آینه بغل، یک کمدی لاکچری تمام عیار

آینه بغل یک کمدی تجاری مملو از نمایش زندگی لوکس و شوخی های کلامی و موقعیتی است که به دلیل ضعف فیلمنامه نتوانسته پیام های سیاسی و اجتماعی خود را به مخاطب منتقل کند و با نمایش اغراق آمیز طبقه فقیر و ثروتمند در دو شخصیت اصلی داستان، در حد فیلمفارسی باقی مانده است.

0

“آینه بغل” فیلمی به کارگردانی منوچهر هادی، تهیه‌کنندگی منصور سهراب‌پور و سید امیر پروین حسینی و نویسندگی بابک کایدان فیلمی است که به مدد داستان کمدی و حضور سوپراستاری چون محمدرضا گلزار توانست در اولین روزهای اکران خود رکورد فیلم”فروشنده” را بشکند.

 

خلاصه داستان:

مرتضی(جواد عزتی) برای سالگرد نامزدی اش تصمیم می گیرد ماشین گرانقیمت صاحب کارش را بدون اجازه برداشته و با نامزدش مهناز(نازنین بیاتی) روز خوشی را سپری نماید اما در پایان روز ماشین حمل زباله آینه بغل مازراتی را می شکند. مرتضی و مهناز برای دادن خسارت و جلب رضایت صاحب ماشین به پنت هاوس او می روند. شاهرخ( محمدرضا گلزار)- صاحب ماشین- به جای دریافت پول از آنها چیز دیگری می خواهد.او می خواهد آنها کاری کنند تا نامزدش شهرزاد(یکتا ناصر) به او شکی نداشته باشد.

 

فیلمی صرفا تجاری با زنانی دکوری

آینه بغل برای فیلمسازش همچون فیلم” من سالوادور نیستم “یک فیلم صرفا تجاری است که سعی کرده به مسائل اجتماعی فقر و ثروت در بستر یک فیلم کمدی بپردازد. فیلم برپایه نمایش تصاویر لوکس و لاکچری از زندگی شاهرخ ، پنت هاوس و ماشین های مدل بالایش و همچنین شوخی ها و طنازی های مرتضی سپری می شود.

شاهرخ و مرتضی دوقطب داستان هستند که با وجود اختلاف طبقاتی بسیار زیاد در روند فیلم به یکدیگر پیوند می خورند. در این رابطه زنان این دو نفر نیز با یکدیگر همراه می شوند؛ مهناز و شهرزاد دو زن از دو جنس متفاوت هستند که هر دو تلاش دارند تا با جان و دل زندگی زناشویی خود را حفظ کنند، گرچه زنان فیلم بیشتر دکور هستند تا شخصیت یا تیپ. آن‌ها در فیلم حضور دارند تا مقداری شعار بدهند و اشک بریزند تا وجه عاطفی و ملودراماتیک فیلم تامین شود.

“مهناز”دختری ساده و بی آلایش است که با وجود عشقش به مرتضی قوانین سفت و سخت پدرش را در رابطه خود حفظ می کند. او شکستن آینه بغل مازراتی را نتیجه گناه خود یعنی تماس دستش با مرتضی می داند، در حالی که آنان پنح سال است که با یکدیگر محرمند. مهناز بخاطر مرتضی حاضر می شود برای نوزادی که در خانه شاهرخ است، مادری کند. مهناز گرچه در خانواده ای متوسط بزرگ شده اما با دیدن ثروت شاهرخ خود را نمی بازد و به قول خودش حسودی نمی کند فقط به نظرش اینکه اندازه خانه آنها کوچکتر از دستشویی خانه شاهرخ باشد غیر عادلانه و چیزی در این میان اشتباه است.

مهناز که خود طی این چند روز برای نجات مرتضی از شکایت شاهرخ و رفتن او به زندان هر نقشی را بازی کرده و به قول خودش مرتضی هم مجبور شده بخاطر نداشتن پول خسارت آینه بغل یک ماشین، تمام غیرت و مردانگی خود را به باد دهد، در پایان فیلم اعلام می کند:« با یه میلیارد خیلی کارا میشد کرد اما ما تصمیم گرفتیم آبرو بخریم پس یه کارگاه تولیدی زدیم»

“شهرزاد” دختری است از خارج آمده که به قول خودش بسیار ساده است و خیلی راحت گول حرف های شاهرخ را می خورد. او برای ازدواج تنها یک شرط برای شاهرخ گذاشته است، آن هم اینکه شاهرخ با او صادق باشد و چیزی را از او پنهان نکند. شهرزاد می ترسد نتواند به شاهرخ اعتماد کند؛ چراکه او بسیار پولدار و خوش تیپ است و سابقه بدی هم در ارتباط با دختران داشته است. سابقه شاهرخ بقدری خراب است که خودش در سکانسی هنگامی که برای مرتضی درد و دل می کند، می گوید:« شهرزاد تنها دختری بود که من واقعاً عاشقش شدم حتی خود خدا هم باورش نمیشه!»

شهرزاد با وجود آنکه در پایان، داستان نامزد شاهرخ و بچه را می فهمد اما به روی خود نمی آورد و باز هم به شاهرخ فرصت می دهد تا خودش جریان را برای او بازگو کند و چون شاهرخ تا پایان کار دست از دروغگویی و لاپوشانی بر نمی دارد او را ترک می کند و به خارج بازمی گردد.

 

زنی غرق در فضای مجازی

“مژگان”(مه لقا باقری) منفورترین زن داستان محسوب می شود که اصلاً درست شخصیت پردازی نشده و در حد تیپ باقی مانده است. مژگان زنی با حالات روحی غیرعادی است که دست به هرکاری می زند تا شاهرخ را از آن خود کند؛ زنی که تمام فکر و ذکرش بازگو کردن زندگی خصوصی اش از طریق اشتراک در فضای اینستاگرام است و تمام دلخوشی اش تعداد فالوورهای صفحه اش. مژگان با وجود تمام دلبستگی و پشتگرمی که به فالورهایش دارد، در سکانسی به شاهرخ با بغض می گوید: اینا چه میدونن عشق چیه.

فیلمساز می خواهد از طریق داستان مژگان تأثیرات نامناسب فضای مجازی و اینستاگرام را بر روابط خصوصی و زندگی شخصی افراد به تصویر بکشد اما به دلیل اغراق و ضعف فیلمنامه در این موضوع ناکام مانده است.

 

کلام آخر

“آینه بغل”یک فیلم کمدی به سبک فیلمفارسی های دهه 50 و به تمام معنا لاکچری است که می خواهد آسیب های اجتماعی را به چالش بکشد؛ مثلا می خواهد بگوید قیمتِ آینه بغل یک ماشین بیشتر از کل دارایی های یک فرد است یا اینکه می خواهد با نشان دادن سبک زندگی، جایگاه آدم های مرفه را در مقایسه با آدم های فقیر و اختلاف طبقاتی شدید در جامعه را نشان بدهد و بگوید آدم های ثروتمند هم مشکلات زیادی در زندگی خود دارند. یادمان بیاید سکانسی را که مرتضی به شاهرخ می‌گوید: «من با همه بدبختی ‌هایم قبل از آشنایی با تو نمی ‌دونستم افسردگی چیه اما تو این دو روز افسردگی گرفتم. »یا می خواهد بگوید داشتن صفحه ی مجازی و استفاده ی نادرست از آن می تواند به زندگی افراد آسیب برساند، اما باید گفت این پیام ها در خلال شوخی های فیلم و نماهای لاکچری آن گم می شوند و از سطح یک شعارگویی مستقیم فراتر نمی روند. مخاطب عام با تماشای این فیلم گاه چنان غرق در زندگی لوکس شاهرخ می شود که حسرت زده از این همه رفاه و امکانات سالن سینما را ترک می کند.

فیلم اشاره ای هم به مسائل سیاسی و برجام دارد. فیلمساز با قرار دادن شخصیت پدر مهناز به عنوان آشپز وزارت امور خارجه شوخی های بسیاری با دکتر ظریف و توافق برجام انجام داده است، کنایه هایی برای نشان دادن این که برجام توافقی سطحی و عملاً ناکارآمد بوده و نقشی در زندگی مردم نداشته است.

در پایان باید گفت آینه بغل گرچه فیلمی تجاری است اما در این وانفسای فیلم های سخیف و مبتذل می توان آن را با خانواده تماشا کرد. نکته مثبت فیلم این است که آینه بغل همچون سایر کمدی های چندسال اخیر برای خنداندن تماشاگر صرفا به شوخی های جنسی متوسل نشده است و در این راه از طنز موقعیت نیز به درستی بهره برده است، یادمان بیاید سکانس افتادن مرتضی در استخر و رویارویی او با کروکودیل را .

/انتهای متن/

درج نظر