مشاوره مجازی/مشکلات خانه پدری

زندگی کردن با چند بچه بعد از طلاق در خانه پدری می تواند مشکلات متعددی داشته باشد. این بار کاربر به دخت در مورد چندوچون این مشکلات و راه حل آنها سوال کرده است و خانم فرشته نقدی پاسخ داده است.

0

سلام خانم نقدی عزیز

ممنون از سایت خوبتون

مدت چند سال است که از شوهرم جدا شدم و به علت نداشتن امکانات زندگی مستقل، در خانه پدری با فرزندانم بسر می برم.

مشکل من  رفتارهای  پدرم است. ایشون مردی ساده وشوخ طبع می باشد اما شوخی ایشون حد و مرزی و محدوده ای نداره حتی  دست انداختن دیگران یا خانواده با شوخی های رکیک.

خواستگاران خوبی رو به خاطر رفتار ناشایست پدرم ازدست دادم چرا که مجلس خواستگاری رو به مجلس تمسخر داماد یا خانواده ایشون و یا مادرم و من تبدیل می کند.

بعضی از افراد فامیل معاشرت خود رو با ما قطع کرده اند و بعضی بسیار دلگیر هستند اما به ایشان حرفی نمی زنند.

وقتی مهمان داریم همیشه این استرس رو دارم که این دفعه چه خفتی باید بکشیم. به این دلیل ترجیح میدم تاجایی که بشه با ایشون جایی نرم چرا که جز تحقیر چیزی عایدم نمیشه. باور کنید برای فوت مادرم جرات نکردم به همکارانم اطلاع بدم.

الان معاشرت ما فقط محدود به خواهر و برادرام شده و جرات دعوت شخص دیگه ای رو ندارم

اگه مشکلی با بچه هام داشته باشم پدرم در حضور فرزندانم من و محکوم میکنند. اگر ایراد و اشکالی و یا مسئله خاصی در خونه پیش بیاد تمام فامیل و اهل محل رو مطلع میکنه حتی بقال سرکوچه .

به علاوه ایشون با وجودی که وضع مالی خوبی دارند اما روی قبض آب وبرق و…..حساس بوده و همیشه درحال غر زدن هستند که بچه هات زیاد مصرف میکنند.(در صورتی که اکثر اوقات رعایت می کنیم) گاهی اوقات که بچه ها درحال مطالعه هستند پدرم چراغ رو خاموش می کند. وقتی حمام هستیم آبگرمکن رو خاموش می کند و در زمستان برای بخاری و در تابستان برای کولر مکافات ها داریم و اگر بگم خودم پرداخت می کنم میگن میخوای پولت رو به رخم بکشی. بخدا گاهی اوقات یواشکی خودم پرداخت می کنم.

 از اون طرف بچه ها مرتب به من غر میزنند که چرا پدر بزرگ  اینطوری می کنه. همه منو مقصر می دونن وهمه به من غر می زنن. به خدا خسته شدم.

از طرفی دخترم درسن ازدواج هست ولی اجازه نمیده خواستگار بیاد و میگه می ترسم پدر بزرگ جلو اونها آبرو ریزی کنه چون پدرم به غیر از شوخی های بیجا، عادت داره تمام معایب ما رو ذخیره می کنه و به محضی که چشمش به فرد دیگه ای( حتی رئیس اداره من،) می افته تمام اون ها رو  برملا می کنه و این درحالی است که یا اصلا قبول نداره که کارش غلط هست یا توجیهش اینه که باید آبروی شما رو ببرم تا درست بشید.

بارها از اون خواهش کردیم التماس کردیم. از بزرگترهای فامیل و دوست و آشنای خودش کمک خواستیم تا از این کارهاش دست برداره ولی میگه مگه چه عیبی داره مگه دزد و معتاد و قاچاقچی هستم؟

خانواده خودش هم دل پری ازش دارن به خاطر اینکه تا تونسته خواهر و برادرش رو جلو عروس و داماد هاشون دست انداخته و خفت داده . در ضمن برادرها و خواهرم طاقت ندارند حتی یکی دو روز با پدرم زندگی کنند ولی به من می گویند تو به خاطر وضعیتت مجبوری با پدر زندگی کنی.

به علاوه ایشون نظافت رو رعایت نمی کنند و بعد از دستشویی اعتقادی به صابون ندارند و اگر هم بخوان دستشون رو فقط آب بکشند اینکار رو توی سینک ظرفشویی آشپزخانه می کنند و گاهی حتی  آب بینی و دهن و خلط گلو رو می ریزند در سینک ظرفشویی  و گاهی  روی ظرف ها.

اگه حرف بزنم و حتی با زبون خوش و قربون صدقه هم بگم بازم کار به اوقات تلخی می کشه و میگن اگه ناراحتی از خونه ام برو وقتی هم بخوام از خونه شون برم نمی ذارن . و اگرهم حرف نزنم که باید حرص بخورم و اصلا دلم نمی خواد در ظرف ها دیگه غذا بخورم وخسته شدم از بس صبح تا شب دارم به ظرفها  و به سینک ظرفشویی وایتکس می زنم.

 گاهی اوقات ازش متنفر میشم بخصوص وقتی یادم میاد چقدر با این کارها مادرم رو می رنجوند. ولی دلم نمی خواد این حس رو به ایشون داشته باشم و عذاب وجدان می گیرم می ترسم که عاق والدین بشم.

من اگه از ایشون جدا بشم با مشکلات مادی روبرو میشم ولی حاضرم تحمل کنم اما بعضی بزرگترهای فامیل میگن تو دختر دم بخت داری وخوبیت نداره تنها زندگی کنی و پدرت هم گناه داره رهاش کنی.اینم بگم که ایشون شخص با محبتی است و حاضر نیست از من  و بچه ها جدا بشه.

تورو خدا راهنمایی ام کنید چه کار کنم که هم اون  و نرنجونم و هم مصلحت خودم و بچه هام رو در نظر داشته باشم چون از بسیاری معاشرت های فامیلی و غریب محروم هستیم و به علاوه موقع ازدواج بچه هام هست و نمی دونم با این رفتارهای ایشون در مقابل افراد غریبه و رو دروبایستی دار  چکار کنم.

در ضمن ایشون 80 سال دارند و هرچی یادم همینطور بودند و حالا که مسن شده اند این رفتارها بیشتر شده.

متشکرم ببخشید طولانی شد.

 

پاسخ مشاور:

سلام عزیزم.

هنگامی که از همسرخود جدا شدید حتما آن زمان تدابیرلازم رابرای مستقل زیستن اندیشیده اید.

به هرحال انتخاب شما این بوده که با پدر زندگی کنید.اگر مشکلاتتان زیاد است و تا این حد ناراضی هستید، شما قدرت اندیشه و انتخاب مجدد را دارید همان گونه که خود را از زندگی سابق بیرون کشیدید به غلط یا درست، اکنون هم می توانید روش حل مساله را در پیش بگیرید.

دوست من پدر شما 80 سال دارند، همیشه با همین رویه زندگی کرده اند، شما نمی توانید ایشان را مجبور به تغییرکنید بخصوص که این روند را پسندیده و نیازی به تغییردر خود حس نمی کنند.

باعث تاسف است که اطرافیان حتی فامیل خودشان هم حاضر به از خودگذشتگی و تحمل فردی که درکنارخوبی ها مثل سایر افراد ضعف هایی هم دارد انها را تاب نیاورده و رهایش کرده اند.

به هرحال شما در حال حاضر فکر می کنید زندگی با اوبرای خود و فرزندان تان مشکلات زیادی به وجود اورده از این وضع ناراضی هستید.

فکر می کنم  به دنبال راه حل باشیم بهتر است تا حرف ادم هایی که احتمالا بخاطرزیاد بودن وقتشان راجع به زندگی شما دست به قضاوت می زنند یا به جای شما تصمیم می گیرند.

بدانید حرف مردم همیشه وجود دارد.ایا هیچ یک از انها اقدامی عملی برای کم کردن مشکلات یا کمکی به شما کرده اند؟

پس در ابتدا بایداز نظر مالی به دنبال راهی برای استقلال باشید و با توکل به خدا مراحل دیگر را طی کنید.

ایا واقعا چه نا همگنی یا عدم سنخیتی در زندگی فرزندانتان با شما از نظر هنجارهای اجتماعی و اخلاقی وجود دارد؟

بهتر نیست که واقع بین باشیم و دیدمان را وسعت داده انچه را که صلاح هست را بر گزینیم؟

عزیزم اگر به این نتیجه رسیدید که باپدر زندگی کنید حتما به خود بقبولانید که شرایط و موقعیت پدر را درک کنید و ان را بپذیرید همان طور که اگر در جای دیگری زندگی می کردید خود را با ان محیط منطبق می نمودید، ضمنا به افراد تازه وارد و فرزندانتان تا حدی که هتک حرمت نشود اوضاع را تفهیم و توجیه نمایید ، که لازمه ان پذیرش اولیه خودتان است .

به نکات مثبت او بیشتر فکر کنید و حساسیت ها و وسواس خود را کم کنید. اگر استرس و اضطرابت ان بالاست به سوی ریلکس کردن خود گام بردارید. او را با تمام انچه هست بپذیرید. بدی ها را کنار خوبی ها بگذارید.

اگرتصمیم به جدایی گرفتید که ولو برای مدت کوتاه با سنجیدن همه زوایا بد نیست این اتفاق بیفتد، باز با رعایت نهایت احترام به او سر بزنید با اعضای خانواده برنامه ای ریخته مصمم ومدبرانه با انها گفتگو کنید و با هم برنامه ریزی برای نگهداری از پدری که معلوم نیست چند صباح دیگر مهمان تان باشد داشته باشید که فرزندان و نوه ها به نوبت به او برسند که روح شان جریحه دار نشده و اسیبی وارد نشود.

اگر لازم بود مراحل جدایی را میتوان به کمک مشاور یا فرد امین و مدبر و با صلاحیت مرضی الطرفین مطرح و طی کرد .

توکل و استعانت از خدای مهربان فراموش نشود.

موفق باشید.

/انتهای متن/

درج نظر