی شود؟ تأیید و تبلیغ و ترویج نمی شود؟ از ترویج و تأیید اینکه دختری از یک منطقه دور، قهرمان ورزشی می شود برای افزایش شوق دختران بهره برداری صحیح نمی شود؟ اما اجبار به یک روسری نصفه نیمه سر کردن، اسباب ناامیدی و فقدان امید اجتماعی، معرفی و برای برداشتنش، مطالبه سازی می شود. در مرحله بعد، حمایت کردن یا محکوم کردن روسری های سر چوب، محور بهره برداری های سیاسی و جناحی می شود. حتی گاهی فراموش می شود که بالاخره باید قواعد بازی در چارچوب های قانونی نظام را رعایت کرد!

عده‌ای از سیاستمدار، مدیر، نماینده مجلس گرفته تا سینماگر و فیلم ساز و هنرپیشه، واقعاً منافع خود را در دامن زدن به این مطالبات و نیازهای کاذب یا از طرف دیگر، مقابله تبلیغاتی و سطحی و غیر مؤثر با این موضوعات و مسائل می ‌دانند، چون  این نوع موضوعات آنها را در کانون توجه قرار می دهد.

پیگیری و مطالبه زیاد و شتابزده برای افزایش مدیران زن، یک باره می شود موضوع بخشنامه ها، ابلاغ ها، اقدامات و گزارش های متعدد و متنوع. از آن طرف، بعضی ها هم با مخالفت های سطحی و استدلال های ناتمام و غیر قابل قبول، با این جریان مخالفت می کنند و البته نه نتیجه می گیرند و نه منطق شان مورد قبول قرار می گیرد. چقدر انرژی صرف این ماجرا می شود؟ خوب، نتیجه؟ آیا با افزایش تعداد مدیران خانم، مشکلات زنان حل می شود؟ نفس مدیر شدن زن ها موضوعی تا این حد مهم است یا تأثیر آن در فرایند بهبود وضعیت عموم زنان، انگیزه اینهمه تلاش و پیگیری شده؟ اگر اصل موضوع مهم است، دلیل این اهمیت چیست؟ در نهایت چند درصد از 40 میلیون زن ایرانی امکان برخورداری از این فرصت را پیدا می کنند که بخش عمده تمرکز روی پیشبرد این هدف است؟ اگر هدف، بهبود وضعیت عموم زنان از رهگذر افزایش مدیران زن است، کسی تا الان یک پایش دقیق انجام داده که آیا افزایش تعداد زنان مدیر، تأثیر معناداری در بهبود وضعیت زنان جامعه هدف یک سازمان یا کل کشور داشته یا خیر؟ در دنیا چطور؟ تجربه جهانی چه می گوید؟ در کشوری مثل بنگلادش که تعداد قابل توجهی از زنانش در بدترین و نامساعدترین شرایط قرار دارند، دختر بچه های روستایی مثل برده در ازای مبلغی ناچیز از خانواده هایشان تحویل گرفته می شوند و تا پایان عمر در خانه های ثروتمندان، خدمتکار بی جیره و مواجب می شوند و شرایطی از این قبیل و از این بدتر، سال های طولانی، رهبر هر دو حزب اصلی و رقیب این کشور زن بودند. آیا صِرف قرار گرفتن زنان در پست های بالای مدیریتی منشأ اقدام مثبتی برای جامعه زنان ما هم هست؟ این را باید بررسی کرد.

این مسأله؛ یعنی فروکاسته شدن سقف مطالبات زنان – یا به دلیل تنگناهای واقعی و سختی های ناگزیری که اقشار وسیعی از زنان با آن مواجهند یا به دلیل مطالبه سازی های تقلیلی کاذب از سوی موافقین و مخالفین- تهدیدهای جدی هستند که هم امکانات و ظرفیت های فردی را هدر می دهند و هم امکانات و ظرفیت های جمعی نظام را. هم عموم زنان را درگیر روزمرگی می کند و هم نخبگان را مشغول تعارضات کم ثمر.

 

حرف و توصیه آخر تان برای دختران مخاطب سایت به دخت ؟

  • خداوند متعال ظرفیت فوق العاده ای در انسان و ظرفیت بی ‌نظیرمضاعفی در وجود زنان قرار داده است. پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) می فرمایند که من از این دنیا فقط سه چیز را دوست دارم و یکی از آنها زن است. بدیهی است که در این کلام، نگاه پیامبر به زن از منظر مادی نیست، بلکه ظرفیت خاص وجود زن، مدنظر ایشان بوده است که شاید همان امتیاز تشخص، محوریت و اثربخشی زنانه است. من فکر می کنم حقیقتاً در “جمهوری اسلامی” این امتیاز محور شدن برای زنان یک فرصت  استثنایی فراهم کرده که حیف است ما این فرصت را نادیده بگیریم و خودمان را مشغول چیزهایی بی ارزش ‌کنیم. آنهایی که از این ظرفیت استفاده کرده اند، خوب می دانند چه گوهر گرانبهایی دارند. زنان در سایر کشورهایی هم که این شرایط را ندارند، گاهی خوب می فهمند که از چه نعمت بزرگی محرومند. بروید حرف ها و نوشته های افراد هدایت یافته در سایر کشورها را ببینید، بشنوید، بخوانید. حالا اگر دختران ما از این موضوع غفلت ‌کنند، طبعاً فرصت تاریخی بزرگی را برای شکوفایی از دست می دهند. البته با وجود بعضی غفلت ها، من اطمینان دارم در مجموع  خیلی از دختران نسل امروز، این فرصت و ظرفیت را می شناسند و از آن استفاده بهینه می کنند، شاید حتی بیشتر از نسل ما، من  امیدوارم تعدادشان هر روز بیشتر شود.

نکته دیگری که دریغم می آید نگویم اینکه من به عنوان زنی که فراز و نشیب های بسیار و شرایط سخت متنوعی را تجربه کردم، خیلی خوب حس می کنم در جامعه ما چه فشارهای روانی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی طاقت فرسایی متوجه افراد با شرایط خاص و بویژه زنان است. داوری های نادرست، نگاه های سنگین، نبود پذیرش اجتماعی کافی و خیلی آزارهایی که می تواند مانع رشد و شکوفایی بسیاری استعدادها و از بین رفتن بسیاری شوق ها و ضایع شدن خیلی از ظرفیت ها باشد، اتفاق هایی است که دائما در اطراف ما در حال وقوع است و ما ساده از کنار آنها می گذریم و به عمق این خسارت انسانی، مادی و معنوی توجه نمی کنیم. وظیفه مسئولین و متولیان امر در این زمینه جای خود، اما توجه و حساسیت مثبت آحاد جامعه، حرف دیگریست. اصلاح دیدگاه های غلط و تغییر رفتارهای نادرست نسبت به کسانی که مستحق تجربه تلخی های مضاعف نیستند یک وظیفه انسانی، دینی و اخلاقیست. نگاه ما به زنان تنها، بچه های کار، آسیب دیدگان اجتماعی، معلولان، نیازمندان مادی و حمایت جوهای معنوی چقدر به تغییر، بازسازی، اصلاح و بازتعریف نیاز دارد؟ که اگر این اتفاق نیفتد ما بیش از این سرمایه های انسانی و ظرفیت های اجتماعی مان را از دست می دهیم و خسارت هایی جبران ناپذیرتر را تجربه می کنیم.

نگاه ما به زنان تنها، بچه های کار، آسیب دیدگان اجتماعی، معلولان، نیازمندان مادی و حمایت جوهای معنوی به تغییر، بازسازی، اصلاح و بازتعریف نیاز دارد.

/انتهای متن/

درج نظر