اینجا بدون من، روایت دیگری از مادری

در ” اینجا بدون من ” باز هم مادر است که از مشکلات نمی هراسد و سینه سپر می کند تا دختر بیمارش را سر و سامان دهد و پسر عشق فیلم اش را که خود را در رویاهای از دست رفته ” گربه روی شیروانی داغ” سهیم می داند، به زندگی واقعی برگرداند.

1

سرویس فرهنگی به دخت/

 زنی با استوار و با اراده اما خمیده و خسته از تازیانه های روزگار تصویری از یک بیوه زن ایرانی است که مشابه آن را در خیلی از فیلم ها دیده ایم . او بال هایش را می گستراند تا جوجه های خویش را محافظت کند. به هر نحوی که شده و از هر طریق که می تواند.

مراقبت از دختری بیمار که ” شل بودن” او لرزه  بر اندامش می اندازد و سعی می کند تا با آموختن هنری به او این عیب به ظاهر بزرگ را بپوشاند . از طرفی یلدا ( دختر قصه) با بیماری ” فوبیای حاد ” دست به گریبان است ( فرار از جمع ، انزوا طلبی و ترس از جامعه بیرون)

 

معماری فیلمنامه به غایت حساب شده ومنطبق بر اصول نگارش صحیح فیلمنامه نویسی است. شروع ، میانه، اوج، و پایان. نقاط عطف سرجای خود نشسته اند و خرده ماجراها رنگ می گیرند.

ماجرای اصلی داستان بیوه زنی است شاغل در یک کارخانه مواد غذایی که با دو فرزند پسر و دختر خود زندگی می کند. احسان ( پسر قصه ) در یک انبار لواز م خودرو مشغول به کار است و ناگهان با ورود رضا ، دوست احسان ، زندگی این خانواده رنگ و لعاب دیگری می گیرد، اما با رفتن نا به هنگام او انگار که همه چیز از دست می رود. ولی اندکی بعد با خواستگاری رضا از یلدا قصه به اوج رسیده و با به دنیا آمدن نوه دختری که مادر آرزوی آن را بارها بر زنان آورده بود، فیلم به پایان می رسد.

 

در پرده دوم نقش احسان پر رنگ تر است و در پایان این احسان است که می ماند با لبخندی تلخ که گویی تمام رویای رفتن و فرار از این زندگی تیره و پر از درد که درمانش را پوشاندن درزها و باز کردن شیر گاز می داند، را به باد می دهد.

فاطمه معتمد آریا نقش مادر را بازی که نه زندگی می کند. مادری که تمام تلاش خود را معطوف به سعاتمندی دختر و پسر جوانش می کند تا لحظات خوشی و شادی آنها را ببیند. مادر اندکی مادی و سطحی نگر است از خرید کاناپه گرفته تا فروختن لوازم آرایش و … که در این بین از لحاظ خلقی اصطحکاک اندکی هم با احسان دارد.

 

فیلم با نریشن احسان شروع می شود و با نگاه غمبار و پر حسرت از خاتمه می یابد.

نگار جواهریان در نقش یلدا خوش می درخشد و چالش های عاطفی دختر بیماری را که هم روح و هم جسمش بیمار است، به خوبی  نمایش می دهد. او با انسی که به حیوانات کریستالی خود دارد، که نمادی از احساسات شکننده و روحیه آسیب پذیر خود اوست، طی فیلم با نظافت مدام آنها سعی در پاکیزه نگهداشتن روح و روان خود را از خبث و آلودگی های این زمانه دارد و البته که جواهر شناس قابلی به نام رضا پیدا شده که صفای باطن او را در می یابد و دلش را از ان خود می کند.

تنهایی خانواده ای کوچک در این هیاهوی پایان ناپذیر شهری با پیوند یلدا و رضا درهم می شکند و امید را به ارمغان می آورد.

اما از آنجایی که فیلم اقتباسی از نمایشنامه ” باغ وحش شیشه ای” اثر تنسی ویلیامز می باشد، در برخی امور این اقتباس مشهود است.

این خانواده درخانه ای کوچک زندگی می کنند که امرار معاش آنها از طریق حقوقی کارگری مادر و احسان است. اما میز ناهار خوری و کاناپه ای که مادر سعی در تعویض آن دارد، گل های تازه ای که همیشه روی میز هستند و برخی افاضات مادر در حد و حدود یک مادری که با کارگری امورات خانه را می گذارند و شوهر متوفای معتادی هم داشته ، نیست. دوست دارد دخترش هنری داشته باشد و سر و وضع زندگی محقرشان را تا حد یک زندگی متوسط بالا بیاورد اما یلدا و احسان واقع بین ترند.

از طرفی قصه یک خط دارد، اما به مدد اقتباس خوب صورت گرفته ماجراها در هم تنیده و روابط منسجمی شکل می گیرد.

طراحی صحنه برای خلق فضایی گرفته و خمود با ایجاد رنگ های خاکستری و تیره در اتاق های بسته و کوچک خواسته کارگردان را برآورده، خانه ای که در  شروع فیلم هم مشخصاً نشان می دهد که هر گوشه آن غار تنهایی هر یک از افراد خانواده است.

در ” اینجا بدون من ” باز هم مادر است که از مشکلات نمی هراسد و سینه سپر می کند تا دختر بیمارش را سر و  سامان دهد و پسر عشق فیلم اش را که خود را در رویاهای از دست رفته ” گربه روی شیروانی داغ” سهیم می داند، به زندگی واقعی برگرداند؛ احسانی که برای خلاصی از غم ها به دنیای پر زرق و برق سینما پناه می برد به مجله های فیلم و به نوشتن.

مریم کیهانی/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)