نمایشنامه 12/سال های فاجعه

(ننه نساء ، سه یا چهار تا پیرهن گشاد روی هم به تن کرده و چند روسری بلند هم روی سرش کشیده است، ساک بزرگی پر از خرت و پرت را به سختی می کشد و به درون خانه می آورد.)

0

اعظم بروجردی/

پرده ی سوم

صحنه ی اول

ننه نساء : الهی مثه من ، شما هم خیر از جوونیتون نبینید. اِ !  اِ !  اِ !  ببین مردم رو به چه روزی می کشونن؟ پدر سوخته ها ، ای بر پدرتون لعنت، (مکث) کجا داشتی می رفتی اوی؟ (به مریم که می خواهد از خانه بیرون برود.) مگه من می ذارم، بابات تو رو به من سپرده.

مریم: دلم تنگ شده، از بس تو خونه موندم، پوسیدم، الهی قربونت برم ننه، دلم ترکید تو این خونه.

ننه نساء : می خواستی با من بیای که این همه با رو خرکش نکنم، حالا می خوای با پری بری؟

مریم : پری دیگه کیه ننه؟

ننه نساء : چه می دونم، چرا هوار می کشی. آخ آخ آخ پام ، انگاری می کنی روحم رو دارن از پنجه های پام می کشن بیرون و جرجرش می کنن. هوی درو قفل کردم. ننه ی خدا بیامرزت هم تو رو سپرد دست من. دستم رو ماچ کرد، گفت ننه تو واسم مادری کردی، الهی قربونت برم، کنیزتم،  دخترم رو سپردم به تو.

مریم : آخه چرا دروغ می گی، کی ننه ام گفت؟

ننه نساء : چی می گی؟!

مریم: آخه کی گفت که ما نشنیدیم؟

ننه نساء: خب، چی می گی نمی شنوم.

مریم: بگذار برم.

ننه نساء: تو دلش بود که بگه ننه، اجل مهلت نداد.(گریه می کند.) الهی بمیرم واست ننه که گفتی همه ی دنیا یه طرف این ننه نساء خوب من هم یه طرف.

مریم: در رو واکن، ننه نساء خوب من.

ننه نساء: چی ننه؟!

مریم: تو ننه نساء خوب منی ، درست مثل مادرم.

ننه نساء: آخ الهی بمیرم ننه، که خیلی غریب و تنهایی.

مریم : حوصله ام سر رفته ننه نساء خوب من.

ننه نساء : ننه الهی قربونت برم، برو یه هوایی بخور. (می خندد) در رو وا می کنم، بیا برو.

مریم: الهی قربونت برم ننه.

ننه نساء : زود برمی گردی؟

(مریم سر تکان می دهد، ننه نساء بلند می شود، به طرف در می رود. مریم اورا می بوسد. اما ننه نساء یک باره پشیمان می شود.)

sahne_12_l

ننه نساء : نه، ننه، نه. امنیه چی ها ریختن تو کوچه و پس کوچه ها، جلو مسجد شده عینهو صحرای محشر، لت و پارت می کنن.

مریم : ننه تو روخدا !

ننه نساء : نه ننه، نه! مگه نمی بینی باد سام گرفته ها هرروز زیادتر می شن و می ریزن به جون مردم؟

مریم : چه عرقی کردی ننه، چرا این قدر پوشیدی؟

ننه نساء : پس می خواستی همین طوری برم تا اون نانجیب ها با اون  چشمهای هیزشون خوب بر اندازم کنن؟

مریم: آخه شما هنوزم خیلی قشنگی ننه.

ننه نساء : (می خندد) پس جوونیهامو ندیدی، آ! (با دست قالب درشتی را درست می کند.) این هیکلم بود، خدا بیاموز ننه بزرگت با جارو خاک انداز خواستگارام رو بیرون می کرد. خدا چشم بد رو دور کنه ننه،  واسم جادو کردن، شوورم جوون مرگ شد. نزدیک بود خودمم بمیرم یا یه بلایی سرم بیاد. اما زود فهمیدم و جادو ها رو باطل کردم. هر کی کرد عاطل من کردم باطل. واسه ی همینم خوب موندم ننه.

مریم : خب حالا من برم؟

ننه نساء : (با تردید.) برو. نه، نه، نه، نمی شه، نمی شه.

مریم: ننه جون بذار برم.

ننه نساء : نه ، ننه سگ صاحبش رو نمی شناسه.

مریم: پس از پشت بوم میرم.

ننه نساء : نه ننه قربونت برم، اونا به کسی رحم نمی کنن.

مریم: خیلی خوب، یادت باشه خودت نگذاشتی از در برم.

(می رود به طرف پشت بام .)

ننه نساء : کجا؟ وایستا؟ کجا؟ (جلو مریم را می گیرد.) جون ننه نساء ، نمی ذارم بری.

مریم : اما من می                  

ننه نساء : ننه، نری ها! وگرنه میرزا سر به جونم می کنه و همه چی رو از چشم  باباغوری من می بینه.

مریم: کیه؟! (صدای در به گوش می رسد.) کیه؟

ننه نساء : چی کیه؟

مریم: در می زنن.

ننه نساء: کی رو می زنن؟

مریم: در، در، درو باز کن؟

ننه نساء : آها، خب، کلید، کلید.

مریم: اوناهاش، دستته.

(ننه نساء تلاش می کند، در را باز کند. اما نمی تواند.)

ننه نساء: ننه، مریم، من نمی تونم در و وا کنم.

مریم: چطور قفل کردنش رو بلد بودی؟ بدش من، زود باش، یکی داره ناله می کنه.

ننه نساء : ببین کیه، من که چش و چار ندارم.

مریم: شاید زدنش بیچاره رو،

 

ادامه دارد…

/انتهای متن/

 

درج نظر