خشونت علیه دخترها و زنها، همه جور همه رنگ

مانند سال‌های گذشته، از امروز که 25نوامبر است تا 16 روز دیگر قرار است تقویم‌های جهانی به رنگ نارنجی اهمیت دهند تا دنیا درباره‌ی خشونت علیه زنان اطلاع‌رسانی کند. فقط امیدواریم در این میان راهی هم برای حل مشکلات پیدا شود.
در همین زمینه با 14 تا از دختران و زنان بابلی گپ و گفتی جالب داشته ایم.

2

در باره خشونت علیه زنان پای صحبت عده‌ای از دختران و زنان در پارک بانوان شهرستان بابل نشستیم تا شاید با طرح این بحث ها  قدمی هرچند کوچک در حل مشکلات‌ دختران و زنان در این مورد برداریم .


می پرسیم:

 به نظر شما مهم‌ترین خشونتی که به زن‌ها تحمیل‌ می‌شود چیست و آیا خود زن‌ها هم خشونتی را به خودشان یا همجنس‌های ‌شان تحمیل می‌کنند؟


افسانه: ازماست که بر ماست

 بنظر من چیزی که مسلم است این است که خانواده مهم‌ترین جایگاه برای رشد یک انسان سالم است، بیاییم از خانواده و از خودمان شروع کنیم، بقول معروف از ماست که بر ماست. یک نگاهی به خانواده‌های پسردار بیندازید، گاهی مردها هم قربانی بوده‌اند، با آنها طوری رفتار شده است که نگاه درستی به زنها پیدا نکرده‌اند.


زهره: زنها پشت هم نیستند

بنظر من یکی از  اساسی‌ترین خشونت‌ها از طرف زنان به هم‌جنس‌های‌شان، تخریب‌ زنان در حیطه‌های شغلی و علائق مختلف است. در اکثر اوقات زنها برعکس مردها که همیشه پشت هم هستند، اصلا پشت هم نیستند و برعکس شایعه‌سازی می‌کنند، به هم حسادت می‌کنند و یا بی‌محبتی. یا مادرهای پسرداری که عروس‌شان را بخاطر نوع جهیزیه یا قیافه یا حتی به دنیا نیاوردن فرزند پسر تحقیر می‌کنند.  مادربزرگ من می‌گوید «مگر زن هم فلان کار را می‌کند؟» یا وقتی برایش کاری انجام می‌دهم می‌گوید: « خدا پدر یا برادرت را برایت حفظ کند». جالب است که این نوع از فرهنگ در زنهای قدیمی بیشتر دیده می‌شود. … و اینکه عدم آزادی برای زنها در اعمال مربوط به امور زندگی خودشان، بزرگترین خشونت است، آقایان با یک جمله‌ی ساده مثل «ما مَردیم» در انجام هر کاری اختیار کامل پیدا می‌کنند. با یک جمله‌ی «آزادی حق مردهاست»، «شما خانم‌ها نمی‌توانید»، «مخصوص آقایونه» حقی را اصلا برای زنها قائل نمی‌شوند. خلاصه اینکه بزرگترین خشونت برای ما این است که اختیارمان دست خودمان نیست، دست مردهایی است که هر جور بخواهند عمل می کنند. حتی گاهی پسرها نسبت به مادرشان هم این خشونت را دارند، وقتی یک زن، مطلقه یا بیوه شده است و بخواهد دوباره ازدواج کند، اگر پسر داشته باشد، اجازه ازدواج نمی‌دهد و به اسم غیرت و ناموس، خون مادرش را در شیشه می‌کند. من فکر می کنم اینها بنوعی همان زنده به گورکردن است.


سمانه: زن دوم شدن هم خشونتی نامردانه است

به نظر من گیردادن مذکرهای یک خانواده به دخترها که اسمش را هم غیرت می‌گذارند، یکی از مهم‌ترین انواع خشونت مردها علیه زنان است.

بعد هم زن دوم‌شدن است که می‌توانم بگویم خشونت خانم‌هاست که در حق هم نامردانه انجام می‌دهند. زنها با واردشدن به زندگی همدیگر و ارتباط با مردان متأهل، بزرگترین ظلم را به هم می‌کنند. و این توجیه را هم می‌آورند که لابد همسر اولش عیبی دارد و یا رسیدگی خوبی به همسرش ندارد. من دیدم که خانمها سر چیزهایی که خیلی مهم نیست گاهی به هم بی مهری می کنند . مثلا  بعضی از خانم‌ها به دخترهایی که مو رنگ می‌کنند، خیلی دید بدی دارند که حتی برای پسرشان به خواستگاری این دخترها نمی‌روند.


ثریا: بزرگترین خشونت حس بدیست که به اندام خود داریم

من دانشجوام. وقت هایی که در خوابگاه هستم، چون در اتاقم کسی را نمی‌شناسم، به اتاق دیگری که چند تا از دوستانم آنجا هستند می‌روم. به خاطر اینکه با هم‌اتاقی‌های خودم از نظر رفتاری خیلی فرق دارم. بخاطر بدنم، صورتم مسخره‌ام می‌کنند، به حریم آدم احترام نمی‌گذارند و اگر بخواهم از خودم دفاع کنم که می‌کنم، من را آدم بی‌جنبه‌ای می‌دانند.

بله بعضی انواع خشونت ظاهرا خیلی هم خشن نیست، گاهی خیلی ملایم است ولی به مرور زمان آدم را آزار می‌دهد. بزرگترین خشونتی که خودمان به خودمان وارد می‌کنیم این است که حس بدی نسبت به اندام خودمان داشته باشیم. یا فکر می‌کنیم چون زن هستیم باید ساعت‌ها کفش پاشنه بلند را تحمل کنیم.


نسرین: ازدواج در سن پایین هم خشونت است

مهم ترین نمونه خشونت ازدواج در سن پایین است که خیلی هم بنظرم  ناجوانمردانه‌ است. ناجوانمردانه ‌تر این است که بصورت عادی هم بیان می‌شود.اخیرا در برنامه کودک‌شو از شبکه نسیم، پدر و مادری شرکت کرده بودند که آقا درمورد چگونگی ازدواج شان به مجری گفت در شهر ما دخترها اگر «مناسب» باشند، زود ازدواج می‌کنند. خانم من هم در 15سالگی با من ازدواج کرد. خب به نظر شما مناسب‌بودن یک دختر یعنی چه؟ بعد که آقای مجری از خانم پرسید بعد از ازدواج چه کار کردید؟ درس را ادامه دادید؟ گفت نه، دیپلمم را نگرفتم، مشغول شوهرداری و بچه‌داری شدم.


فریده: گاهی خشونت خود ماییم

به نظرمن خشونت زنان علیه زنان یعنی رفتار مادر خودم که به پسرم می‌گوید مثل دخترها گریه نکن. یعنی رفتار مادرشوهرم که قبل از عقد از من خواست برای بکارت تن  به معاینه بدهم یا رفتار خواهرشوهرم که به برادرش می‌گوید نگذار همسرت درس بخواند. یا رفتار خود من که مدام از مادرشوهر  و خواهرشوهرم پیش شوهرم بدگویی می‌کنم. یا دختری که وارد زندگی زناشویی دوستش می‌شود و با شوهر او بصورت پنهانی ارتباط می‌گیرد. از ماست که بر ماست، گاهی خشونت خود ماییم.  


شیما: سخت ترین کار دنیا این است که خودم نباشد

فکر کنم بدترین چیز این است که آدم مجبور باشد تمام زندگی‌اش طوری رفتار کند که شوهرش با او خوب باشد، عصبانی نشود، سر خانه زندگی‌اش بماند و تا نیمه‌ی شب بیرون نماند یا مادرشوهرش از رفتارهای او ناراحت نشود،  یا  هوای خواهرشوهرش  را  داشته باشد اما متقابلا این شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر هیچ ملاحظه  آدم را نکننددآدم ر . بد است این که یک زن مدام درگیر این باشد که اینطوری رفتار کنم شاید آنطوری که دوست دارم بشود. مثلا من برای اینکه محبت شوهر و خانواده‌اش را جلب کنم، چادرم را کنار گذاشته‌ام و از مانتو استفاده می‌کنم. اصلا برای من سخت‌ترین کار دنیا این است که خودم نباشم. یادم نمی‌رود که فرزند دومم را که از شیر گرفته بودم، همسرم ماه ‌ها اصرار به آوردن فرزند سوم داشت، به جایی رسید که گفت اگر قبول نکنی، ازدواج می‌کنم!


بیتا: طلاق به حرف راحت است

اینجا فریده خطاب به شیما گفت: اینها را خود زن‌ها به خودشان تحمیل کرده‌اند، چه لزومی دارد وارد کاری بشوی که در آن شاد نیستی؟

و بیتا در جوابش گفت :خب عزیزم، همه که روز اول خودشان را نشان نمی‌دهند و نمی‌آیند بهت بگویند که واقعا چه‌طور آدمی هستند، وقتی شما وارد رابطه‌ای شده‌ای و ازدواج کرده‌ای، بعد از یکی دو سال تازه متوجه می‌شوی که چه خبر است. بیرون‌آمدن از رابطه یا طلاق‌گرفتن، به حرف راحت است. تازه آنهایی هم که بیرون آمدند، روحشان بشدت خسته شده است. بالاخره خستگی به تن آدم می‌ماند.  


مینو : بالاخره این پروسه معیوب باید تمام شود

 یک‌جورهایی حرفت درست است اما خیلی از دخترخانم‌ها را می‌بینم که باوجود اینکه می‌دانند رابطه با طرف‌شان  برای آنها نامناسب است، رابطه را ادامه می‌دهند و اصرار به ازدواج دارند. یا در همان جلسه‌ی اول خواستگاری بااینکه متوجه تفاوت رفتاری خانواده‌ها و بدرفتاری‌ها و کنایه‌های خانواده‌ی طرف می‌شوند اما نامزد می‌کنند. بلاخره این پروسه‌ی معیوب باید یک جایی تمام شود.


مهناز : ظلمی که زنها به خودشان می کنند

 این بزرگترین ظلم زن‌ها به خودشان است که از خودشان می‌زنندکه مثلا از یک جایی به بعد درس نخوانند، سر کار نروند. این کارها را در آن دوره که انجام می‌دهند متوجه نیستند که چه ظلمی به خودشان کرده‌اند و چه به سر خودشان آورده‌اند.

بعد هم بنظرم بزرگترین خشونت را مادرهایمان ناخواسته در حق ما دخترها در دوران نوجوانی داشته‌اند. اینکه از بچگی ما را مجبور به انجام یکسری کارها می‌کردند. کارهایی که یک درصدش را درمورد برادرها یا پسرهای‌شان نداشتند. به ما می‌گفتند جلوی مردها اینطوری باش، آنطوری باش. اینطور بپوش، اینطور بخند، جلوی برادرت اینکارها را نکن، رعایت کن، دختر خوبی باش تا بقیه از تو تعریف کنند. حتی وقتی که عطسه‌ی بلند می‌کنم، مادرم می‌گوید: دختری، زشته! از بچگی مادرها مدام گفتند بد است، زشت است، عیب است، با این حرف‌ها اصلا نگذاشتند زندگی کنیم و از بودن‌ مون لذت ببریم. تمام این رفتارها اعتمادبه‌ نفس خیلی از ماها را  از بین برده است.


سهیلا : مرد است دیگر!

بزرگترین مشکلی که من دیدم این است که اگر به خانمی از سوی مردی ظلم شود، خیلی راحت می‌گویند مرد است دیگر، طبیعی است، این تویی که باید خودت را جمع کنی و مراقب باشی. اصولا همه‌ی مردهای ایرانی با همین طرز فکر که همه‌کاره‌ی دختر و همسرشان هستند، بزرگ می‌شوند، فقط درصد و  درجه‌ خشونتی که به ما تحمیل می شود، فرق دارد. حتی اگر پدر و شوهری هم روشنفکر باشد ، عرف جامعه و حرف مردم نمی‌گذارد که آن مرد، تمام و کمال حق دختر یا همسرش را ادا و حقوق  انسانی او را مراعات کند.


لیلا: ما جنس نیستیم، انسانیم

 خشونتی بزرگتر از این نیست که تا وقتی که مجردیم و وقتی هم ازدواج می‌کنیم، اختیار کلی زندگی‌مان دست پدر و شوهرمان است و عملا خودمان هیچ‌کاره‌ایم. هزار بار هم بگوییم پدر عزیز است و محترم، ولی باز  اینکه به ما گفته می‌شود، تو اجازه نداری مهم‌ترین تصمیم زندگی‌ات را خودت بگیری خیلی ناعادلانه ا‌ست.  اگر بخواهیم درس بخوانیم، اگر بخواهیم کار کنیم، اگر بخواهیم به مسافرت برویم، حتی وقتی که می‌خواهیم یک خرید ساده برویم، اگر آنها اجازه ندهند نمی‌توانیم. اگر هم سر خود عمل کنیم، جنگ و دعوا پیش می‌آید یا با ما قهر می‌کنند یا از ارث محروم می‌شویم. ما حتی در انتخاب نوع لباس هم باید جواب پس بدهیم. بابا ما جنس نیستیم، انسانیم.


سوسن: از قوه تعقل و اختیارمان استفاده نمی کنیم

اینکه ما نمی‌توانیم از قوه‌ی تعقل و اختیاری که خدا به ما داده استفاده کنیم و همیشه این  پدر، برادر و شوهر هستندکه  برای ما تصمیم می‌گیرند، خشونت است در مورد ما دخترها.  اینکه اگر خواستگار خوب نداشتیم، باید تا آخر عمر تنها باشیم و نیاز عاطفی و جنسی‌مان را سرکوب کنیم. این بزرگترین ظلمی‌ست که به ما خانم‌ها می‌شود. اگر هم شانس با ما یار باشد و ازدواج موفقی داشته باشیم، باید هزار جور سیاست به خرج دهیم که شوهر و خانواده‌ی شوهر از ما راضی باشند که مبادا کارمان به طلاق برسد و مصیبت‌های بعد از طلاق به سرمان بیاید.  


سمیه: باید به اندازه کافی رشد کنیم

سمیه نفر آخر ی از خانم ها بود که حرف  زد و در جواب بقیه گفت:

خب البته من فکر می کنم خود ما خانم ها هم باید قدم هایی برداریم برای این که به اندازه کافی رشد کنیم و از خودمان بلوغ فکری و عقلی نشان بدهیم و اینطوری به دیگران ثابت کنیم که نه تنها می توانیم مستقل و درست برای خودمان تصمیم بگیریم مثلا در ازدواج مان، تحصیل مان، کارمان و …. و زندگی درستی برای خودمان رقم بزنیم بلکه دیگران هم در این مورد می توانند روی ما حساب کنند. آن وقت دیگر نه کسی اختیار دار ما می شود و نه می تواند زور و تحمیلی به ما بکند.


خانم ریخته گر: هر کاری کنیم موفق نمی شویم!

در پایان این گفت و گو، خانم مینا ریخته‌گر بعنوان مشاور خانواده بعد از شنیدن این صحبت‌ها گفت:

اشاراتی که دوستان در زمینه رویکرد قالبی یا خشونت علیه زنان به همجنس‌ها و خودشان مطرح کردند به نوعی به مفهوم «درماندگی آموخته» [1]برمی‌گردد که در آن افراد بر طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفت‌ها و ناکامی‌های مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه می‌رسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمی‌دانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر می‌کنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمی‌یابند. این موضوع که اولین‌بار توسط مارتین سلیگمن مطرح شد، به بیان دیگر به این صورت است که در برخی از موقعیت های دردآور و دشوار که فرد احساس می‌کند هیچ راه خلاصی از آن ندارد، بایگانی در خاطراتش درست می شود که هیچ راه خلاصی نیست و این  را به تمام موقعیت های زندگی تعمیم می‌دهد.

و نکته مهم این است که حتی اگر در شرایط متفاوتی قرار بگیرد که همه امکانات برای یادگیری، تغییر و رشد فراهم باشد، باز هم قادر به پذیرش موقعیت جدید نخواهد بود. دقیقا این نکته با شرایط امروزی جامعه ما به لحاظ تاریخی، اجتماعی و فرهنگی همسوست. با اینکه زنان نسبت به چند دهه قبل از این امکان تغییر شرایط برخوردارند ولی به دلیل یادگیری‌های قبلی، هم مانع خود و همجنسان خود برای پیشرفت می شوند و یا حتی به زیر سوال بردن و یا بدتر تمسخر، حسادت، زیرآب‌زنی، غیبت و بسیاری رفتارهای نابهنجار دیگر دست می‌زنند. مادری که دخترش را طوری تربیت می‌کند که نباید در خیابان بخندی و بازی کنی و فلان شغل  مردانه است و برای پسرهاست و هزاران منع دیگر … از همان دسته رفتارهای نابهنجار است.


داشتن معیار برای زندگی ایده آل مهم است
.

موضوع دیگری که می‌تواند در اینجا مورد بحث قرار گیرد باورهای غیرمنطقی است که آلبرت  الیس به آن پرداخته. او 11 باور غیر منطقی را برمی شمارد، مانند «من به عشق و تأیید افراد مهم نيازمندم»، «هركسي بايد به فردي قويتر از خود تكيه كند»، «من بايد با ناراحتي ديگران ناراحت شوم» اشاره کرد که هر سه باور غیرمنطقی به نوعی موجب می‌شوند که به گفته دوستان برای به‌دست آوردن و نگه‌داشتن عشق، تایید و حمایت همسر یا هر کسی غیر از همسر، دست به هر کاری بزنند.

دوستان ما می‌توانند با راه‌هایی مانند خودشناسی که شامل شناسایی نقاط ضعف، کمبودها و نیازها و برآورده‌کردن آنها از راه ها و افراد مختلف (نه فقط همسر و نه فقط چسبیدن به خانه داری و همسرداری) می‌باشد، به خودشان خیلی کمک کنند. ورزش، ارتباط با دوستان خوب، داشتن مطالعه‌ی بیشتر هم از تأکیدهای دیگر ماست. البته یادمان باشد که داشتن شاخص و معیار برای یک زندگی نسبتا ایده آل، از ورود انتخاب های تحمیل‌شده جلوگیری می‌کند.

[1]   Learned helplessness

/انتهای متن/

نمایش نظرات (2)