داستانک/ چت خانگی

نورصفحه گوشی در فضای تاریک اتاق چشمم را می زند، در تختخوابم چرخی می زنم و به آنلاین بودن آبجی لیلا نگاه می کنم.

0

فاطمه تقاضایی/

نورصفحه گوشی در فضای تاریک اتاق چشمم را می زند، در تختخوابم چرخی می زنم و به آنلاین بودن آبجی لیلا نگاه می کنم.

-سلام آبجی،خوبی؟

-سلام، ممنون

-کی از دانشگاه آمدی؟

-تازه رسیدم چند بار زنگ زدم بیدار نشدی، همسایه پایینی درِ کوچه رو زد.

– به مامان زنگ زدی ؟پروازش کیه؟

– آره زنگ زدم، فردا عصر.

– من گشنمه غذا چی بخوریم؟

– نمی دونم.

صدای بابا را می شنوم که تازه از سرکار برگشته

  • دخترا بیاید شام گرفتم…

/انتهای متن/

درج نظر