ای جانِ جوان مرد، به دامان تو، دستم

یازدهمین روز شعبان که فرامی‌رسد،  همه درختان زمین دوباره شکوفه می‌دهند و زمین و آسمان و  ابر و خورشید ،جوان می‌شوند؛ که تولد بهار گونه جوان رعنای اهل‌بیت، علی‌اکبر حسین است. این تولد بهار گونه بهانه‌ای برای خروش قلم سید حمیدرضا برقعی[1] شده است.

0

 

شعبان که باشد درست در وقتی‌که یازدهمین روز از آن فرامی‌رسد همه درختان زمین دوباره شکوفه می‌دهند.

شعبان که باشد فارغ از آنکه در کدامین فصل از فصل‌های خدا باشی، بهار می‌شود، شعبان که باشد درست وقتی‌که یازدهمین روز از آن فرامی‌رسد همه درختان زمین دوباره شکوفه می‌دهند و و زمین و آسمان و  ابر و خورشید ،جوان می‌شوند؛

شعبان که باشد، جوانی معنای دیگری می‌یابد و نام علی‌اکبر حسین بر زبان‌ها می‌افتد.

موج‌ها دریا را دیدی‌ای همیشه مواج پرحرکت، اصلاً من فکر می‌کنم که‌موج‌ها خروش همیشگی‌شان را  از جوان مردی چون علی اکبر آموخته اند موجها از او آموخته اند که هیچگاه از رفتن باز نمانند.

قلم ها خروش در سینه شان با تولد بهار گونه اش فاش می کنند.این تولد بهار گونه بهانه ای برای خروش قلم سید حمید رضا برقعی شده است.

 

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

«المنته لله که در میکده شد وا…»

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد (ص)

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

 

[1] حمیدرضا برقعی، شاعر آئینی جوان کشور و شاگرد استاد محمدعلی مجاهدی(پروانه) است. وی از شاعران آیینی جوان و با ذوق است .وی در چند کنگره شعر مقام اول را کسب کرده و مدتی هم دبیر انجمن شعر قم بوده است . دو سال طلبگی خوانده و سپس دانشجوی رشته ادبیات شده است. از آثار آن میتوان به طوفان واژه ها و رقعه اشاره کرد.

/انتهای متن/

درج نظر