متروسواری هم با کلاسی است اگر …

چرا در باور خیلی از ما بیرون آوردن ماشین شخصی برای هر کار کوچک نشانه با کلاسی و استفاده از وسایل نقلیه عمومی نشانه بدبختی و فلاکت است، وقتی می دانیم هوای این شهر آلوده است و تردد در خیابان های شلوغ و گیر کردن در راه بندان های طولانی آهنین ترین اعصاب ها را خرد می کند و … . راستی ما چقدر خودمان را در شمار متهمان آلودگی هوا و شلوغی شهرمان می دانیم؟

1

درست یک هفته بعد از عروسی جمع جور سارا، ما دوستانش برای عرض تبریک و شادباش قرار گذاشتیم که به خانه سارا و مهدی برویم، وقتی به خانه سارا رسیدم تقریباً هنوز هیچ‌کدام از دوستانم نرسیده بودند، سارا دو استکان چایی ریخت که تا آمدن سایر بچه ها گپ و گفتی دو نفره داشته باشیم، چایی را خوردیم همین که استکانم را بر روی میز گذاشتم زنگ خانه به صدا در آمد، نسرین و ثریا بودند، مثل همیشه سرو صدایشان از داخل آسانسور هم شنیده می شد، ثریا آمد و همین طور که به زمین و زمان ناسزا می گفت و روسری بلند سبز رنگش را تا می کرد گفت: «وای که چه قدر ترافیکه؛ من نمی دونم این مردم چی می خوان تو خیابونا، پاهام درد گفت از بس، کلاج، ترمز، کلاج، ترمز.»

حرف های ثریا را که شنیدم رو به او کردم و گفتم: خوب ثریا جان! با ماشین شخصی تردد نکن، وقتی این قدر رانندگی و ترافیک اذیتت می کنه!

ثریا که سرش داخل کیفش بود و دنبال گوشی اش می گشت، با تمام شدن جمله من سرش را بلند کرد و موهای ریخته شده در صورتش را پشت گوشش زد و با لحنی تند و عصبانی گفت: خوب چی کار کنم آژانس هم بگیرم همین آش و همین کاسه است، نکنه باید مثل بد بخت ها سوار مترو و اتوبوس بشم؟

آن روز بعد از ظهر بیشتر بچه ها وقتی به خانه سارا رسیدند،  حال و روزی مشابه ثریا داشتند، خسته، عصبانی و کلافه از شهری پر ترافیک و شلوغ و با گله از نبود جای پارک و فرهنگ رانندگی در این شهر و … حوالی غروب وقتی خانه سارا را ترک کردیم، نمایش دیگری از سختی و ملالت  دوستان را هنگام خروج از محل پارک و … دیدم.

نکته جالب این بود که برخورد همه آن ها با پیشنهاد مشفقانه و دوستانه من با کمی تفاوت در شدت و ضعف مشابه هم بود.

 آیا واقعاً این نوع نگرش نسبت به مترو و اتوبوس و وسایل نقلیه عمومی نگرشی درست و عاقلانه و منطقی است؟

بعد از این بود که با خودم فکر کردم که  ای کاش مردم مان یک بازنگری در طرز فکر و نگرش شان به قضایایی مثل استفاده از مترو و  اتوبوس و  وسایل نقلیه عمومی دیگر داشته باشند.

 خانه سارا تا ایستگاه  مترو تنها پنج دقیقه پیاده روی داشت اما از میان ما 10 نفری که آن روز میهمان خانه سارا بودیم، دقیقاً هفت نفر برای شرکت در یک میهمانی خودمانی دوستانه از اتومبیل شخصی تک سرنشین استفاده کرده بودند.

بنظرم برای خیلی از ما سوای حرف و گله چندان هم مهم نیست که  هوای این شهر آلوده است و تردد در خیابان های شلوغ این شهر و گیر کردن در راه بندان های طولانی آهنین ترین  اعصاب ها را خرد می کند و …

جالب این که همه مان هم تنها مقصران این اوضاع را معمولا دولت، سازمان ها و نهادهای عمومی می دانیم .

ولی آیا ما آدم هایی که استفاده از وسایل نقلیه عمومی را نشانه بدبختی و فلاکت و بی کلاسی می دانیم، در شمار متهمان این پدیده نا میمون نیستیم؟

 آیا بیرون آوردن  ماشین های شخصی برای هر کار کوچک در شهر و  گاهی برای یک مسافت کوتاه  واقعا نشانه با کلاسی است؟

آیا هیچ فکر کرده ایم که اگر  ما به سهم خودمان کاری برای بهتر شدن هوای پر از سرب و دوده این شهر نکنیم،  در مرگ تدریجی خودمان، عزیزان مان، فرزندان مان و همشهری های مان دست داریم و شریک جرم هستیم؟

آیا وقت این نشده که برای همدیگر جا بیندازیم که استفاده از وسایل نقلیه عمومی نشانه شعور و مسئولیت پذیری ماست؟

آیا نباید کمک کنیم که این باور در همه  ما پیدا شود که  اتفاقا وقتی بایدها و نبایدهای این قطار شهری پر سرعت را رعایت کنیم،  درست سوار شویم، در مترو بلند بلند با تلفن همراه صحبت نکنیم، حواس مان به کودکان و سالمندان و ناتوانان باشد و … ، یک مترو سوار با کلاسیم.

امیدکه روزی برسد که با کلاسی را نه در استفاده از مترو یا استفاده نکردن از آن، بلکه در این بدانیم که در رفت و آمدهای شهری منضبط عمل کنیم تا  به اندازه خودمان در بهبود اوضاع شهرمان مؤثر باشیم.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)