مشاور ه ی مجازی /با شوهر بیکارم چه کنم؟

این بار کاربر به دخت از دکتر فرشته نقدی پرسیده در مورد چاره بیکاری شوهرش که او را دچار مشکل جدی کرده است.

0

باسلام خانم نقدی عزیز تو رو خدا کمکم کنید.

خانمی 27 ساله هستم. سه سال است ازدواج کردم و یک بچه دارم.

مشکلات زندگی من خیلی زیاده، نمی دونم  از کجا شروع کنم. شوهرم قبل ازدواج  آدمی خیلی کاری بود ولی بعد ازدواج کم کم از کار کردن سست شد تا الان که کلا یه مدت طولانی میشه بیکاره،  اصلا دل به کار کردن نمیده. اینم بگم که ما با خانواده ی شوهرم زندگی می کنیم. کل مخارج زندگی ما با پدر همسرم است ولی من اصلا راضی نیستم.

ضمنا من و شوهرم فامیل هستیم.

یه بار هم بهش شک کردم تا بالاخره فهمیدم که دوست دختر داشته که خلاصه با پادر میونی خانواده حلش کردن ولی بعد از اون من

فوق العاده بهش بدبین شدم و اصلابهش اعتماد ندارم.

تا موقعی که من باهاش خوبم اصلا بهم اهمیت نمیده ولی تا ببینه باهاش قهرم زود میاد سمتم. من الان خیلی داغونم اصلا شرایط پیش مشاور رفتن را هم ندارم. چندین بار فکر خودکشی به سرم زده ولی ترس از گناهش دارم.

خانواده من هم به خاطر بیکاری همسرم خیلی ناراحتن می ترسم آخرش بین این دو خانواده دعوا بشه. شوهر من قبل از بارداری من شاغل بود بخاطر پسرم هم اصلا نمیتونم به طلاق فکر کنم اگه بچم نبود حتما تا حالا صد بار طلاق گرفته بودم.

 

پاسخ:

سلام عزیزم.

از اینکه بخاطر این سختی ها که پیش آمده، اینقدر اذیت می شوی متاسفم . اما باید دید چه اتفاقی افتاده که همسر شما به بیکاری روی آورده؟

آیا امکان کار دارد و سرکار نمی رود؟ سؤال من این است که در شرایط به وجود آمده سهم شما چیست؟

زندگی انسان ها به گونه ای رقم می خورد که خود می خواهند و انتخاب می کنند. زندگی زناشویی و خانوادگی همچنین نقش های متفاوتی که هریک از ما در آ ن داریم بعنوان همسر، مادر و پدر،عروس  و داماد،خواهر و برادر، همسایه، شهروند و… وظایفی را بعهده فرد می گذارد که اگر با  مهارت های آنها آشنا نباشد و نخواهد که بشود، نمی تواند ازعهده وظایفش برآید و به تبع آن زندگی پرتلاطمی را خواهد گذراند.

 این که شما بچه دار شدی بخاطر این که شوهرت کار داشت، طلاق نمی گیری بخاطر بچه، خودکشی نمی کنی بخاطر …، به خانواده ات برای راهنمایی مراجعه نمی کنی چون می ترسی که…، احیانا با شوهرت برخورد قاطع و سازنده نمی کنی( در واقع معلوم نیست  اصلاچطور با همسرت برخورد می کنی)، مادر شوهرت به خود اجازه می دهد در تمامی زوایای زندگی شما نفوذ کند، پدرشوهرت حق شما را در زندگی نادیده می گیرد و…، اینها خیلی علامت های خوبی نیست. بچه شما با این وضعیت چه سرنوشتی خواهد داشت؟ دقیقا شما می دانی که الان چه می خواهی بکنی؟

ببخشید کمی صریح صحبت کردم. واقعیت این است که خیلی وقت ها  با یک جمله و دوجمله و… نمی توان کسی به راه حل رساند و اصولا برای کسی نمی توان تعیین تکلیف کرد .اما درکل باید به شما بگویم که صرف نظر از این که مقصر کیست، آیا شما می توانی تصورکنی که با این شرایط پنج  یا 10 سال دیگر در چه حال و کجای زندگی هستی؟

فکر کن ببین دنبال چه هستی و با این وضعیت چه می خواهی بکنی؟ چگونه می توانی خود را تغییر دهی ؟ بهتر است به فکر تغییر کسی نباشید اول ببینید خودتان را می توانید تغییر دهید یا نه. تا خود تغییر نکنی و تغییر رویه ندهی، انتظار عوض شدن اوضاع خیال خامی خواهد بود. باید بدانی این حالت های متمایل به افسردگی هم نه تنها به شما کمکی نمی کند بلکه وضع را بدتر هم می کند. به نظر می رسد که راه این است که اولی یک یاعلی بگویی و  دست به زانوی خود بگیری  و بلند شوی و با توکل به خدا برای خود قدمی برداری. بدانید که شما قوی تر و بزرگ تر از آنچه فکر می کنی هستی. مهم این است که ایمان داشته باشی که بالاخره هر مشکلی راه حلی دارد و شما می توانی در پیدا کردن و عملی کردن این راه حل سهم خود را د اشته باشی. وقتی سهم خود را پیدا کردی و عمل کردی، حرکت به سوی اصلاح شرایط شروع می شود. شما باید به جای انفعال و خستگی تصمیم قاطع برای نجات خود بگیری و اجازه ندهی انرژیی که خداوند در وجودتان گذاشته، به هدر رود.  مغز انسان برای فکر کردن است. شما اول باید ببینی که کارهایی که تابه حال کرد ه ای شمارا به مقصد رسانده یا نه ؟اگر نه فکر خلاقه خود را بکار بگیر برای راه های تازه که  با مطالعه،  مشورت و تدبیر و توکل به خدا می توانی پیدا کنی. مطمئن باش اگر به این مسیر قدم بگذاری، می توانی چنان تحولی در زندگی خود و بلکه اطرافیان خود ایجاد کنی که مایه شگفتی خودتان و بقیه خواهد شد، مخصوصا در سال های بعد که برمی گردی و زندگی ات را مرور می کنی. موفق باشی.

/انتهای متن/

درج نظر