حق دیدن بچه هایم را ندارم؟

یکی ار حقوق کودکان، داشتن پدر و مادر است چه در زندگی مشترک و چه  در زمان جدایی آنها از همدیگر . بنابراین  زمانی که پدر و مادر از هم جدا می شوند، فرزندان مشترک نباید به دلیل بد اخلاقی یا بی اخلاقی پدر یا مادر از داشتن یکی از آنها محروم شده و از محبت آنان بی بهره شوند.

0

خانم حمیدی بعد از یک دوره زندگی مشترک سخت و پراز خشونت و جدایی،  الان با مشکل ندیدن بچه هایش مواجه است.

خودش در مورد زندگی اش می گوید:

20 سال پیش با بهرام ازدواج کردم. به او خیلی علاقه مند بودم و با همه تفاوت های فرهنگی و اقتصادی که با هم داشتیم و در عین مخالفت خانواده ام، ما با هم ازدواج کردیم. من آن زمان دبیر دبیرستان و جزو دبیران سرشناس منطقه بودم و  درآمد خوبی داشتم. ولی شوهرم کارمندی ساده بود که هنوز مشغول تحصیل در دوره کارشناسی بود. از نظر مالی هیچ چیزنداشت. یک اتاق 9 متری اجاره کرده بود با یک تکه موکت بود و وسایلی مختصرشامل  یک گاز دوشعله و چند تا ظرف . من برای شروع زندگی به همین راضی بودم و می گفتم که زندگی مان را خودمان با هم می سازیم. اعتماد بالایی به شوهرم داشتم و کارت و حساب بانکی ام را به او سپردم و هرچه داشتم زیر دست او قرار دادم. کم کم وضع مان را روبراه کردیم. از پس انداز من خانه ای رهن کردیم  و وسایل و امکانات خوبی را هم تدارک دیدیم. بعد از گذشت یک سال خدا اولین فرزندم سهیل را به ما داد؛ پسری زیبا و خوش رو.

ولی از همان اوایل بارداری، اخلاق بهرام  عوض شد. مرتب  با من دعوا و پرخاشگری می کرد و اغلب اوقات هم از کوره در می رفت و مرا با هرچه دم دستش بود، می زد. طوری می زد که نمی توانستم سرکار بروم. سر و صورت و بدنم را سیاه و کبود می کرد. چند روز مرخصی می گرفتم و در خانه می ماندم و به مادرم می گفتم که مسافرت هستم و مدرسه هم به همین بهانه و به دلیل بارداری با مرخصی من موافقت می کرد. خلاصه زندگی ما شده بود جهنم و من با سکوت در مقابل این ضرب و شتم های شدید بهرام خودم را به مرز نابودی کشاندم. بعد از پنج  سال با داشتن بچه ای چهار ساله تصمیم گرفتم جدا شوم ولی به خاطر آبروی خودم و بهرام و هم به خاطر خانواده ام که اصلا اهل طلاق و جدایی نبودند و هم به دلیل اینکه با مخالفت خانواده ازدواج کرده بودم و روی برگشت نداشتم و می دانستم که خانواده ام اجازه تنها زندگی کردن به من نخواهند داد، باز از تصمیم خود صرف نظر کردم. ولی آنقدر از بهرام کتک خورده بودم وبدرفتاری دیده بودم که جرات هر اقدامی از من سلب شده بود. به هیچ کس هم نمی توانستم حرفی بزنم. اصلا هیچ کس باور نمی کرد که زندگی من اینقدر پرآشوب و گرفتاری باشد. او هر رفتاری دوست داشت با من می کرد و من شده بودم یک زن بدبخت و بی دست و پا و ظاهرا  نادان و ناتوان. در صورتی که می توانستم با یک اقدام خودم را نجات بدهم.

بهرام در این چند سال یک ریال نه برای من چیزی خرید و نه خورد و خوراکی به خانه آورد. همه خرج ها با خودم بود و او همه پولش را صرف هزینه های خانواده و جهیزیه خواهرانش می کرد. بارها شده بود برای تولد خواهر و مادر و حتی فرزندان خواهر و برادر و دوست و فامیل به مناسبت های مختلف هدیه می خرید و محبت می کرد ولی نسبت به من و بچه ها و خواسته های بچه ها هیچ کاری انجام نمی داد.

 بعد از گذشت چند سال  خدا فرزند دوم را به من داد. دختر یک ساله بود که دیدم دیگر تحمل کتک های او را ندارم. یک بار من را به حدی شدید و با وسیله ای سنگین زد که بیهوش شدم و ترسید و مرا به بیمارستان برد و گفت تصادف کرده است. یک بار دیگر نزدیک زایمان فرزند دومم  مرا آنچنان زد که سرم شکست و همین طور که خون از سرو صورتم می ریخت ، به خیابان فرار کردم . ولی درخیابان هرچه فکر کردم که کجا بروم نتوانستم راهی پیدا کنم و باز به آن خانه با فضای وحشتناک و کشنده اش برگشتم.

بچه دومم که بدنیا آمد، هر دو تای شان را برداشتم و با هر سختی بود به خانه پدرم رفتم و گفتم که دیگر بر نمی گردم. می دانستم که اگر برگردم می میرم. همه چیز را به پدر و مادرم گفتم و آنها بسیار ناراحت شدند. با رفت و آمدهای زیاد و مشکلات بی شمار با بذل مهریه ام حضانت بچه ها را گرفتم و خودم آنها را تامین می کردم. بهرام هر چندوقت یک بار زنگ می زد و تهدید می کرد که بچه ها را خواهد گرفت و بالاخره  همین کار را هم کرد. پسرم درست هفت ساله شد که اقدام به بردن او کرد و او را از من گرفت. با همه علاقه و وابستگی که به من داشت او را برد. سه سال بعد هم دخترم را که هفت ساله شده بود برد. بچه ها خیلی از پدرشان می ترسیدند؛ چون جلوی چشم شان دیده بودند که چه کتک های شدیدی به من می زد. آنها هم می ترسیدند که کتک بخورند یا کشته شوند.

بهرام بلافاصله بعد از طلاق ازدواج کرد با خانمی که بچه دار نمی شد و بچه ها را به این خانم سپرد و من طبق حکم دادگاه که حق ملاقات فرزندانم را داشتم، هفته ای 24 ساعت بچه ها را می دیدم. ولی به تدریج به بهانه اینکه بچه ها نمی خواهند تو را ببینند، مرا از دیدن فرزندانم محروم کرد و من ناچار به مدرسه بچه ها می رفتم که آنها را ببینم ولی نامادری شان اجازه نمی داد و بچه ها را زود از مدرسه  می برد تا من نتوانم ببینم شان . تا حدی که یک روز با من دعوا کرد و مرا جلوی مسئولین مدرسه زد و همه هم شاهد بودند.

در حال حاضر من  به طور کلی از ملاقات بچه هایم محروم شده ام. حتی به منزل شان رفتم که مرا راه ندادند. پسرم می گوید:اصلا نمی خواهم تو را ببینم. چرا مزاحم ما می شوی؟ ولی دخترم مایل است که مرا ببیند. در اصل  هردوشان بسیار از پدرشان ترس و واهمه دارند. حتی نامادری شان به حدی از بهرام می ترسد که اجازه دیدن بچه ها را از دور هم  به من نمی دهد.

من می دانم بچه هایم مرا دوست دارند. من مادر بدی برای آنها نبودم ولی این مرد هم مرا جلوی بچه ها می زد و همین الان نامادری را آنچنان مورد ضرب و شتم قرار می دهد که او هم می ترسد که از دستورش سرپیچی کند و هم بچه ها می ترسند طرف من بیایند. من دلم برای بچه هایم تنگ شده و نیاز به ملاقات آنها دارم ولی پدرشان هیچ راهی برای من نگذاشته است. من اگر مطمئن بشوم که بچه هایم مرا نمی خواهند مزاحم شان نمی شوم ولی می دانم از ترس شان است که به من بی محلی می کنند. می دانم که  پسرم را تهدید می کند که او را از خانه بیرون  و از امکانات زندگی محرومش می کند. او هم ناچار است مرا نادیده بگیرد. دلم برای بچه هایم می سوزد و خودم را مسئول این زندگی ناهنجارشان می دانم. شکایت کرده ام برای ملاقات فرزندانم، شوهرم قصد دارد بچه ها را بیاورد تا آنها خودشان بگویند ما نمی خواهیم مادرمان را ملاقات کنیم. اگر این طور شود من خیلی از نظر روحی شکسته می شوم. حالا راهنمایی می خواهم که پیش کدام قاضی بروم که از من حمایت کند و حق را به شوهرم ندهد؟

پرسیدم:

بعد از بذل مهریه و گذشت از همه وسایل زندگی تان، تا چند سالگی حق حضانت بچه ها را گرفتید؟ گفت: تا هفت  سالگی.

گفتم: تا هفت سالگی که قانوناً حضانت دختر و پسر با مادر است. چرا حضانت را تا 15 سالگی پسرتان و 9 سالگی دخترتان نخواستید؟

– خبر نداشتم. فکر می کردم حق حضانتی که گرفته ام، همیشگی است. نمی دانستم تا هفت سال است.

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری :

موضوع فرزند یا فرزندان مشترک یکی از مهمترین عناصر زندگی مشترک است. به طوری که بود و نبودشان در زندگی کشترک بسیار موثر است، چه در خوشی و چه در جریان اختلافات ، کشمکش ها و جدایی زوجین از یکدیگر. فرزندان تا زمانی که به سن تکلیف و بلوغ عقلی و اجتماعی نرسیده اند و در حضانت و سرپرستی و ولایت پدر و مادر قرار دارند، حقوقی دارند.  این حقوق پدر و مادر را موظف می کند تا زمینه رشد طبیعی آنها را در زمینه های فکری، روحی،اجتماعی، اخلاقی و … فراهم کنند. از آنجا که فرزندان آینه تمام نمای پدر و مادر هستند، همه رفتارها و خصوصیات و کنش ها و واکنش های آنان می تواند در بهبود یا آسیب  به اخلاق و روحیات و درنتیجه آینده آنان موثر باشد. فرزندانی که در حضورشان پدر و مادر به هم پرخاش می کنند و از آن بدتر، مادر دائم مورد ضرب و شتم پدر قرار می گیرد و جرات هیچ عکس العمل و دفاعی ندارد، فرزندانی ترسو، گوشه گیر و با اعتماد به نفس پایین یا برعکس فرزندانی پرخاشگر، طلبکار و ناسازگار و تندخو هستند.

یکی ار حقوق کودکان، داشتن پدر و مادر (در زندگی مشترک یا در زمان جدایی پدرو مادر) است. یعنی زمانی که پدر و مادر از هم جدا می شوند فرزندان مشترک نباید به دلیل بد اخلاقی یا بی اخلاقی پدر یا مادر از داشتن یکی از آنها محروم شده و از محبت آنان بی بهره شوند. سعادت فزندان زمانی میسر است که امکان دیدن پدر و مادر هر دو را به داحتی داشته باشند و اگر فرزندان پیش یکی از زوجین هستند، با بدگویی و بداخلاقی کردن، دیگری را خراب نکند و ذهنیت فرزندان را آشفته نکند. فرزندان به هردوی پدر و مادر علاقه دارند و به سختی و اجبار از یکی از آنها جدا می شوند. بعد از جدایی انصاف نیست که بیشتر از حد عواقب معمول طلاق، آسیب و سختی را  تحمل کنند.

بعد از طلاق مادر و پدر باید ضمن پذیرش منطقی شرایط  و وضعیت جدید،  فرزند یا فرزندان مشترک را در ملاقات با طرف دیگر دچار مشکل مواجه نکنند. ضمن این که والدین بعد از طلاق موقعی که بچه ها به سن رشد می رسند، باید  به انتخاب فرزند برای زندگی نزد هرکدام از والدین که راحت تر و به مصلحت فرزندان نزدیک تر است احترام بگذارند.و آنها را ازاد بگذارند که خودشان انتخاب کنند که با کدام یک از والدین مایلند زندگی کنند.

به هر حال به خانم حمیدی توضیح دادم:

  • کوتاهی شما در شکایت از همسرتان و عدم تنبیه قانونی او در زندگی مشترک سابق تان باعث شده او اذیت و آزار همسر و فرزندان را حق خود بداند و لزومی برای تغییر رفتار خشونت آمیز و سلطه جویانه خود نبیند.
  • بعد از طلاق، ملاقات فرزندان حق پدر و مادر است. یعنی فرزندان نزد هرکدام که زندگی کنند، حق ملاقات برای طرف دیگر قانوناً لحاظ شده و نمی توان به هیچ دلیلی مادر یا پدر را از این حق معنوی محروم کرد و این به میل و اختیار فرزندان هم نیست.
  • همسرسابق شما باید وسایل و امکانات دسترسی مادر به فرزندان را آماده کند و به هیچ بهانه ای نمی تواند شما را که مادر این بچه ها هستید، از ملاقات آنها محروم نماید.
  • اگر پدر بچه ها عمداً و از روی عناد یا تهدید و ضرب و شتم فرزندان را از دیدن مادر محروم کند، مادر می تواند شکایت کرده و با ارائه دلایل، عدم صلاحیت پدر را جهت حضانت فرزندان ثابت کند و فرزندان را نزد خود برده و در امنیت قرار دهد.
  • خشونت و ضرب و شتم می تواند یک عامل عدم صلاحیت برای پدر به حساب آید  در صورتی که بتوان با مدارک کافی مثل گواهی پزشکی قانونی آن را اثبات کرد. عدم اقدام بموقع شما در زندگی مشترک برای اثبات خشونت همسرتان باعث شده که الان امکان اثبات چیزی را به دادگاه نداشته باشید.
  • شما برای دیدن بچه ها از طریق قانون تلاش خود را انجام دهید و در صورتی که صدور رای به ضرر شما باشد می توانید دادخواست تجدید نظر دهید. ولی مسلماً در دادخواست ملاقات فرزند از طرف مادر، خودِ نیاز به محبت میان فرزند و مادر می تواند باعث رای به نفع شما شود و دلیل دیگری لازم نیست.

/انتهای متن/

درج نظر