قاضی می گوید که من ناشزه ام

زن ناشزه از نظر قانون کیست؟ فهیمه بعد از شش سال زندگی مشترک مجبور شده به دلیل اختلافات و مشکلات موجود و اذیت و آزار روحی که از طرف همسرش  محمود به او وارد شده، به طلاق فکر کند.اما آیا او ناشزه است؟

0

فهیمه در مورد زندگی اش می گوید:

ما زندگی مان را در سال 89 شروع کردیم. محمود  را از نظر روحی و فکری و اخلاقی در جریان درگیری های سال 88 شناختم. درآن روزها متوجه شدم که از لحاظ فرهنگی و ارزش های مذهبی به هم قرابت داریم. بعد از چند جلسه خواستگاری قبول کردم که ازدواج کنیم. مراسم ازدواج ما، مراسم مرسوم و پرخرج مثل همه نبود، یعنی من نمی خواستم و دوست داشتم خیلی ساده و بدون هیچ برنامه ای ازدواج کنیم با اینکه تنها دختر خانواده بودم. زندگی مشترک را با زیارت امام رضا(ع) شروع کردیم. محمود دانشجو بود ولی پدر و مادرش که از لحاظ مالی وضع خوبی داشتند، قول حمایت از زندگی و تهیه مسکن و فراهم کردن شغل مناسب را به ما دادند. ما از مسافرت که برگشتیم ، با کمک پدرش خانه ای کوچک اجاره کردیم و من جهیزیه ام را بردم و زندگی را شروع کردیم. ولی تنها کمک خانواده او پرداخت ودیعه ای کم برای خانه بود و شوهرم که هنوز دانشجو بود نه پول کرایه داشت و نه شغل و درامدی. از آن به بعد با کمک خانواده خودم بود که توانستیم زندگی کنیم.با کمک آشنا و فامیل  کاری در یکی از شهرهای جنوب کشور برایش پیدا شد و با اصرار و قبول من پذیرفت و به آن شهر رفتیم. همه جهیزیه و زندگی را جمع کردیم و رفتیم تا زندگی بهتری بسازیم و کمی وضع مان بهتر شود. من بعد از شش ماه باردار شدم. پدر و مادرمحمود از این بابت  خیلی سرزنشم کردند. بچه اولم که به دنیا آمد، چون شهر کوچک بود و با دوست و همسایه رابطه داشتم، راحت بودم. ولی مجبور بودم به خاطر نیازهای بچه کوچک به تهران رفت و آمد داشته باشم. بعد از یک سال و نیم ناچار شدم که در تهران بمانم. همسرم هم گاهی به ما سر می زد. ولی طولی نکشید که پدر و مادرش او را مجبور کردند که به تهران بیاید. عقیده داشتند که این چه زندگی است یکی آنجا و یکی اینجا. بالاخره کارش را ول کرد و به تهران برگشت. هرچه تلاش کردم دیگر سرکار نرفت و پدر و مادرش که با قول فراهم کردن شغل خوب او را به تهران کشاندند، تنها کاری که کردند خرید ماشین برایش بود. ولی محمود حاضر به کار کردن نبود و همش با من دعوا می کرد که چرا به بیکاری اش ایراد می گیرم. بعد از گذشت دو سال و نیم من فرزند دومم را باردار شدم که با سرزنش و مخالفت و دعوا و ناسزای شوهرم و خانواده اش روبرو شدم. می گفتند: چرا با این وضعیت بچه دار شدید؟ خودتان کم هستید، حالا بچه دیگر را می خواهید چه کنید؟ با بی کاری و بی پولی شوهرت چه کار می خواهی بکنی؟ با سختی و فشارهای روحی فراوان بچه دومم هم به دنیا آمد و همسرم همچنان بیکار بود و من با سختی زندگی را با کمک خانواده ام می گذراندم تا اینکه یک روز با شوهرم و بچه ها به خانه مادرم برای مهمانی رفتم. مجحمود شب به بهانه کار داشتن رفت و ما را نبرد که صبح دنبال ما بیاید. ولی دیگر نیامد و از همان وقت من جدا از او زندگی کرده ام. محمود اصلا سراغی از ما نمی گیرد، نه از من و نه از بچه ها.

بارها از او خواسته ام که حالا که ماشین داری مسافر سوار کن که هزینه زندگی مان فراهم شود. ولی هر بار او با پرخاش  گفته: مگر من راننده ام که مسافر ببرم؟ این کارها در شان من نیست.

خلاصه به هیچ زبانی نتوانستم او را سر کار بفرستم و فعلا از هم جدا زندگی می کنیم. او در این مدت دادخواست تمکین داده که من در دادگاه گفتم که باید به مشاوره و روانشناس مراجعه کند تا من برگردم و با همین جمله شدم ناشزه و مهر عدم تمکین خوردم. در واقع چون قاضی اصلا دلایل مرا گوش نکرد مرا ناشزه اعلام کرد. در حال حاضر چهار ماه است که شوهرم اصلا سراغ بچه ها را نگرفته. یک بار پدرش که خارج از کشور بود آمد ولی من بچه ها را به آنها ندادم. ترسیدم ببرند و دیگر نیاورند. دیگر می ترسم بچه ها را پیش شوهرم و خانواده اش بفرستم. می ترسم دیگر آنها را برنگردانند. برای هزینه و نفقه بچه ها اقدام کرده ام که هنوز حکم صادر نشده. پول یارانه های ما را هم نمی دهد. وقتی برای گرفتن یارانه اقدام کردم گفتند باید طلاق نامه داشته باشی.

از فهیمه سوال کردم: مهریه تان چقد راست؟

با شرمندگی جواب داد:14 سکه عندالاستطاعه.

 – چرا با این شرط قبول کردی؟

– نمی دانستم فرقش چیست و  عاقد و محضردار این را پیشنهاد دادند و من هم پذیرفتم.

– حاضرید به زندگی مشترک برگردید که ناشزه نباشید؟

– نه. خیلی سخت است. دیگر تحملش را ندارم.

– تابحال برایش اظهارنامه فرستاده اید؟

– خیر.

– طلاق می خواهید؟

– بله طلاق می خواهم و می خواهم بدانم چگونه این کار را انجام بدهم و اینکه چه کار کنم که بچه ها را از من نگیرند؟ برایم خیلی سخت است و برای بچه هایم سخت تر.بچه کوچکم بیمار است، حساسیت دارد و نمی تواند هر شیری را بخورد و شبرخوار است. بچه بزرگترم هم خیلی حساس و باهوش است و نمی تواند از من دور شود.

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری :

  • به ایشان اطمینان داده شد که تا هفت سال بجه ها نزد مادر باقی خواهند ماند.
  • اگر با همسرشان توافق کنند تا 15 سالگی یعنی تا زمانی که از حضانت خارج شوند، هم بچه ها پیش شان می مانند.
  • به دلیل این که می گوید خانواده همسر اصلا جلو نمی آیند که حرف بزنیم و کسی هم از طرف شان این کار را نمی کند و اصلا نمی پرسند ما چگونه زندگی می کنیم و چه نیازهایی داریم یا اصلا چرا مرا گذاشت و رفت، پیشنهاد کردم که اظهارنامه بدهد و همه مواردی را که مطرح کرده در آن قید کند و کتباً به ایشان یاداوری کنید که:

اول:شما نخواستید زندگی مشترک را ترک کنید و در واقع ناشزه نیستید و تمایل خود را برای برگشت به زندگی مشترک ابراز کنید.

دوم: دلیل ترک منزل، شما نبودید. شما خانه را به میل خود ترک نکرده اید بلکه ایشان شما را گذاشته و رفته است. بنابراین محکوم به ترک منزل نیستید. هرچند حکم به ضرر شما صادر شده باشد.

سوم: بیماری فرزند نوزاد و خردسالی دو فرزندتان را که نمی توانند زیاد از شما دور باشند به دلیل عدم استقلال در انجام کارهای شخصی شان ذکر کنید و اینکه اگر ملاقات می خواهند باید در جای امنی آنها را بگیرند و همانجا تحویل دهند، مثل کلانتری.

چهارم:قید کنید راضی به طلاق نیستید و مایل هستید با دو فرزند به زندگی مشترک ادامه دهید.

پنجم: خانه ای مناسب شأن شما با وجود دو فرزند با وسایل تهیه کند و با تایید مددکاران دادگاه به شما اطلاع دهند که به خانه برگردید.

ششم: از همه مهمتر از همسرتان بخواهید برای معالجه مشکل روحی خود و بی قراری اش به روان شناس و مشاور مراجعه نماید. باید او را راضی کنید که به این مسئله که اصل اختلافات از آنجاست، خاتمه دهد.

هفتم: از همسرتان  بخواهید بعد از خواندن اظهارنامه پاسخ شما را بدهد و در غیر این صورت اقدام قانونی کنید و به دادگاه برای تعیین تکلیف خود دادخواست بدهید.

  • پیشنهاد می کنم شما برای طلاق اقدامی نکنید تا اگر همسرتان به طلاق مایل باشد، خودش دادخواست طلاق را بدهد. در این صورت مهریه عندالاستطاعه و اجرت المثل و نفقه معوقه شما را باید پرداخت نماید.
  • با دریافت گواهی از شورای حل اختلاف مبنی بر جدا زندگی کردن شما و فرزندان تان می توانید یارانه های تان را جداگانه دریافت کنید.
  • نگهداری دو کودک سخت است. اگر مهر و محبت مادرانه شما اجازه داد، در صورت طولانی شدن بلاتکلیفی و کمی بزرگتر شدن بچه ها، آنها را به پدر تحویل دهید تا مشکل شما کمتر شود. این تحویل دادن بچه ها به معنای جدا شدن از آنها نیست. از دادگاه اجازه ملاقات 2 یا 3 روز در هفته را می توانید دریافت کنید. ولی لااقل مسئولیت و زحمت آنها مستقیم با پدرشان می شود و به این ترتیب فکری برای ادامه زندگی با شما یا تعیین تکلیف تان خواهد کرد.

/انتهای متن/

درج نظر