بعد از زهرا چقدر زمین و آسمان زشت است

امانت بر گشت، رهینه گرفته شد، زهرا از دست رفت. بعد از زهرا چقدر زمین و آسمان زشت است ای رسول خدا! غصه ام همیشگی شد، شب هایم به بیداری می گذرد،این غصه ایست که هرگز از دلم نمی رود، به عمق جانم نشسته، به همان داری که مقیمی مرا ببر، در برابر چشم خدا دختر رسولش را شبانه دفن کردم، حقش ضایع شد در حالی که از عهد ما چیزی نگذشته بود. و این سخنان علی بود وقتی با چشم گریان و دلی زخم دار زهرا را در قبر می گذاشت.

0

آن شب زهرا (س) اسماء بنت عمیس را صدا کرد و فرمود:

جبرئیل در زمان وفات پدرم سه قسمت کافور آورد یک قسمت برای پیامبر یک قسمت برای من و قسمتی برای علی(ع)  . وقت آن رسیده کافور را بیاور، آن را بالای سر من بگذار.

بعد وضو گرفت و خوابید. پس پای خود را رو به قبله کرده و رو به اسماء گفت: ساعتی صبر کن، بعد صدایم کن اگر جوابی نشنیدی علی را خبر کن و بدان که به پدرم ملحق شدم.

زهرا جامه را روی خود کشید و …

اسماء ساعتی انتظار کشید. بعد حضرت را صدا کرد، جوابی نشنید.

  گفت: ای دختر مصطفی ای دختر بهترین فرزندان عالم و…

چون جواب نشنید، جامه را از روی مبارکش کنار زد و دید که روحش به ریاض جنت پرواز کرده…

پس روی حضرت افتاد، او را بوسید و گفت: چون به خدمت پدرت رسیدی، سلام اسماء را برسان.


پدرتان را خیرکنید

دراین حال امام حسن و امام حسین(ع) از در آمدند و گفتند: اسماء چرا مادرمان این وقت روز به خواب رفته؟

اسماء پاسخ داد: به خواب نرفته بلکه به دیدار حق شتافته.

دو طفل خود را روی مادر انداخته، مادر را می بوسیدند و می گفتند: با ما سخن بگو.

اسماء آن دو را بلند کرد و گفت: بروید و پدر بزرگوارتان را خبر کنید.

 آن دو بسراغ پدر که در مسجد بود رفتند و گریه کنان او را صدا می کردند.

 صحابی به طرف ایشان دویده علت گریه را پرسیدند.

حسنین گفتند: مادرمان از دنیا رفته.

امیر مومنان چون خبر را شنید گریه کنان به سمت خانه دوید.وقتی خبر در مدینه پخش شد مردان و زنان شیون زنان به سوی خانه فاطمه براه افتادند،مدینه به لرزه در آمده بود مردم فوج فوج به تعزیت به سوی علی(ع)می آمدند و فرزندان فاطمه کنار پدر نشسته در

سوگ مادر می گریستند.

مردم جمع شده انتظار بیرون آمدن جنازه را می کشیدند. در این حال  ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن حضرت به تاخیر افتاده، متفرق شوید.


وصیت مرا حفظ کن

زهرا(س) در واپسین روزهای زندگی علی(ع) را خوانده و به ایشان عرض کرد: تو را به چند چیز وصیت می کنم. باید که وصیت های مرا حفظ نمایی. من در مدتی که با تو زندگی کردم هرگز چیزی از تو طلب نکردم، اما  می خواهم این را به انجام رسانی.

 علی با کمال میل پذیرفت.

زهرا گفت :اول  آنکه بعد از من با امامه ازدواج کن، چون مرد را چاره ای جز این نیست. دوم آنکه دوست ندارم جنازه ام نمایان باشد. اسماء  چیزی را از مردم حبشه آموخته که جنازه در آن قرار می گیرد و بدن مشخص نمی شود. مرا در آن قرا داده و حمل کنید. سوم شبانه و مخفی مرا ببرید تا دشمنانم بر من حاضر نشوند و بر من نماز نگزارند. راضی نیستم آنان بر جنازه من حاضر شوند. علی وصایا را پذیرفت و آن دو بزرگوار قدری گریستند.

 حضرت علی(ع) بعد از شهادت زهرا به وصایای ایشان تماما عمل کردند.


تشییع جنازه پنهانی

پاسی از شب رفته حضرت علی با کمک اسماء و فضه خادمه حضرت زهرا(س) او را غسل داده و کفن کردند .بعد همراه فرزندان حسنین، زینب، ام کلثوم، ابوذر، سلمان، مقداد و گروه اندکی از خواص بنی هاشم بر او نماز خوانده و به وصیت خودش  زهرا  را در تاریکی شب به خاک سپردند و هفت قبر و بقولی چهل قبر دیگر ساخته شد تا قبر زهرا مخفی بماند.

بعد از اینکه علی با چشم گریان و دلی زخم دار زهرا را در قبر گذاشت، رو به مرقد پیامبر کرده و این چنین گفت: امانت بر گشت، رهینه گرفته شد، زهرا از دست رفت. بعد از زهرا چقدر زمین و آسمان زشت است ای رسول خدا!  غصه ام همیشگی شد، شب هایم به بیداری می گذرد،این غصه ایست که هرگز از دلم نمی رود، به عمق جانم نشسته، به همان داری که مقیمی مرا ببر، در برابر چشم خدا دختر رسولش را شبانه دفن کردم، حقش ضایع شد در حالی که از عهد ما چیزی نگذشته بود.

از گریه عرش آسمان دریا شد              یک قطره چکید و مثل عاشورا شد

با شال عزا مرد غریبی می گفت             ایام عزاداری مادرم زهرا شد

منابع:

 ۱منتهی الامال

 ۲ تاریخ چهارده معصوم

 ۳ زندگانی فاطمه زهرا(س)

/انتهای متن/

 

درج نظر