باید برای معلم هزینه کنیم، اگر کشوری آباد می خواهیم

جلوی خانم یعقوبی؛ معلم نمونه‌ی کلاس دوم مدرسه‌ی شهید اکبرزاده‌ی بابل کم آورده‌ بودم، جلوی آن همه تواضع و مهربانی‌اش. نمونه‌بودن نوش جانت خانم معلم مهربان. امیدوارم کم‌کاری‌هایمان را به بزرگی خودتان ببخشید.

0

با هم صحبت هایش را می‌خوانیم.

چقدر معلم‌ها حرف‌های خوب دارند توی بقچه‌شان! تابه‌حال پای صحبت و دردودل معلمی نشسته‌ای؟ وقتی پای صحبت شیرینش می‌نشینی، از آن همه توان و انرژی و علاقه‌ای که برای تربیت انسان ها دارد، حیرت می کنی و هم ناراحت می‌شوی! چون یادت می‌آید بی مهری ها و قدر ناشناسی ها را …

وقتی یادت می آید عکس ستاد اسکان فرهنگیان نوروزی را که بصورت چادرهای کنار هم در سالن ورزشی که کفش را موکت کرده بودند یا وقتی  یادت می‌آید تیترهای خبر سایت ها و سیما را که چقدر افزایش ناچیزحقوق معلم‌ها را در بوق و کرنا می‌کنند و فکر می‌کنند وظیفه‌شان را در قبال فشارهای روحی و جسمی‌ای که بخاطر تربیت ما متحمل شده‌اند، انجام داده‌اند. یا وقتی یادت می‌آید که چقدر در اسطوره‌کردن معلم‌هایی که از جان شان گذشتند کم گذاشته‌ایم ولی خدانکند معلمی، اشتباهی داشته باشد، قاضی می‌شویم و ناجوانمردانه قضاوتش می‌کنیم! …

 

تصور مردم از شغل ما درست نیست

اکثریت می‌گویند شغل معلمی برای خانم‌ها بهتر است. من این جمله را فقط تا حدودی می‌پذیرم چون تصور ‌ عامه‌ی مردم از شغل ما اینطور است که ما نیمه‌وقت کار می‌کنیم و سه ماه از فصل تابستان را هم تعطیل هستیم و در کنار خانواده می گذرانیم و حقوق هم بابتش دریافت می‌کنیم. اما حقیقت این نیست.

شاید در گذشته‌ی دور به دلیل نبود سیستم‌های تکنولوژی آموزشی و تخته هوشمند، شغل معلمی اینطور بنظر می‌رسید ولی از زمانی که خودم در سال 80 بصورت رسمی، حرفه معلمی را شروع کرده‌ام، به دلیل سیستم هوشمندی که عرض کردم، زندگی‌ام وقف کارم شده است .  چون ما باید پژوهشگر و خلاق می‌بودیم و می‌توانم به جرأت بگویم اگر همکاری شوهر و فرزندانم نبود، در کارم موفق نبودم. بیشتر وقت‌ها در خانه هم تا دیروقت بیدار می‌ماندم تا اطلاعات علمی خودم را بالا ببرم و خودم را «به‌روز» نگه دارم. و ساعت ها روی کامپیوتر کار می‌کردم تا بتوانم با مطالب جدید تربیتی آشنا شوم و برای دانش‌آموزانم بکار ببرم و بصورت پاورپوینت ارائه دهم.

در تابستان هم بخاطر کلاس های ضمن خدمتی که از طرف اداره آموزش و پرورش برای ما می‌گذارند، یک ماه از تعطیلات تابستانی ما از دست می‌رود و در ماه شهریور هم تقریبا از روز دهم، به مدرسه رفت‌وآمد می‌کنیم. پس تقریبا می‌شود گفت یکماه و نیم از تابستان‌مان به تعطیلات می‌گذرد. از همه ی اینها گذشته، برای نوشتن مقالات و پژوهش‌هایی که از معلم‌ها انتظار می‌رود، خیلی از ساعت های اوقات فراغت ما صرف مطالعات پژوهشی و نوشتن می‌شود.

اما از طرفی هم عبارت بهترین حرفه برای خانم‌ها بودنش را می‌پذیرم چون یک معلم نیاز دارد که خیلی از مهارت ها را ابتدا در خودش تقویت کند و مستدام نگهش دارد مانند مقابله با خشم، مقابله با احساسات، تقویت روحیه فداکاری و گذشت. چون در رشد شخصیتی و رفتار فردی و اجتماعی‌اش بعنوان معلم خیلی اثرگذار است. برای همین خانم‌های معلم‌ معمولا نسبت به خانم‌هایی که در مشاغل دیگر حضور دارند، صبور تر و مهربان‌تر هستند.

 

خودم را نمونه نمی‌دانم

متاسفانه معیارهایی که برای نمونه‌بودن معلمی درنظر می‌گیرند، بیشتر به کارهای جانبی یک معلم برمی گردد که مثلا چقدرمقاله نوشته‌ است و چقدر در جشنواره‌های پژوهشی شرکت داشته‌. درست است که من در جشنواره های تدریس رتبه‌هایی آورده‌ام ولی آنها را دلیل بر نمونه‌بودنم نمی‌دانم. ما معلم‌هایی داریم که قلمی در نوشتن ندارند، دستی بر تحقیق ندارند اما خیلی در تدریس سر کلاس با دانش‌آموزان موفق هستند. مثلا در گروه اختلال یادگیری‌ای که عضو ش هستم، با انواع روش املا آشنا شده‌ایم مانند املای بادکنکی که آنقدر این روش‌ها، موفق هستند که دانش‌آموزی که در نوشتن املای معمولی، هشت غلط املایی دارد، در املای بادکنکی، به یک غلط می‌رسد. یا مثلا بچه‌هایی هستند که بدلیل استرس، فشار زیادی بر مدادشان می‌آورند، در این روش، بر استرس شان غلبه می‌کنند و چون با بادکنک سروکار دارند، فشاری هم وارد نمی‌کنند. یا در روش املای آبکی، در ظرف‌های مایع ظرف‌شویی‌ای که خالی‌می‌شود، آب می‌ریزیم و بچه‌ها را در روزهای آفتابی به حیاط مدرسه می‌بریم تا بتوانند روی زمین بوسیله‌ی آب، املا بنویسند.

بنظر من یکی از معیارهای نمونه‌بودن معلم باید این باشد که چند درصد از خانواده‌ی دانش‌آموزان، راضی هستند، راضی از پیشرفت فرزندشان. راضی از رفتار و صبر معلم کودک شان. به نظر من، والدین بچه‌ها بهترین شاهد در این زمینه هستند. درست است که معیارهای دیگری هم در معرفی یک معلم نمونه وجود دارد، اما فعالیت جانبی یک معلم به‌تنهایی اصلا دلیلی بر موفقیتش در روش تدریسش نخواهد بود.

 

یک شهروند خوب و سالم تحویل دهیم

متأسفانه کتاب‌های درسی ما به مهارت دانش‌آموزان توجه خاصی نکرده است و این وظیفه‌ی ما معلم‌هاست که بر یادگیری مهارت دانش‌آموزان از همین کودکی تأکید داشته باشیم تا یک شهروند خوب و سالم تحویل دهیم، نه صرفا انسانی که خواندن و نوشتن را بداند. مثلا در درس جمع و تفریق، سر کلاس نمایش‌هایی اجرا می‌کردیم که علاوه بر اینکه به جمع و تفریق درسی‌ بچه‌ها کمک می‌کند و باعث می‌شود بهتر یاد بگیرد، با نحوه‌ی صحیح برخورد در هنگام خرید با فروشنده و مردم هم آشنایش می‌کنم. چون برخورد اجتماعی در جامعه از مهم‌ترین اصول رفتاری‌ست. دانش‌آموزی داشتم که آنقدر خجالتی بود که به هنگام ورود به کلاس، صدای سلامش را کسی جز خودش نمی‌شنید ولی این نمایش‌های گروهی باعث شده است که مهارت بلندسلام‌کردن را یاد گرفته است. یا اردوهایی کرا ه همراه دانش‌آموزانم حضور دارم  بهترین زمان برای آموزش رفتار اجتماعی می‌بینم.

 

ما سال هاست که “اقدا م وعمل” را آموزش می دهیم

امسال را که مقام معظم رهبری، سال «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» نامگذاری کرده‌اند، داشتم فکر می‌کردم که ما سال‌هاست «اقدام و عمل» را در تمام کلاس‌های مان به بچه‌ها آموزش داده بودیم. مثلا من هر سال در ماه شهریور که جلسه‌ای با والدین دانش‌آموزان سال جدید برای آشنایی بیشتر می‌گذارم، می‌گویم از طرف من به فرزندان تان بگویید: خانم معلم گفته است که هر کسی اگر با کیف سال گذشته‌اش که تمیز و تعمیرش کرده باشد و کیف جدیدی نخریده باشد، به مدرسه بیاید، کارت تلاش از طرف من می‌گیرد یا حتی بچه‌هایی که از دفتر و مدادرنگی‌های سال گذشته استفاده کنند هم همینطور. که تقریبا از 38 دانش‌آموزی که دارم، نصف بچه‌های کلاسم از وسایل سال گذشته‌شان استفاده کرده بودند و خواهش کردم از خانواده‌ها که سعی کنید به ساده‌ترین شکل، خرید لوازم تحریر داشته باشید چون سطح اقتصادی خانواده‌ها یکسان نیست و با همین روش‌ها بود که یاد داده بودیم که اگر از وسایل قدیمی‌مان استفاده کنیم و وارد سال تحصیلی جدید شویم، اصلا در شخصیت و رفتار ما تأثیر منفی‌ای نخواهد گذاشت. یا یادم است که آنقدر به بچه‌ها درمورد استفاده از دوچرخه و عدم لزوم استفاده از ماشین شخصی و اثرش بر محیط زیست و هوا و ترافیک گفته بودم که مادری می‌گفت مدتی‌است که فرزندم به پدرش اصرار می‌کند که او را با دوچرخه به مدرسه برساند و با ماشین حاضر نیست به مدرسه برود.

یا درمورد تغذیه بچه‌ها در شهریورماه که با والدین دیدار دارم، خیلی صحبت می‌کنم و تأکید می‌کنم که سعی کنید خودتان ساندویچ خانگی درست کنید و بعد از بازگشایی مدارس هم، در طول روز از بچه‌ها می‌پرسم کسانی که غذای خانگی و میوه‌های فصلی و حتی مغزهای بادام و پسته و گردو آورده‌اند، دستشان را بالا ببرند. که خیلی از بچه‌ها در خانه لج می‌کنند که حتما باید غذای خانگی ببرند ولی متاسفانه باید بگویم که بارها مشاهده می‌کنم بعضی از مادران تنبلی می‌کنند و به مقدار پولی که پدر بصورت روزانه به بچه می‌دهد اکتفا.

در خانه‌ی خودم هم سعی می‌کنیم روشی داشته باشیم که سرمایه ملی را کمتر هدر دهیم. مثلا آب چاه درست کرده‌ایم تا از آب شهری برای شست‌وشو استفاده نکنیم یا دو سطل برای زباله‌های خشک و تر در خانه دارم. یا حتی فرزندانم عادت کرده‌اند که با یک لیوان آب مسواک می‌زنند و شیر آب را باز نگه نمی‌دارند. تمام این رفتارها را سعی می‌کنم هم در کلاس و هم در خانه مستدام نگه دارم. و یادم نرود که اول خودم باید رفتاری را در خانه‌ی خودم نهادینه کنم، بعد از دانش‌آموزان و خانواده‌های شان انتظار داشته باشم.

 

اگر معلم مشکلات را پشت در مدرسه جا نگذارد…

معلمی، شغل نیست، هنر است و این شعار نیست که می‌گویم. معلمی، هنر چطور برخورد کردن است با دانش‌آموزان و خانواده‌های شان. معلم با تربیت انسان‌ها طرف است. با انرژی‌ای که از خدا می‌گیرند، کمک شان می‌کند تا پخته بازگردند! به‌قول نادر ابراهیمی در آتش بدون دود: غذای نیم‌پخته از خام بدتر است؛ زیرا خام، فریب نمی‌دهد! اما نیم‌پخته می‌فریبد. … ولی خب معلم هم انسان است و انسان هم مشکلاتی دارد ولی اگر معلم، مشکلات را پشت در کلاس و مدرسه نگذارد، نمی‌تواند کشوری آباد بسازد! اگر میخواهیم کشوری آباد داشته باشیم، باید برای معلم هزینه کنیم. تابه‌حال فکر کرده‌اید به اینکه چرا کشور آلمان، بیشترین حقوق را برای معلمش درنظر می‌گیرد؟ وقتی از رییس‌جمهور آلمان می‌پرسند که چرا حقوق معلم نسبت به مشاغل دیگر جامعه، آنقدر بالاست؟ پاسخ جالبی داد. گفت: چطور انتظار دارید که حقوق اساتید شما که شما را به اینجا رسانده‌اند از شما کمتر باشد؟

صحبت این است که من بعنوان معلم باید بدون دغدغه وارد کلاس شوم. چون یک معلم از جان خودش برای تربیت انسان مایه می‌گذارد. متاسفانه می‌بینید اکثر معلم‌ها بعد از بازنشستگی، از نظر جسمی و روحی داغون‌شده  هستند. اکثر معلم‌های بازنشسته‌ی ما کارشان به سکته رسیده است. بنظرتان دلیلش چیست؟ بنظر من دلیلش فشارهای روحی است.

از مسئولین ذی ربط خواهش می‌کنم که به وضعیت معیشتی معلم‌ها بیشتر و بهتر توجه کنند. توجهی که دارند، با گرانی و اقتصاد روز جامعه خیلی تفاوت دارد. در کشور ما، همه افرادی که در حال حاضر دستی توی دست‌ها دارند، بعد از پدر و مادر، مدیون معلم  شان هستند. چون نصف روزشان را در مدرسه سر کلاس گذرانده‌اند. پس چرا ما باید آنقدر شاهد سختی زندگی معلم‌ها باشیم؟ یا معلمی که بخاطر حادثه‌ای در مدرسه جانش را ازدست داده است تا دانش‌آموزش آسیبی نبیند، برای خانواده و بازماندگانش که نان‌آورش را ازدست داده‌اند، چه کارهایی انجام داده‌ایم؟ معلم‌های ما واقعا اسطوره هستند که بدون ترس دانش‌آموزشان را نجات می‌دهند ولی خودشان ازبین می‌روند. به قول شهید آوینی: غایت خلقت جهان، پرورش انسان‌هایی‌است که در برابر شداید، بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است، غلبه کنند و حسینی شوند!

کدام یک از کارمندان دولتی ما با رختخواب سر کارش حاضر شده است؟! ولی ما معلم‌هایی داشته‌ایم که با رختخواب سر کلاس حاضر شده‌اند ولی تدریس را قطع نکرده‌اند.

/انتهای متن/

درج نظر