شوهرم بیمارروانی است

وقتی بداخلاقی و بدرفتاری ریشه در بیماری روانی دارد، برای بهبود زندگی مشترک راهی جز درمان نیست؛ اگر بیمار خود بپذیرد…

0

سمیه می گوید:

در سن پایین با مردی ازدواج کردم که با من بیشتر از 15 سال اختلاف سنی داشت و خیلی دُگم و یک دنده و خودرای بود. من به شدت از او ترس و وحشت داشتم. البته فکر می کردم که همه مردها همینطورند و همه شوهرها با زنهایشان اینطور بد رفتار می کنند. بعد از ازدواج به شهرستان رفتم و به دلیل غریب بودن در شهر و عدم رفت و آمد با دیگران، همیشه در خانه تنها بودم . همه نیازهای خود را از طریق شوهرم مرتفع می کردم ولی او با تلخی و تندی بسیار با من رفتار می کرد و کارها را انجام می داد .اصلا ابراز محبت و علاقه ای به من نداشت. می دانستم مرا دوست دارد ولی اخلاق تندش اجازه نمی داد که آن را مطرح کند. چون تنها بودم، با فاصله کوتاهی بعد از شروع زندگی  مشترک بچه دار شدم. فرزند اولم که بدنیا آمد، خودم را با او مشغول می کردم و از صبح تا شبم با بچه داری پر شده بود. ولی باز رفت و آمدی با کسی نداشتم. همسرم همچنان با من با رفتاری پرخاشگرانه  و توهین آمیز داشت و رابطه ما همچنان سرد بود. بتدریج تندتر و پرخاشگرتر هم شد به حدی که با کوچکترین درخواست یا به بهانه  آماده نبودن غذا یا صدای بچه، مرا به باد کتک می گرفت. با فاصله کمی خدا فرزند دوم را نیز به من داد ولی وضع روحی شوهرم هرروز بدتر می شد و فشار روحی و روانی اش افزایش پیدا می کرد. شغلش آزاد بود و با مردم سروکار داشت. آنجا هم با همکاران و مردم رفتار خوبی نداشت ولی چون نمی توانست با مشتری و همکاران زیاد مقابله کند ، همه  اوقات تلخی ها را به خانه می آورد و با کمترین حرکت منفجر می شد و به جان من و بچه ها می افتاد. این رفتار شوهرم تا بزرگ شدن بچه ها ادامه داشت بی این که  هیچ سعی در بهبود این رفتار و یا درمان ناراحتی اش کند. پسرهای من هر دو از پدرشان متنفر شدند و حالا دیگر اصلا تحمل وی را ندارند. پسر بزرگم خانه مان را ترک کرده و در شهر خودمان کار می کند و خانه ای گرفته و تنها زندگی می کند. بعد از گذشت سالها زندگی و تحمل این رفتارهای وحشیانه و غیرانسانی، الان من و پسر کوچکم را از خانه بیرون کرده ومن که جایی نداشتم، به شهر خودم و پیش خانواده ام برگشتم و چون پدر و مادرم فوت کرده اند، با شرمندگی زیاد در خانه خواهرم زندگی می کنم. پسرم که دانشگاه قبول شده در همین شهر به خوابگاه دانشگاه رفته و نمی تواند در خانه خواهرم بماند. در ابتدا که بیرونم کرد قرار بود مرا طلاق بدهد ولی هیچ اقدامی نکرده و ظاهرا پشیمان شده ولی از بس مغرور و بداخلاق است، حاضر نیست به زبان بیاورد و یا بیاید و مرا به خانه ببرد. البته بیماری روحی شوهرم ارثی است و در از خانواده اش سابقه دارد. مادرش هم به علت بیماری شدید روحی فوت کرد. برادر و خواهرش خودکشی کردند که تا رسیدن به بیمارستان خواهرش فوت کرد و برادرش را نجات دادند. پسر کوچک من هم بیمار است و بخاطر این که  مثل پدرش شده تحمل همدیگر را ندارند و حاضر نیستند با هم یک جا باشند. پسر کوچکم با اینکه بیماری روانی دارد، بسیار باهوش و فعال و مبتکر است و می تواند در همین سن کم خودش را اداره کند ولی بسیار زود عصبانی می شود و با مردم درگیری پیدا می کند. نمی دانم چکار کنم. دلم می خواهد برگردم به خانه خودم ولی از طرف دیگر از برخورد شوهرم وحشت دارم. این بار بچه ها نیستند و باز مثل اول من هستم و او و باز هم تنها در خانه ماندن.

درپاسخ به سمیه به او پیشنهاد شد:

1-    کار مهمتر شما در حال حاضر این است که بیماری روانی پسرتان را پیگیری کنید و درصدد درمان آن باشید. چون ایشان باید زندگی آرام و خوبی را در آینده داشته باشد. باید متقاعدشان کنید که زمانی هم که در کنارش نیستید خودش پیگیر معالجه و درمان خود باشد تا زندگی اش مانند شما و پدرش نشود.

2-    کار بعدی که باید انجام دهید این است که اگر می دانید شوهرتان پشیمان و منتظر شماست، به خانه برگردید ولی این بار زندگی تان را مدیریت کنید. با ایشان شرط کنید که برای درمان خود اقدامی کند و با مراجعه به متخصصین بیماری های روانی، برای مشکلات خود و فشارهای روحی و روانی چاره اندیشی نماید. والا شما نمی توانید بیشتر از این تحمل کرده و رنج بکشید. شاید بخاطر دوری از شما متنبه شده باشد و درخواست های شما را بپذیرد. تابحال رفتارش چون منشا بیماری داشته و تا حدودی خارج از اراده اش بود  تا حدی عذرش پذیرفته  بوده، ولی از این به بعد باید برای درمان بیماری خود کار جدی انجام دهد.

3-    سعی کنید بر زندگی پسر بزرگ تان را هم با تدبیر مادرانه نظارت داشته باشید تا با توجه به سابقه بیماری روانی در خانواده، از سلامت روحی و جسمی ایشان مطمئن باشید و درجریان زندگی و آینده اش قرار بگیرید.

4-    به هرحال در صورت عدم توافق شوهرتان با درمان و عدم توانایی در تحمل ادامه زندگی مشترک، شما به دلیل بیماری روحی شوهرتان که قابل اثبات برای مراجع قضایی است، می توانید از حقوق قانونی خود استفاده کرده و برای زندگی خود تصمیم بگیرید.

/انتهای متن/

درج نظر