زن انقلابی ایلامی از فعالیت های دوران جنگ می گوید

مردم کرد در کشور ما روزگار سختی را تجربه کرده اند. چه در دوران جنگ که شهرشان یا بهتر است بگویم تک تک کوچه پس کوچه هایشان درگیر جنگ و نیروهای دشمن و منافقان بود و چه حالا که مین های به جا مانده از دوران جنگ دست از پای کودکان و مردان و زنان آنها برنمی دارد و هنوز که هنوز است قربانی می گیرد. اما روحیه دلاوری، استقامت و شجاعت نه تنها در مردان که در زنان این دیار موج می زند.

زهرا رازي فارغ التحصیل رشته علوم اجتماعی از دانشگاه الزهراست و بسیجی نمونه کشوری در سال 68. بهمن ماه ١٣٣٩ در ايلام به دنيا آمد و بعنوان یک دختر شجاع کرد از دوران نوجوانی در مبارزه با رژیم شاه  و بعد از انقلاب در رابطه با جنگ فعال بوده است.

 امروز در سالگرد جنگ با او مرور می کنیم تلاش ها و فعالیت هایی را که خالصانه و بی توقع انجام داد و هنوز هم به آنها می بالد.قبل از انقلاب در شهرتان ایلام چه فعالیت هایی درمبارزه با رژیم شاه داشتید؟

  • در آن دوران من دختری نوجوان بودم اما به عنوان قاري قرآن در چند تا از تكايا و همچنين مسجد محله مان تدريس قرآن داشتم. در يكي از اين تكيه ها كه بعدها به اسم حسينيه سيد محمد موسوي نامگذاري شد، آنقدر استقبال دخترها زياد بود كه ساواك جلوي كلاسم را گرفت و آن را تعطيل كرد. به ياد دارم در مقطع راهنمايي، مدير مدرسه مان كتابخانه اي راه انداخته بود و از بازرس ها هم دعوت کرده بود که بیایند ببینند این شاهكار را بدهد به امید امتياز گرفتن. ما با چند تا از دوستان مان تصميم گرفتیم قبل از حضور بازرسان در مدرسه عكس هاي شاه را از اين كتاب ها پاره كنيم. بازرس ها و مدير وقتی با اين صحنه مواجه شدند، شروع کردند به احضار دانش آموزاني كه به آنها شك داشتند. خلاصه من لو رفتم و در نهایت با شروطی از جمله دادن تعهد، بیرون نیامدن از کلاس در زنگ های تفریح و صحبت نکردن با هیچ دانش آموزی، اجازه دادند در مدرسه بمانم و درسم را بخوانم.

 بعد از این که لو رفتم، با شروطی از جمله دادن تعهد، بیرون نیامدن از کلاس در زنگ های تفریح و صحبت نکردن با هیچ دانش آموزی، اجازه دادند در مدرسه بمانم و درسم را بخوانم.

 فعالیت های دیگری هم پیش از انقلاب داشتید؟ 

  • قبل از انقلاب يعني سال هاي 55 تا 57 اوج فعاليت هاي ما بود. آموزش قرآن، برگزاري مراسم مذهبي و دعوت از خانم های مبلغ از قم، برگزاري تظاهرات و راهپيمايي ها. به خاطر دارم سال ٥٦  يك بار يك عده خانم را در محلي جمع كرديم و از آنجا به مسجد و از مسجد به خيابان ها راهپيمايي راه انداختيم.  پليس به ما حمله كرد و گاز اشك آور انداخت و چند تا از بچه ها  دچار مسموميت شدند. بسیار اتفاق افتاده بود که در توزيع اعلاميه و پخش بيانات حضرت امام (ره) دستگير شديم. گاهی شانس همراهمان بود و می توانستیم از دست مامورین  فرار کنیم و گاهی نه. بعد از آن  اوايل سال ٥٧ بود كه تظاهرات علني شد.


بعد از پیروزی انقلاب هم همین طور فعال بودید؟

  • بعد از پيروزي انقلاب شش ماه در جهاد سازندگي خدمت كردم. از آنجا كه همسرم موسس حزب جمهوري اسلامي بود، شاخه خواهران را تأسيس كرديم و من مسئول واحد خواهران حزب بودم. با شروع جنگ و فرمان امام (ره) برای تشكيل بسيج ٢٠ميليوني، بسيج خواهران ايلام را پایه گذاری کردیم. در دوران جنگ هم فعاليت ها بسيار گسترده بود. چون با بمباران هوايي روبرو بوديم و گاهي بايد مردم را از زير آوار بيرون مي آورديم يا به مجروحان كمك هاي اوليه مي رسانديم، برای٢٥٠نفر از بانوان ایلامی با هماهنگی مسئولان بيمارستان دوره کامل امدادگری را  آموزش داديم. اين نيروها به مجروحان و به مردم امدادرسانی کرده حتي در غسل و كفن شهدا هم كمك مي كردند. تا اينكه به عمليات مرصاد برخورد كرديم.