مسئولان برای شاد شدن دختران فکری کرده اند؟

به‌نظر شما واقعا دختران جوان ما چقدر از جوانی‌شان بهره می‌برند؟ اصلا دختر جوان‌بودن چقدر می‌تواند خوب باشد؟ شما چقدر یک جوان شاد و پرانرژی تلقی می‌شوید؟ مسئولین دغدغه‌مند جامعه ما، چطور می‌توانند برای شاد کردن دختران، قدمی بردارند؟  این سوال های ماست از دختران جوانی که در این گزارش با ما صحبت کرده اند.

0

«امیدوارم همیشه دلشاد باشی».

این،  سال هاست که جزو دیالوگ انتهایی یکی از دوستانم است. واقعا دل شادبودن آرزویی‌ است که می‌توانیم از ته دل برای همه‌ی انسان‌ها داشته باشیم. مخصوصا وقتی دوست هم‌سن و سال مان در شرایط روحی خوبی به سر نبرد و نداند چطور خودش را از استرس و مشکل خاصی بیرون بکشد و از نعمت جوانی‌اش استفاده‌های بهینه‌ای داشته باشد.  

 

امنیت برای دختران جوان فراهم شود

فاطمه که دانشجوی کارشناسی‌ست و دور از خانواده در خوابگاه درس می‌خواند و در بین دوستانش به دختر شاد و پرشور معروف است . یک دهه هفتادی‌ست، می‌گوید: من از بچگی دختر پر انرژی و شیطانی بوده‌ام. زیاد می خندیدم و همیشه خنده روی لب هایم بود.

در مور روز جوان می گوید: اگر روز جوان واقعا برای ما جوانان تعبیه شده است، انتظارم این است که مسئولین به اولین مسئله مهم دختران جوان که همان بحث امنیت روحی و جسمی‌ست بپردازند. اینكه دختران جوان بتوانند با خیال راحت در جامعه فعالیت و تردد داشته باشند و نترسند. امنیت برای دختران جوان باید فراهم شود. دوم هم اینكه شغل  و کسب درآمد خیلی مهم است، هم برای پسرها و هم دختران. اینكه جوانان جدی گرفته بشوند و بهشان اعتماد بشود.

به نظرم همه انسان‌ها دوران جوانی‌شان را دوست دارند و سعی می كنند كه از این دوران لذت ببرند. من هم دوستش دارم و سعی می كنم برنامه‌ها و اهداف مهم زندگی ام را در این دوران دنبال کنم. خیلی اهل گشت و گذار و بیرون رفتن هستم و به نظرم باید همه جا را ببینم و تجربه کنم. نمی گویم ناراحت نمی شوم یا گاهی گریه نمی كنم. برعكس، آدم خیلی احساساتی هستم و زود هم گریه‌ام می گیرد اما معمولا مسائل را سخت نمی گیرم و زود فراموش می كنم. من از دختر بودنم راضی‌ هستم و به نظرم باید با توجه به شرایط جامعه و عرفی كه وجود دارد، دخترها خودشان را ثابت كنند و با قدرت به راهی که به درستی آن ایمان دارند، ادامه بدهند.

در مواقعی که دچار مشکلی می‌شوم، با درددل كردن خالی می شوم اما مطمئنا همه‌ی حرفها و احساسات را نمی شود با دیگران درمیان گذاشت. برای همین شاید اولش با گریه‌كردن خودم را خالی كنم اما بعدش به خدا توكل می كنم و سعی می كنم مثبت نگاه كنم. كلا مثبت‌بین هستم و همه چیز را خوب می بینم. همیشه نه، اما در برخوردهایم این ویژگی‌ام خیلی مشخص است. و اینكه خودم را با چیزهای مورد علاقه‌ام سرگرم می كنم تا آن مشكل خیلی فشاری برایم نیاورد و به مرور رفع بشود.

 1 (2)

کیفیت پسران جامعه را بالا ببرید!

پشت کنکوری‌ست و بخاطر استرس کنکور و فشار این روزها، حال روحی خوبی ندارد. می‌گوید: به عنوان یک دختر مجرد، تمام شادی و تفریحم در کنار دوستانم می‌گذرد. اما به طور کل احساس می‌کنم که خیلی کمتر از آنچه که باید شاد باشم، شاد هستم. ممکن است دلیلش، نداشتن زوج موردعلاقه‌ام باشد. بنظرم مسئولین بیایند کیفیت پسران جامعه را با فرهنگ‌سازی‌ بالا ببرند تا بشود به یک جوان اعتماد کرد و وارد زندگی مشترک شد. در  آن صورت به نظرم بیشتر مشکلاتی که خودم بالشخصه با آن مواجه هستم، می تواندحل بشود.

البته بگذریم که چقدر گاهی یادمان می‌رود که جوانی و سلامتی، خودش دلیل بزرگی برای شادبودن است ولی خب ما همیشه قدر نمی‌دانیم و بخاطر اقتضائات سن و دلهره و استرس‌هایش، خیلی از وقت‌های این دوران را به شادی نمی‌گذرانیم. هر روزی که با مشکلاتم کنار می‌آیم و به خودم می‌گویم که: «به تصمیماتت احترام بگذار، حتی اگر به اشتباه بوده‌اند و از آن اتفاق‌ها درس بگیر و تجربه کسب کن»، آن روزم را توانستم با انرژی به کارهای درسی و هنری‌ام بپردازم. کاش همیشه کسی باشد که این حرف‌ها را به آدم بزند تا کمی بار برخی از سرزنش‌هایی که بواسطه‌ی جوانی کردن متوجه آدم می شود، کم بشود. برخوردها با شاد بودن ما دخترها در جامعه طوریست که گاهی که می‌توانم شاد باشم و از فرصت هایم برای شادبودن استفاده بکنم می‌گویم: این شادی مشکوک است؟! یعنی گاهی ما حتی به شادی کردن خودمان هم مشکوک می‌شویم!

 

کجای برنامه خندوانه بد است؟

مربی جوان دبستان است و مجرد. می‌گوید: در هر شرایطی سعی می کنم خودم را شاد نگه دارم. خلاف قانون خوابگاه عمل‌کردن، اذیت‌کردن بچه‌های خوابگاه، جشن پتو برای نوعروسان خوابگاه، رفتن به شهربازی و سوارشدن بر وسایل پرهیجان، با دوستان به رستوران و کافی‌شاپ و حتی پیاده‌روی رفتن و در اکثر موارد، آشپزی‌کردن از جمله فعالیت‌های شاد و پرهیجانی‌ست که زندگی‌ام را به خودش اختصاص داده است. شادبودن کار چندان سختی نیست. شادکردن آدم‌های اطراف مان هم، فقط باید بخواهیم و از فرصتی که در اختیارمان است، نهایت استفاده را داشته باشیم.

گوش‌دادن به موزیک جزو فعالیت‌هایی‌ست که در راه دانشگاه و خانه و خرید و روزمرگی‌هایم، مدام همراهم است و جزو واجباتم. به قول عزیزی: «گوش‌دادن به آهنگ کُردی، حتی میت را هم زنده می‌کند». آنقدر زندگی‌ام با موزیک و موسیقی اخت شده است که برای شرکت در کنسرت‌ها، مسیری را تا شهر دیگری طی می‌کنم. نمی‌توانم دادستان شهرم را درک کنم که به برگزاری کنسرت در شهر خودمان مجوز نمی‌دهد و لغوش می‌کند!

من دوست دارم از آقایان مسئولین بپرسم که  اصلا تابه‌حال شده به آهنگ گوش دهید؟ واقعا لحظات خوبی را برای انسان رقم می‌زند. البته بعضی هم هستند که می‌گویند وقتی حال شان بد است و تلخی دیده‌اند، گوش‌دادن به موزیک شاد، حال شان را بدتر می‌کند و اتفاقا باعث می‌شود که غمی که داشته‌اند، در دل شان نهادینه شود. ولی خب من خدا را شکر این گونه نبوده و نیستم.

شنیدم که یکی از آقایان امام جمعه در مورد برنامه ای مثل خندوانه گفته‌: «چند تا زن به برنامه خندوانه می‌آیند که مردها را بخندانند؟» من می پرسم مگر برنامه خندوانه چه چیز بدی دارد که آمدن چند خانم در آن اشکال داشته باشد؟ مگر اصلا شادبودن جوان‌ها اشکالی دارد؟ البته می گویند شاد کردن مردم به چه قیمت؟ من می گویم اگر برنامه خندوانه اشکالی ندارد، پس به چه قیمت گفتن یعنی چه؟ چرا با این حرف‌ها می‌خواهیم بگوییم که در ایران، شادکردن آدم‌ها، جرم است؟

اصلا دقت کرده‌اید که حتی یک فیلم کمدی خوب در سطح جهانی نداریم؟ یک فیلم شاد راجع به یک اتفاق خوب نساخته‌ایم که جایزه بگیرد؟ بعد انتظار داریم جوان‌های شادی هم داشته باشیم.  کاش مسئولین رسانه‌های ما بهتر و بیشتر به ساختن این گونه برنامه‌ها بپردازند.

 2

مراکز تفریحی و ورزشی سالم برای دختران  وجود ندارد

وحیده در یک خانواده شلوغ زندگی می کند. می‌گوید: از وقتی رشته‌ی آموزش انگلیسی قبول شده‌ام، سه روز در هفته را در مهد برای آموزش انگلیسی به کودکان می‌گذرانم. قبل از اینکه وارد فضای کاری مهد بشوم، مشکلاتی که در خانواده داشتم، خیلی برایم بزرگ نشان می‌داد و گاهی روزها غرق در یک مشکل می‌ماندم. اما از وقتی که با کودکان مشغول شده‌ام، با وجود همه‌ی ارائه‌های دانشگاه و تحقیق و ترجمه‌ای که باید انجام دهم، حال روحی‌ام خیلی بهتر شده است.

اصلا شده است یک روزی بنشینید و کارتون ببینید؟ قبل از اینکه وارد مهد بشوم، یک بار که به‌طور اتفاقی به همراه خواهرزاده‌ام پای کارتون جک و جیلی نشسته بودم، انگار معصومیت کودکی را دوباره تجربه می‌کردم. آدم‌ها با آدم‌ها شاد می‌شوند. نه با کار و پول و خوردن و خوابیدن. آدم‌ها با عشق انگیزه می‌گیرند که چه در جوانی و چه در پیری این نکته، اثبات شده است.

البته آدم گاهی هزار کتاب هم بخواند، به اندازه‌ی شرکت در یک ورزش گروهی مثل آیروبیکی که در باشگاه‌ها برگزار می‌شود، شاد نمی‌شود. اما مراکز تفریحی برای دختران به اندازه وجود ندارد. سالن‌های ورزشی کمی وجود دارد که مناسب دختران باشد.

/انتهای متن/

 

 

درج نظر