“بادیگارد”، تصویر پررنگی از مرد و زن انقلابی بر پرده سینما

“بادیگارد” ساخته ابراهیم حاتمی کیا  از فیلم های برجسته جشنواره فجر امسال، فیلمی ارزشی ست که سعی کرده مرد مومن انقلابی، زن شجاع و صبور همراه او و خانواده ایرانی موفق را در ارتباطی منسجم با ارزش های دینی و انقلابی بر پرده سینما به تصویر بکشد.

0

نفیسه ترابنده/

“بادیگارد” فیلمی به کارگردانی و نویسندگی” ابراهیم حاتمی کیا” و تهیه کنندگی” احسان محمدحسنی”، محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج می باشد.

“بادیگارد”روایت شجاعت و دلیری‎های مردان گمنامی است که برای حفظ شخصیت‎های سرنوشت ساز نظام جان برکف خدمت می‎کنند. قهرمان فیلم حیدر ذبیحی(پرویز پرستویی) است که وظیفه حفاظت از شخصیت‎های مهم کشور را برعهده دارد. حیدر همواره تاکید می کند که او بادیگارد نیست بلکه محافظ است چراکه بادیگارد نوعی مزدور است اما محافظ با اعتقاداتش کار می‎کند.

 

Bodyguardmovie2

 

حیدر زمانی که سرتیم حفاظتی معاون رئیس جمهور- دکتر صولتی-( محمود عزیزی) در سیستان و پلوچستان است با حمله انتحاری تروریستی به دکتر صولتی مواجه می شود و گرچه با هوشیاری فرد تروریست را می کشد اما با انفجار بمبی، بسیاری از بومی های منطقه و دکتر صولتی به شدت زخمی می شوند. حیدر از عملکرد خود رضایت ندارد و دچار شک می شود که لحظه ای احساس ترس موجب شده او نتواند وظیفه خود را به درستی ایفا کند. پس از آن حیدر تصمیم می گیرد تا روز بازنشستگی به جای حفاظت از شخصیت های سیاسی به حفاظت از شخصیت های علمی نظام بپردازد. او مسئول حفاظت از یک نخبه علمی- مهندس میثم زرین- می‎شود. فیلم داستان کشمکش درونی حیدر است تا لحظه شهادت او. حیدر تا  هنگام شهادت نمی تواند آرام بخوابد.

در بادیگارد حیدر نمایشی از شخصیتی والاست که هیچ گاه در پی پست و مقام و ترفیع نیست و به خاطر اعتقاد و ایمانش حاضر است جانش را برای نظام فدا کند.

قهرمان اصلی فیلم ” بادیگارد” حیدر است اما زنی صبور و مومن چون راضیه( مریلا زارعی) همسفر  و همراه این مرد موفق و شجاع  است؛ همان باور قدیمی که: «پشت هر مرد موفقی، یک زن ایستاده است.» و یا این که: ” از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.”راضیه”در همه بزنگاه های زندگی حیدر حضور پررنگ و سازنده دارد. او نمونه کاملی از یک بانوی ایرانی است، زنی محجبه و چادری که در کنار فعالیت اجتماعی  تمام قد در خدمت خانه و خانواده است. سکانس معرفی راضیه زمانی است که او یکی از شاگردان خود-مژگان- را که خودکشی کرده سراسیمه به بیمارستان می رساند و مادرانه فراتر از وظیفه خود برای بهبود او اشک می ریزد و حتی در مقابل تلخی ها و بدگویی های مادر و برادر مژگان صبورانه سکوت می کند. راضیه در صحنه ای دیگر مقتدرانه با دانش آموزانش که در پارک نزدیک مدرسه مشغول گپ زدن با پسران و گرفتن مواد از آنها هستند برخورد فیزیکی می‎کند و چه زیبا حیدر به حمایت از او وارد عمل می شود.

راضیه رابطه خوبی با دخترانش نیز دارد. راضیه نزد دخترهایش بسیار مودبانه با همسرش برخورد می کند تا به آنها احترام گذاشتن به حیدر را بیاموزد.

“مریم”(دیبا زاهدی)- دختر بزرگ خانواده- در کشاکش انتخاب همسر آینده خود است: الیاس که در تیم محافظتی حیدر کار می کند و حیدر او را پسر خود می داند. مریم جوانی راضیه است، تصمیم برای مریم سخت است؛ او باید بین عقل و دل یکی را انتخاب کند. مریم الیاس را دوست دارد اما طاقت تحمل کردن استرس شغلی او را ندارد. یادمان بیاید زمانی که مریم به حیدر با شرم و حیایی دخترانه  می گوید:«بابا من از اون روزی که دیگه نبینمت می ترسم، معلوم نیست بقیه هم مثل شما شانس زنده ماندن داشته باشند.» مخاطب به مریم حق می دهد، او زندگی زناشویی آینده خود را پیشاپیش در زندگی خانوادگی خود دیده و نگرانی‎های راضیه را برای شوهرش با گوشت و پوست درک کرده است. راضیه اما با درایتی خاص، هنگامی که حیدر از او می خواهد جانب الیاس را بگیرد، با در دست گرفتن عکس جوانی حیدر می گوید:« من 30 سال پیش این جوان را انتخاب کردم در حالی که هم پدرم مخالف بود و هم مادرم نگرانی بیوه شدن مرا داشت اما به انتخاب من احترام گذاشتند، من هم می خواهم به انتخاب دخترم احترام بگذارم تا او نیز در آینده به انتخاب دختر خود احترام بگذارد.»

راضیه دلسوزانه شریک رنج و دردهای حیدر است. او که از تلاطم درونی همسرش خبر دارد، پس از شهادت دکتر صولتی خودش لباس سیاه را به تن حیدر می کند و با طمانینه یکی یکی دکمه های پیراهن او را می بندد و او را روانه مجلس ختم دکتر صولتی می کند و با اطمینان و آرامش روحی به او می گوید:«صاحب این خونه خودش میدونه تو هیچ کوتاهی نکردی.» راضیه به حیدر ایمان دارد و همین رمز خوشبختی آنهاست.

نقطه اوج فیلم بادیگارد سکانس شهادت حیدر است و راضیه نیز بر بالین حیدر حضور دارد. راضیه که شاهد گلوله خوردن حیدر است، سراسیمه خود را به بالین حیدر رسانده و سر او را بر دامن می گیرد و به اطرافیانش که هنوز در بهت و شک اتفاق پیش آمده هستند، با قدرت تشر می زند که: چرا ایستادید؟ آمبولانس خبر کنید! بدون شک لحظه شهادت حیدر و وداع او با راضیه تأثیر گذارترین سکانس فیلم است. حیدر که آوازی ترکی زیر لب زمزمه می کند با چشمانی اشکبار به راضیه می گوید:«شرمنده، خیلی اذیتت کردم» و از او می خواهد تا کمی بخوابد. حیدر چشمان خسته‎اش را پس از مدت ها روی هم گذاشته و به خواب ابدی فرو می رود و راضیه چادر مشکی خود را پهن کرده و روی جنازه حیدر خیمه می زند. شاید بهترین مزد برای این همه سال صبوری راضیه، حضور او در آخرین لحظات زندگی حیدر است.

شخصیت‎های فیلم ” بادیگارد” چندان دور از ذهن هم نیستند؛ در کشور ما امروز افرادی نظیر حیدر و راضیه کم به خود ندیده است؛ مردانی چون حیدر که حتی فارغ از وظیفه و شغل تمام دغدغه شان حفظ این امنیت است؛ حیدری که با وجود اینکه نامه تعلیق از خدمتش ابلاغ شده بود، باز هم  حافظ جان مهندس میثم بود. زنانی چون راضیه و همسر شهید زرین هم در تاریخ ایران به ویژه دوران هشت سال دفاع مقدس کم نبوده اند که در کنار مردان خود حضوری پررنگ و سازنده داشته‎اند.

 

Bodyguardmovie3

 

“بادیگارد” فیلمی ارزشی ست با داستانی منسجم، شخصیت پردازی‎های قوی و بازی‎های درخشان. فیلمی که در این وانفسای سینمای بدنه و ضد قصه، داستانی را روایت می‎کند مملو از ارزش‎های اخلاقی و دینی. “بادیگارد” زمانی ساخته شده است که متاسفانه حضور زن مومن و محجبه بر پرده سینما در حال فراموشی است، زمانی که جای خالی یک خانواده ایرانی موفق و پای بند به ارزش‎های دینی در سینمای ما به شدت احساس می‎شود.

/انتهای متن/

درج نظر