اربعین، جلوه ی همبستگی و عشق

امسال کارهای فرهنگی که موجب همبستگی بیشتر با خانواده های جنگ زده و به خصوص کودکان بینوایی که ظلم داعش خانه هایشان را ویران کرده بود، بیش تر از سال های پیش در راهپیمایی اربعین به چشم می خورد.

0

انوشه میر مرعشی/

حالا دیگر چند سالی است، دشمنان اسلام با تمام وجودشان درک کرده اند که پیاده روی اربعین رزمایش عظیمی از وحدت امت اسلام است. رزمایشی که در آن شیعه با دو بال “شهادت” و “انتظار ظهور” به سوی نقطه اوج اقتدار اسلام پرواز می کند. اصلا برای همین هم با تمام وجود سعی می کنند به وسیله ی امپراطوری رسانه ای خود این واقعه را کتمان کنند. اما واقعا مگر می شود آفتاب حقیقت را پنهان کرد. الحق که بنا بر فرموده ی

 “علی بن حسین”، سیدالساجدین (ع):

 “خدا را شکر که خداوند دشمنان را از احمق ها آفرید…”

 

عروسک ایرانی هدیه کردیم

1

از چند ماه قبل قرار بود که پیاده روی امسال در قالب گروهی انجام شود که هدفشان حمایت از کودکان جنگ زده و آواره ی عراقی باشد. کودکانی که در میانشان تعداد زیادی یتیم وجود داشت که داعشی های بی رحم، افرادی از خانواده شان را قتل عام کرده بودند. این گروه کاملا مردمی و خودجوش شکل گرفت و همه برنامه هایش را براساس کمکهای مردمی اجرائی کرد.

در جلسات گروه “سفیر حسین(ع)” در طیّ چند ماه گروهی مسئول تحقیق درباره محل اسکان این آوارگان در مسیر نجف به کربلا بودند و همچنین تحقیق درباره فرهنگ و وضعیت روانی و اعتقادی آنها.

گروهی هم مسئول جمع آوری کمکهای مردمی بودند. در جلسات برای تهیه اقلام و هدایایی که قرار بود به کودکان آواره هدیه داده شود، بحث های زیادی شد. زیرا هدف این بود که هدایا متناسب با فرهنگ مردم عراق باشد. مثلا عروسکهایی که در نهایت خریداری شد، شکل غربی نداشت. بلکه عروسک هایی ایرانی بودند که با حجاب طراحی شده بودند.

گروهی که کار تخصصی کودک کرده بودند، قرار شد با نقاشی درمانی و آموزش نکات اخلاقی و دینی مرهمی بر رنجهای آن کودکان باشند. خلاصه اینکه بعد از جلسات متعددی که برگزار شد و همه اعضای گروه تلاشی بی وقفه کردند؛ کمک قابل توجهی از طرف مردم جمع شد.

در ضمن با پیوستن چند تن از عزیزان دورگه ایرانی و عراقی به گروه شرایط برای کار کردن و کمک کردن به کودکان آواره بیش از پیش فراهم شد. حتی یکی از این خانمها از 20 روز قبل از سفر کلاس مکالمه عربی برای خانم های گروه برگزار کرد تا ارتباط مفیدتری میان اعضاء گروه و کودکان عراقی ایجاد شود.

 

هدایای  بهشتی

بالاخره شنبه 22 آبان از راه رسید؛ روز حرکت به سوی سرزمینی که مرقد حضرت “عشق” در آن است. 11 نفر خانم و 12 نفر آقا اعضای گروه سفیر حسین(ع) بودند. چند نفر از دوستان دورگه ایرانی-عراقی هم با ما همراه نشدند، آخر توفیق بزرگتری قسمت شان شده بود. یعنی خدمت در بخش حفاظت حرم امام حسین(ع). در نهایت همان خانم مربی عزیز مکالمه عربی همراهمان شد.

هرکس مقدار زیادی بار با خودش داشت. یکی 1000 بسته اهدائی آجیل، یکی تعداد زیادی پاستیل و شکلات، چند نفر کارتون های بزرگی که حاوی 250 جعبه مدادرنگی 6 تایی بود، آورده بودند. چند نفر جعبه های حاوی دفترچه های نقاشی، یکی کاغذهای اریگامی و کاغذ کشی، یکی عروسکهای بانمک ایرانی آبجی رقیه و داداش علی اصغر،( این اسم ها را گروه سازنده عروسکها روی آنها گذاشته اند) ، یکی جعبه پاک کن و مدادتراش ها و…

 

 پیش به سوی سفر عاشقان

ساعت یک ربع به هشت شب بود که اتوبوس با صلوات اعضاء گروه راه افتاد. اتوبوس که در جاده های کشور پیش می رفت، همکاروانیان با صدای میثم مطیعی زمزمه میکردند که

کنار قدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم   ستون های این جاده را ما به شوق حرم می شماریم

شبیه رباب و سکینه برای شما بی قراریم   از این سختی و دوری راه به شوق تو باکی نداریم

اذان صبح را داده بودند که به ورودی شهر ایوان استان ایلام رسیدیم. ترافیک اتوبوس ها مانع از حرکت روان بود. دم هر مسجد و حسینیه ای هم اینقدر جمعیت دیده میشد که امکان ایستادن نبود. بچه های نیروی انتظامی اتوبوس های تازه از راه رسیده را به سوی پارکی در قسمت غربی شهر ایوان هدایت می کردند. خلاصه با کلی در صف ایستادن وضو گرفتیم و نماز را پشت شمشادها خواندیم. صحنه نماز خواندن مردان و زنان در جای جای پارک خیلی دیدنی بود.

بعد از نماز دوباره راهی شدیم. دیگر هوا روشن شده بود و دیدن روستائیان سر زمین ها و چوپان ها به همراه دامهایشان خیلی لذت بخش بود. یکی از همکاروانیان گفت: برای شادی روح شهید شاخص ایلام سردار شهید “یادگار امیدی” صلوات

خدایا به روزی این مردم عزیز برکت بده و شیر دامهایشان را زیاد کن.

 

مهمانی مردم عراق برای زائران

مسیری را که می شود در یک ساعت طی کرد با سه ساعت زمان به دلیل ترافیک جاده، طی کردیم و به مرز مهران رسیدیم. از اتوبوس که پیاده شدیم، کار سخت مان شروع شد. کیسه ها و جعبه های حاوی هدایا و اقلام مورد نیاز سنگین بود. تا رد شدن از دو گیت ایرانی مرز مشکلی نبود چون بارهایمان توسط گاری و باربرها حمل شد. اما با گذشتن از مرز دیگر خودمان باید آنهمه بار را حمل میکردیم. آقایان گروه با آن بارهای سنگین در صف طولانی گیت اول عراق ایستادند…

از گیت ها که عبور کردیم، اذان ظهر را گفته بودند. نماز را در مسجد «ام البنین» (س) خواندیم. نهار را هم مهمان یک موکب عراقی بودیم. دیدن مهمان نوازی عراقی ها شروع شده بود.

آقایان خیلی خسته بودند و منتظر ماندیم تا کمی استراحت کنند و بتوانند دوباره آن بارهای سنگین را برای ادامه مسیر به دوش بکشند…

بالاخره با یک راننده عراقی به توافق رسیدیم و راهی مقصد شدیم. قرار بود شب را به منزل “ابوزهرا” برویم. از قبل دوستان دورگه ایرانی-عراقی با این خانواده برای اقامت گروه هماهنگ کرده بودند. آقای ابوزهرا وکیل بود. اتوبوسی که در آن نشسته بودیم در جاده های عراق به سمت نجف اشرف حرکت می کرد. و ما مردمی را می دیدیم، پیاده و پرچم به دست، زنانی ساک بر روی سر و بچه به بغل، راهی کربلا بودند. دیدن این صحنه ها اشک ها را جاری می کرد. خواندن زیارت عاشورا و پشتش مداحی به علاوه دیدن صحنه پیاده روی زائران چشم ها را بیشتر بارانی می کرد.

موقع نماز مغرب و عشاء راننده در موکبی توقف کرد. هر ماشینی که نگه می داشت عراقی های مهمان نواز جلوی مسافرین را می گرفتند، با گفتن “هله زائر” خوشامد می گفتند و زائران را به چای و سمونه گوشت (چیزی شبیه پیراشکی خودمان)، باقالای پخته و گل پر زده و… دعوت می کردند. نماز را در موکب خواندیم و حسابی پذیرائی شدیم.

 

بچه های مسئولیت پذیرعراقی  

2

کار فرهنگی مان را با دادن هدیه به کودکان آن موکب که به زوار خدمت می کردند، شروع کردیم. خیلی جالب است که خانواده های عراقی کارهای کوچک را به کودکانشان می سپرند و این باعث میشود بچه ها احساس هویت بکنند و در کار موکب داری خودشان را شریک بدانند. بچه های آنها برخلاف برخی از بچه های لوس شهری فوق العاده مسئولیت پذیر هستند.

زنان و مردان عراقی وقتی تصویر سنجاقی (معادل فارسی واژه پیکسل) حرم امام رضا(ع) یا تصویرسنجاقی با نوشته خادم الرضا(ع) را از اعضاء کاروان هدیه می گرفتند آن را روی چشمهایشان می گذاشتند و خیلی خوشحال می شدند. اصلا حکایت عشق مردم عراق به امام رضا ماجرای عجیبی است که نمی شود به راحتی توصیفش کرد.

شب ساعت 11 رسیدیم به خانه ابوزهرا

 

ادامه دارد…

/انتهای متن/

 

درج نظر