زنان خانه دار عارف

در قسمت های قبل نگاه مولانا به زنان مقدس و به خصوص ارادت خاص این شاعر گرانقدر به حضرت مریم (ع) را بررسی کردیم. و اینک نگاه مولانا را به جایگاه زنان کریم و خاص .

0

فاطمه قاسم آبادی/

 

مولانا علاوه بر این که مشاهیر زنان را با ویژگی ها ی روحی و برتری های شخصیتی آنها به اقتضای سخن ذکر کرده و ستوده، حکایات و ماجراهایی را هم از زنان عادی و غیر مشهور آورده که متضمن ستایش ظرفیت ها ی وجودی زنان و خصائل روحی و اخلاقی ایشان است. ماجرای کنیزک رومی خواجه مجدالدین عراقی که مولانا او را «صدیقه» می نامید بسیار مشهور است، از جمله همین داستان هاست.

 

ماجرای کنیزک عارف

مولانا در مورد این داستان بسیار توصیفات زیبایی دارد و در مورد کرامات آن کنیزک بسیار گفته و اظهار کرده  که مثلاً از بام مسجد نور سبز و سرخ و سیاه دیده یا فرشتگان را مشاهده کرده است.

خواجه مجدالدین که از ارادتمندان و مقربان مولانا بود، بعد از شنیدن این داستان بد دل شد و غیرت ورزید که دریغا کنیزان خانه، صور غیبی می بینند و خواجه نمی بیند. قصه نزد مولانا برد. مولانا نه تنها  حرف هایی را که در مورد کنیزک میزد انکار نکرد، بلکه موانعی را که موجب محرومیت خواجه از کرامات غیبی شده بود، به بهترین بیان بازگفت.

مولانا همچنین خادمه انس بن مالک را نمونه ای از صدیقان و سرمشق مردان می داند که با اعتماد بر کریمان رازدان حاضر بود در تنور آتش سوزان برود.

 

دختری که برای پدرش مادری می کند

مولانا  همچنین در دیوان شمس از دختری خبر می دهد که پدر فرتوت و بیمار خود را همچون کودکی غذا می داد، می پروراند و به او خدمت می کرد. چون عمر خلیفه دوم بر او گذشت، گفت:

” در این زمانه فرزندی چون تو نیست که بر گردن پدر حق داشته باشد.”

دختر پاسخ داد که با این همه فرق بسیار است میان خدمت پدر که مرا در کودکی می پروراند و این خدمت من؛ او مرا می پروراند و خدمت می کرد و می لرزید که مبادا آفتی به من رسد و من پدر را خدمت می کنم، اما در عین حال از مرگ او ناراضی نیستم تا زحمتش از من منقطع شود؛

«من اگر خدمت پدر می کنم، آن لرزیدن او بر من، آن را از کجا آورم؟ »

عمر در برابر این استدلال اعتراف می کند که دختر مزبور فهمیده تر از عمر است.

 

ایمان دختر پاک به حفاظت خدا

مولانا آنگاه که می خواهد وثوق به حق و پناه بردن به خداوند را به مریدان خود تعلیم دهد، از زنان نمونه می آورد و می گوید:

” در حمله خوارزمشاه به سمرقند، دختری بس زیبا و بی مثال بود که از ترس اسارت دائماً می گفت: «خداوندا کی روا می داری که مرا به دست ظالمان دهی و می دانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم.» چون شهر را غارت کردند، همه را از جمله کنیزکان آن دختر را به اسیری بردند، اما او را گزندی نرسید و با همه زیبایی، کسی در او نظر نکرد، زیرا خود را به خدا سپرده بود.”

این دیدگاه مولانا نسبت به پاک دلی و شرافت زنان و دختران با تقوا بسیار خاص و مثال زدنی است. او که شاعری عارف بود حتی برای شاگردانش از زنانی مثال می زد که با تقوا بودند و پرهیزگار؛ زنانی که در هر زمان و مکانی ایمانشان مثال زدنی و قابل ستایش است.

/انتهای متن/

درج نظر