خير بزرگ آمد
خبر خوش
فاطمه (س)لباس عروسي اش را به تمام عروس هاي بعد خود هديه داد. ايشان آمدند كه خسته شدن و گلايه كردن از خستگي را يادمان دهد.
تولد حضرت فاطمه تولد حيا و شرم بود و آن را دست به دست به تمام دختران هديه داد.
چه خبري خوش تر و نشاط آورتر از اينكه روزي زني به جهان قدم گذاشت كه فاطمه(س) بود. كلمه زن را معني كرد و گوهر وجود يك زن را به نمايش گذاشت. بعد از او ديگر نمي شود به زن چشم چپ انداخت. نمي شود گفت زن نمي تواند. نمي شود گفت زن ناقص است . كم عقل است و محتاج است. فاطمه زنان جهان را بيمه كرد. فاطمه شد پشت و پناه تمام زنان بعد از خود. شد مادر پدر؛ پدري كه خود مدار چرخش آسمان و زمين بود. شيعه روي نام و جايگاه مادرش فاطمه(س) غيرت و تعصب دارد و براي همين است قرنها جگرش از بي حرمتي به ايشان مي سوزد.
خوشا به حال ما كه فاطمه(س) آمد تا به ما نشان دهد كه مي شود عاشق بود و نترسيد. مي شود اعتماد كرد و ديگران را دوست داشت. مي شود از غصه و فراق گريه كرد . زياد گريه كردن بد نيست.
هر روز پدرش به ديدنش مي رفت تا بگويد همه دخترها عزيز پدرند و رابطه دختر و پدر رابطه اي عاشقانه است .
فاطمه (س)لباس عروسي اش را به تمام عروس هاي بعد خود هديه داد. ايشان آمدند كه خسته شدن و گلايه كردن از خستگي را يادمان دهد.
تولد حضرت فاطمه تولد حيا و شرم بود و آن را دست به دست به تمام دختران هديه داد.
ما زنان نسل جديد با درست درك نكردن الگويي كه خداوند نعمتش را يك بار براي هميشه به ما عطا كرده، سر به سوداي پريشاني نهاده ايم و همچون برج هاي رو به ويراني ، خويش را در معرض طوفان ها ي شكننده قرارداده ايم و حيران و سرگردانيم .
چرا فكر مي كنيم فاطمه براي نسل ما نيست ونمي شود كه الگوي ما باشد؟
مگر خون ما رنگين تر است؟
مگر درد ومشكل و شادي و سرخوشي رنگ شان عوض شده ؟
مگر چقدررنگ و بوي گل ها در وقت صبحگاهان در دشت كم رنگ شده؟
واقعا چقدر معناي فضايل تغيير كرده؟ معناي دروغ و خيانت و عشق و گريه و خنده و آرامش چقدردر زمان هاي متفاوت تغيير مي كند؟
مگر كفر ودين و دون و والا چقدر جا عوض كرده اند.؟ مگر آدم با چه مفاهيمي زندگي مي كند؟ مگر زمين و زندگي چقدر عوض شده كه ما به دست خودمان اينقدر خودمان را محروم مي كنيم؟
اين تفاوت ها همه حرف است و حجاب چهره جان است، آدم را دور مي كند .
حجاب چهره جان مي شود غبار تنم
خوشا دمي كه از اين چهره پرده بر فكنم
چونين قفس نه سزاي من خوش الحاني است
روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
فاطمه هر روز و هرزمان مي تواند بخت ما را بيدار كند .
فاطمه (س)عاشق انسان بود. فاطمه(س) شهرزاد قصه زندگي تك تك ماست. او مي تواند ما را دوباره روايت كند. بايد به دامانش باز گرديم.و بگوييم:
فداي آن روي و موي و قد وبالاي بي وصفت فاطمه جان.
فداي چادر سفيدت آن لحظه كه به نماز ايستاده اي.
فداي آن زخم كف دستت هنگامي كه سنگ آسياب را مي چرخاند.
فداي صندل هايت وقتي آن ها را با عجله پا مي كردي كه به كارهايت برسي.
فداي اشك هايت كه از دو طرف صورت جوان و زيبايت جاري شد.
فداي لحظه ي دلتنگيت .
فداي زمان وصل و ساعات دوري ات.
اي فداي تو و پدر و شوهر و فرزندان تو، من و پدر و مادرم و فرزندانم.
خوشا بحال كنيز خانه ات .
خوشا به حال شانه اي كه با دست هاي تو به موي زينبت كشيده شد.
خوشا به حال زناني كه خطبه هاي تو را با صداي مبارك خودت شنيدند. چه راهنما و مرشد عزيز و گرانقدري بودي برايشان.
كسي كه مولايش را درك كرد و خدمت مولا كرد. كسي كه زمين بخاطر او مي چرخد و خورشيد و ماه به ياد او در رفت و آمدند.
مگر ممكن است ديگر جهان چون تويي را ببيند و بشناسد.
اي شاه زنان، درويشت منم. درويش دل ريشت منم. كاش بپذيري ام، فاطمه جان!
/انتهای متن/