که عشق بى کس و کار است این چنین بى تو

دلم می خواهد سرم را به زیر چادر ببرم و گریه کنم، اشک هایم خود را هل می دهند تا بریزند و داغی را هویدا کنند، این غم چیست، این غم که هجمه پر فشار اشکش چشم را بی قرار کرده است. گاهی با خودم فکر می کنم که این غم چه ها بر سر خواهری آورد که داغ برادر داشت و درد دوری، گاهی با خودم فکر می کنم که سودابه مهیجی چه زیبا سرود آن لحظه که زبان زیبنب کبری شد و گفت:…

0

دیگر چیزی نمانده است، دلم بی قرار است، بی قرار رسیدن تا هزار هزار لبیک یا حسین نگفته را فریاد کنم. ستون های آخر است، دلم می خواهد سرم را به زیر چادر ببرم و گریه کنم، اشک هایم خود را هل می دهند تا بریزند و داغی را هویدا کنند، این غم چیست، این غم که هجمه پر فشار اشکش چشم را بی قرار کرده است . گاهی با خودم فکر می کنم که این غم چه ها بر سر خواهری آورد که داغ برادر داشت و درد دوری، گاهی با خودم فکر می کنم که سوابه مهیجی[1] چه زیبا سرود آن لحظه که زبان زیبنب کبری شد گفت : پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد * چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو. نزدیک تر می شویم این پایانی راهی است که به حسین ختم می شود راهی که در حقیقت یک آغاز شگفت انگیز است .

چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو

چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو

پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد

چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو

مرا که چله نشینِ خرابه ها شده ام

مرا که با غم هر ثانیه عجین بى تو

کسى نبرد به مهمانى دعا و درود

که عشق بى کس و کار است این چنین بى تو

به سر سلامتى من چه تلخ آمده اند

ستاره هاى پریشان هر پسین بى تو

چهل شب است که خواب غروب مى بینند

پرندگان غزل مردۀ زمین بى تو…

– –– – – – –-

[1] – سودابه مهیجی متولد اردیبهشت ۱۳۶۴ تهران است او اصالت یزدی دارد و کارشناس مرکز پژوهشهای سیما است، سودابه مهیجی دارای مدرک تحصیلی نرم افزار و دانشجوی ادبیات فارسی است؛ او با کسب بیش از سی رتبه از جشنواره های مطرح ادبی کشور از بانوان موفق شاعر در سالهای اخیر بوده است از آثار او میتوان به نوبت به نوبت آفتاب و جمعه ها هنوز خواب می بینند اشاره کرد.

/انتهای متن/

درج نظر