“نامه هاي عاشقانه از خاورميانه” روایتی از خشونت علیه زنان

جنگ ها و تبعیض های نژادی مهم ترین عامل ظلم و خشونت در مورد زنان است و این دقیقا سوژه نمایش”نامه های عاشقانه از خاورمیانه” است؛ از اجراهای این دوره از جشنواره تئاتر فجر.

0

جانان فرزان/

اولين اتفاق جالبى كه در بدو ورود به سالن نمايش “نامه هاي عاشقانه از خاورميانه” توجه ها را به خود جلب می كرد، دادن چشم بند به همه حاضران در سالن بود كه سوالات مختلفى در ذهن ها ايجاد كرد. بعد از استقرار تماشاچيان درجايگاه، کارگردان و نویسنده نمایش كيومرث مرادى در صحنه حاضر شد و توضيح كوتاهي درباره نمايش داد با تاكيد بر جمله كليدى نمایش: ” اين يك نمايش عادى نيست، رازيست ميان ما و شما” . سپس او از مخاطبانی كه تئاتر را در سبد اقتصادى خود قرار داده اند، قدردانى كرد.

 

خلاصه اى از نمايش

نمايش “نامه هاي عاشقانه از خاورميانه” شامل سه پرده بود:

پرده اول:

زنی غربي به دنبال همسر خود می گردد كه در كسوت سرباز امريكايي به افغانستان اعزام شده است. سرباز در افغانستان زخمي مي شود و پيكر زخمي او توسط  يك خانواده روستايي وفقير  افغانی در خانه شان مورد  پرستاري و تيمار واقع مي شود ولي نهايتا اين سرباز زنده نمي ماند و آن خانواده روستايي جسد سرباز را در كنار فرزند خود كه سرباز وطن بوده و شهيد شده، در حياط خانه دفن مي كنند. این زن غربی با سختي بسيار این خانواده را پيدا مي كند و وقتي بر سر قبر همسرش مي آيد، درمی یابد  كه خانواده افغان به همسراو هنگام مجروحیت و حالا هم به خودش پناه و امنيت داده اند. زن از رنج تحميلي و غم و اندوه بعد از جنگ مي گويد و تاکید می کند که به نوعي جنگ عامل ظلم و خشونت به زنان است.

پرده دوم:

سرنوشت دختري عرب را به نمايش مي كشد كه با ويزاي تجارى به انگليس مي رود و در آنجا در خيابان پاسپورت و چادرش را مي دزدند. براي پيدا كردن مداركش كه به سرقت رفته، به اداره پليس مراجعه مي كند. پلیس انگلیسی از دختر  در مورد هويت و پدر و مادرش سوال مي كند و دختر به آنها مي گويد كه پدر و مادر و همه اعضاي خانواده اش بي رحمانه به دست متجاوزان انگليسي در مملكت خودش كشته شده اند. اما دختر هرچه تلاش مي كند موفق نمي شود پليس را قانع كند و نهایتا از اداره پلیس به عنوان یک متهم اخراج مي شود. پس از آن او مجددا مورد تجاوز قرار می گیرد. در نهايت خانواده، شخصیت، هويت و ارزش هاي این دختر بدون هيچ گناه و تقصيري زير سايه قانون انگليسي به يغما برده مي شود.

پرده سوم:

 داستان سه دختر افغان است كه توسط يكي از آنها به نام زيبا روايت مي شود. زیبا از مخاطبان مي خواهد كه چشم بند هاي خود را بزنند و همراه او در خيالش به پرواز در آيند. دختر افغان از نورها و رنگ هايي مي گويد كه ديگر قادر به ديدن آنها نيستو او راوي طبع شاعرانه و احساس لطيفی است كه دقيقا به علت داشتن همین طبع شاعرانه که در جامعه افغان برای زنان جرم ، خرق عادت و خلاف عرف حساب می شود، توسط طالبان به صورت آنها اسيد پاشیده مي شود. حالا كارگردان انگليسي از این سه دختر افغان دعوت کرده  تا ظلم و جوري را كه به آنها رفته در انگليس دریک صحنه تئاتر به نمايش در آورند.

نقد و نگاهی به نمايش

در اجراي بخش اول نمایش با بازی ضعیف هانيه توسلي مواجه می شویم که  تماشاچي را بسيار خسته مي كند و او را از بازيگري كه در سينما و تلويزيون بسيار موفق تر عمل كرده، مايوس می سازد، طوری که تماشاچي با این اجراي ضعيف اشتياق اوليه را در ديدن نمايش از دست می دهد.

در طراحي صحنه این نمایش هم، به جز صحنه هاي پرواز، بسيار مبتدي و خام عمل شده است. یعنی  تمركز اصلي نمايش بر روايت و مونولوگ گويي است و اكسسوار(لوازم صحنه) كه قاعدتا بايد به خط داستان كمك كند، بسيارکم و در عین حال ابتدایي است. از كارگرداني چون كيومرث مرادي كه ما از او نمايش هاي خوبي در خاطر داريم، اينگونه مينيماليستي(کم جزئیات) كار كردن در بخش طراحي صحنه كمي غير منتظرانه بود.

اما صحنه هاي پرواز با طراحي ارشا اقدسي و گروه بدل كارانش بسيار جذاب و هيجان آور بود؛ صحنه هایی  كه بخشي از هدف نمايش را كه سرگرمي و ايجاد لذت از ديدن صحنه هايي بديع و شوق آور براي بيننده بود، خوب تامین مي كرد .

در متن نمايش راوي داستان از منظر اول شخص و سوم شخص به شكل نا منظم و نا مفهومي تعويض مي شود كه مي بايست كمي با احتياط تر و ملموس تر، اين تبديل ها صورت مي گرفت. براي مخاطبي كه اولين بار است نمايشنامه را در حال اجرا مي بيند که بازیگران با سرعت دیالوگ ها را بيان مي کنند و می گذرند، فرصت فكر كردن و به اصطلاح ته نشين شدن در ذهن مخاطب ایجاد نمی شود و مخاطب مجبور است سرعت فكر و تحليل خود را به شدت بالا ببرد تا بتواند از جمله هاي بسيار زيباي نمايشنامه عبور كند كه اگر بازيگران نحوه بيان و ريتم آهسته تر داشتنند، اين فرصت را در اختيار تماشاچي قرار مي دادند.

نامه هاي عاشقانه از خاور ميانه كاري در خور و در سطح رقابت در جشنواره است كه در مجموع با بازيگران مطرح سينما در جذب مخاطب بسيار موفق عمل كرده است. علاوه بر بازيگران خوب و حرفه اي، متن كار بسيار قوي و فصيح است كه به شدت مخاطب را تا آخرين لحظات نمايش با خود مي كشاند و تماشاچي هر لحظه انتظار جمله بعدي را مي كشد تا بازيگر بيان كند؛ متنی که بارقه هاي قدرت و لذت را در يك متن بسيار خوب در ذهن روشن مي سازد.

در معرفي کارگردان و نویسنده

كيومرث مرادي در زمينه كارگرداني نمايش هاي پر مخاطبي چون افسون معبد سوخته، شكلك، روياي نيمه شب پاييز، رمئو و ژوليت، ژوليوس سزار به روايت كابوس، خانه، شهر بدون آسمان، الكترا، مرك شاعر را تا به حال به روي صحنه برده است.

او اين باربا تکیه بر این تجربه های غنی ، خیلی بهتر از قبل عمل كرده و به همراه پوريا آذربايجاني متن نمايش را پر قدرت به نگارش در آورده است.

موسيقي، بخش جدانشدني ژانر دراماتيك

هانا كامكار را از خانواده بزرگ موسيقي كامكارها از سال ها قبل مي شناسيم.  می دانیم که سبك كارهاي گروه کامکار شان به دل مخاطب نشسته است. از هانا هم از كارهاي شرقي و ايراني به خصوص از خطه اي كه اصالتش به آنجا بر مي گردد، كردستان، شنيده ايم و هم از غرب با تم اسپانيايي كه بسيار مشابه و مقارن است با موسيقي عربي.

هانا اين بار هم با همراهي گروه تئاتر بسيار هوشمندانه عمل كرده و براي انتخاب موسيقي و بُعد دادن به فضاي دراماتيك كار، از انتخاب قطعاتي متناسب با سه فضاي كار كه عربي ،افغاني و ايراني است، بهره جسته است. برای این انتخابِ خوب بود که در جشنواره فجر سي و پنجم در بخش نامزدها ازاو تقدير به عمل آمد.

 

تقابل مشهود بازيگران تئاتر و سينما

در مقايسه بازيگران تئاتر كه خاستگاه آنها تئاتر است با آنها که از سینما و تلویزیون آمده اند، به روشنی می توان دید که گروه اول در صحنه تئاتر قوی تر و حرفه ای تر ظاهر می شوند. در واقع آنها که از تئاتر آمده اند وريشه هاي شان در تئاتر مستحكم شده،  حس و تكنيك را توأمان در اجرا استفاده مي كنند. به طور مثال در اين اجرا پانته آ پناهي ها که خاستگاهش تئاتر است، کاملا حرفه ای عمل می کند در مقایسه با هانیه توسلی ، بازيگري كه از سينما به تئاتر مي آيد. بین این دو تفاوت و حتي تقابل مشهودي وجود دارد. هانيه توسلي كه بازيگر سينما و تلويزيون است و حال به صحنه تئاتر آمده است، جاي كار بيشتري براي تمرين و تجربه دارد تا بتواند مخاطب تئاتر را كه انتظار بالايي از اجرا و احساس دارد، راضي كند. او در اين نمايش در مجموع رضايتي براي اكثرتماشاچيان و منتقدين و کارگردانان  به همراه نمي آورد.

اما طناز طباطبايي با سابقه و تجارب بيشتر در صحنه تئاتر نشان مي دهد كه بازيگر سينما هم مي تواند با قدرت و تكنيك صحيح در صحنه بدرخشد.

پانته آ پناهي ها، كه اخيرا از او در سينما فيلم هاي “نفس” و “لاك قرمز” و … را ديده ايم، با ويژگي هاي به خصوصش كه عاشق تجربه هاي عجيب و نوست و سبك دلنشين در اجرا و انتقال احساس به جرات می توان گفت که در این اجرا قوي عمل کرده است. او در صحنه هاي پرواز همزمان با اكت بسيار بالا ديالوگ مي گويد و ثابت مي كند نه فقط در كارهايي با سبك پرفورمنس آرت كه تماما بازيگر از قدرت بدن و حركت استفاده مي كند، بلكه همزمان با حركت هاي بدني بسيار نفس گير مي تواند به زيبايي حس و هدف ديالوگ ها را انتقال دهد.

/انتهای متن/

درج نظر