نابرده رنج، گنج، میسر  همی شود !؟

این روزها بیشتر بحران اشتغال ما بحران نیروی کار توجیه نشده است؛ نیروی کاری که به مدد فرهنگ‌سازی رسانه‌ها، فیلم‌ها، تبلیغات برنامه‌های تلویزیونی و سبک زندگی‌ای که از همین جعبه جادویی درون  خانه‌های مان آمده است، تنها به دنبال راه‌های یک‌شبه‌اند برای رسیدن به درآمدهای آنچنانی البته با کار آسان!

0

نسیم شهسواری/

 در نزدیکی در پارک، بر روی دنج‌ترین صندلی پارک، پسر و دختر جوانی نشسته‌اند، هوا کم‌کم رو به غروب می‌رود؛ از سرو وضع و نوع برخورد دختر و پسر معلوم است که به قول معروف هنوز زیر یک سقف نرفته‌اند و در دوران نامزدی به سر می‌برند.

نمی‌خواهم، اما ناخودآگاه، مکالمات آن دو را می‌شنوم، بحث، بحث دغدغه همیشگی زوج‌های جوان است، بحث کار و درآمد و اشتغال.

برایم جالب است که پسر حاضر به کار کردن در کنار پدرش نیست و تنها بهانه‌اش برای انجام آن کار، به قول خودش کار سخت و درآمد کم آن است.

کار سخت چیست؟ درآمد کافی چه قدر؟

پسر هم چنان از رویاهایش می‌گوید، از اینکه می‌خواهد چندساله بار وبنه زندگی‌اش را ببندد.

احساس می‌کنم زندگی برای پسر بیشتر شبیه سریال‌های فانتزی تلویزیون است؛ همان سریال‌هایی که این روزها بی‌وقفه ساخته می‌شوند  و برای جوانها رویا سازی می‌کنند؛ سریال‌هایی که همه شخصیت‌هایش خانه‌های بزرگ، ماشین‌های گران‌قیمت و وقت‌های  خالی بسیار دارند؛ سریال‌هایی که همه در آن ثروتمندند !

این سریال‌ها با داستان‌ها و شخصیت‌هایش یک چیز را  در ذهن جوانان ما جا انداخته است: اینکه کارهایی آسان با درآمد بالا بسیار است و  اینکه آنچه مهم است  میزان درآمد توست نه کار و حرفه و پیشه‌ات؟

به فکر فرو می روم

حاشیه  خیابان  را با مرور حرف های پسر  طی می کنم .

راستی چرا این روزها ،  کسی از کار سخت و تلاش مجدانه استقبال خوبی نمی کند؟

من نمی‌دانم از کجای تاریخ فرهنگی و اقتصادی کشور ما، معضلی به نام اشتغال شروع شد؟

 نمی‌دانم مفهوم کار آسان و درآمد بالا را چه کسانی در آرمان‌های جوانان این سرزمین قرار داده‌اند؟

و باز هم نمی‌دانم که سبک زندگی امروز را که با اصالت سرمایه و تقبیح کار همراه است چه کسانی در فرهنگ کشور ما نهادینه ساخته اند ؟

اما چند چیز را می دانم:

این که این روزها بیشتر بحران اشتغال ما بحران نیروی کار توجیه نشده است؛ نیروی کاری که به مدد فرهنگ‌سازی رسانه‌ها، فیلم‌ها، تبلیغات برنامه‌های تلویزیونی و سبک زندگی‌ای که از همین جعبه جادویی درون  خانه‌های مان آمده است، تنها به دنبال راه‌های یک‌شبه‌اند.

می دانم که اگر چشمان مان  را باز نکنیم در آینده نوعی ولنگاری عظیم فرهنگی دامان مان را خواهد گرفت.

این را هم می دانم که اگر با این وضع پیش برویم بزودی چیزی به نام سبک زندگی ایرانی، دیگر نخواهیم داشت.

چیزی به نام جوهره کار، مسئولیت پذیری ،دست های پینه بسته و عرق پیشانی منسوخ می شود.

 و به مدد این نوع تفکر اصالت سرمایه ، دیگر چیزی نمانده است  که برکت سفره‌هایمان کم شود، و رونق روزهای زندگی‌مان ناچیز گردد.

و در فردایی نزدیک به مدد همین  نوع تفکر  ، آمار دزدی ، شغل های کاذب و در آمدهای شبهه ناک بالا و بالا تر می رود .

و شاید  حتی  دیگر ضربت المثل های مان تغییر کند و زمانی برسد  که گفته شود:

نابرده رنج گنج میسر همی‌شود.

/انتهای متن/

درج نظر