دیدار معصومه ابتکار با نرگس کریمی همسر شهید محمود ضیا بشر حق

شهید محمود ضیا بشر حق دانشجوی سال دوم مکانیک بود که با همسرش آشنا شد و در شرکت جنرال موتور کار می کرد و در آمد خوبی داشت اما برای پیروزی انقلاب از جان و خانواده خود دست کشید و سرانجام در 21 بهمن 57 به مقام شهادت نایل شد.

0

به گزارش به دخت به نقل از پایگاه اطلاع رسانی معاونت امور زنان و خانواده؛ در این دیدار که در منزل وی صورت گرفت، خانم طیبه سیاوشی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و چند تن از بانوان فعال در عرصه انقلاب و دفاع مقدس نیز حضور یافتند.

خانم کریمی با اشاره به اینکه همسر من و بسیاری از همسنگرانش حتی لحظه پیروزی انقلاب را هم ندیدند، تاکید کرد: آنان کسانی بودند که در عصر خفقان ستمشاهی به مبارزه پرداختند و آرامش زندگی خود و خانواده شان را در راه این به خطر انداختند.

وی فرازهایی از خاطراتش را چنین بیان کرد: همسرم محمود، سال دوم رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت بود که با هم ازدواج کردیم. این در حالی بود که خانواده ما و برادرم حاج داوود کریمی از سال ۴۲ به طور مستمر فعالیت سیاسی داشتیم. محمود ضمن تحصیل در دانشگاه، در کارخانه جنرال موتور کار می کرد تا اینکه شهید بهشتی و شهید باهنر یک اعلامیه مخفیانه دادند که بچه‌های تحصیل‌کرده و فعال وارد آموزش و پرورش شوند. با اینکه همسرم درآمد خوبی داشت، اما بنا بر توصیه آن دو شهید به هر طریقی بود به عنوان دبیر ریاضی منطقه ۳ تهران به تدریس مشغول شد و همزمان تحصیلش را در دانشگاه هم ادامه داد. او بارها در سال‌های ۵۷ و۵۶ در درگیری های دانشجویی توسط گارد دانشگاه زخمی شد. یک بارهم شدت آسیبش زیاد بود که شهید فیاض بخش پایش را گچ گرفت و معالجه کرد.

خانم کریمی درباره شب شهادت همسرش گفت: حکومت نظامی اعلام شده بود اما قرار شد مردم خیابان ها را ترک نکنند. نزدیک میدان بهارستان، مردم همه پیاده، با ماشین، با موتور در خیابان بودند و الله اکبر می گفتند. ما هم به منزل یکی از دوستانمان که نزدیک مدرسه علوی بود رفتیم تا اگر لازم باشد در منطقه ای که امام ساکن بود باشیم و از او به اندازه خودمان حفاظت کنیم. پس از ساعتی محمود با همسر دوستم گفتند که به سمت بیت امام می رویم. رفت و دیگر بازنگشت. بعدها از دوستمان شنیدم که محمود بعد از خواندن نماز مغرب و عشا به سمت کتابخانه می رود و کتاب «شهادت» دکتر شریعتی را برمی دارد و شروع به مطالعه آن می کند، وقتی صدای الله اکبر مردم را می‌شنود، کتاب را می بندد و سرجایش می گذارد و می‌گوید: همیشه که نمی‌شود فقط خواند، حالا وقت عمل است. تا صبح منتظر شدیم، محمود نیامد. خیلی نگران بودیم. صبح زود با برادرانم تماس گرفتم. می گفتند مردم درهای خانه‌هاشان را باز کرده‌اند تا آنها که در خیابانه ا بودند، پناه بگیرند. بنابراین فکر کردم شاید بعد از حکومت نظامی برگردد، اما خبری نشد. صبح زود رفتیم سمت خیابان ایران و جلوی دبیرستان اسدی که رسیدیم، دیدیم خونی بر زمین ریخته شده و مردم بر روی رد آن که تا سر چهارراه کشیده شده بود گل گلایل گذاشته بودند. نمی‌دانستم این جا محل شهادت محمود و این رد خون، از اوست. بعدها متوجه شدم. به هر حال فهیمدیم که او مجروح شده و در بیمارستان سوانح است. گارد شاهنشاهی دور تا دور بیمارستان را گرفته بود و کسی اجازه ورود نداشت. به هر زحمتی داخل شدیم، اما محمود به شهادت رسیده بود. پزشکان گفتند گلوله‌ای که از یک کلت به او اصابت کرده، حاوی ماده ای شیمیایی بوده و همسرم بر اثر مسمومیت جان باخت.

خانم کریمی که هنگام شهادت همسرش، حدود ۲۶ سال داشته، از آن شهید صاحب دو فرزند است که یکی هرگز پدر را ندید. او درباره برادرش، شهید حاج داوود کریمی می‌گوید: حاج داوود از همه ابعاد اقتصادی، فرهنگی و عاطفی از من حمایت کرد. هم مشاور و معلم بچه‌های من بود، هم مشوق من در تحصیل و اشتغال. وقتی انقلاب پیروز شد در تشکیل سپاه پاسداران نقشی بسیار مهمی را ایفا کرد و جزو فرماندهان منطقه ۱۰ کشوری بود که عمرش را در جبهه های دفاع مقدس گذراند و پس از سال ها رنج‌ جراحت های شیمیایی بالاخره به شهادت رسید. درحالی که هرگز بابت خدماتش چیزی نخواست و از کسب مقامات پس از جنگ خود را کنار کشید و در یک مغازه تراشکاری که با قرض و وام آن را راه انداخته بود کار کرد.

/انتهای متن/

درج نظر