خوش به حال شما بانو…

از زندگی زهرا(س) با دوستم گفتم . به عروسی اش رسیدم و واقعه عجیبی که در عروسی پیش آمد. او تازه داشت فرق این دختر را با همه دختران می فهمید. شنیدم که چند بار گفت: خوش به حال شما بانو…و تازه پرسش های تازه ای برایش پیدا می شد که مرا واداشت به چند کتابی که داشتم و سایت هایی که می توانستم سری بزنم…

3

سرویس ما و زندگی به دخت/

 سارا از تعجب از جایش بلند شد و دوری دراتاق زد و در حالی که آلبوم عکسش در دستش بود، کنار من نشست و گفت:

ببین، این عکس مادرم شب عروسیش، آن موقع خیلی جوان بوده و با این لباس خیلی هم زیبا شده، اگر چه به نظرم مادرمن همیشه  قشنگ است.

–         راست می گی، از چشم همه دخترها مادرشان زیباست.

–         من که مطمئنم موقع عروسی ام اصلا نمی توانم از لباس عروسی ام بگذرم. با اینکه تو می دانی من آدم خسیسی نیستم. اما اگر قرار باشد شب عروسی ام چیزی را ببخشم، مطمئنا آن، لباس عروسی ام نیست.

–         حق با توست. من هم همین طورم. فکر می کنم همه دخترها هم همین طورند.

–         و تو می گویی فاطمه همین لباس را بخشید؟ چقدر کار سختی است برای یک دختر.

–         بخشید و فکر می کنم برایش سخت نبوده.

–         واقعا؟ … چرا اینو می گی؟

–         برای اینکه در زندگی پیامبرما یک زن دیگر هم هست  که در بخشندگی بی همتا بوده.

–         کی ؟

–         خدیجه همسر پیامبر و مادر همین دختر. گفتم که او ثروتمندترین زن دوران خودش بود در عربستان. تاجر بزرگی بود. اما وقتی با پیامبر ازدواج کرد و ماجرای دعوت مردم به دین اسلام پیش آمد، او همه این ثروت را در این راه خرج کرد.

–         حتما او خیلی عاشق همسرش بوده که توانسته چنین فداکاری بکند.

–         عاشق محمد بود و این را همه می دانستند. از همان اول که می خواست ازدواج کند، بزرگان قبیله و شهر او را از این کار پرهیز دادند.

–         چرا؟

–         چون محمد جوانی بی چیز و یتیم بود و به نظر آنها، برازنده زنی ثروتمند و بانفوذ چون خدیجه نبود.

–         چه رمانتیک . یک ازدواج عاشقانه!

–         بله، اما خدیجه مخصوصا بعد از اینکه محمد به پیامبری رسید، بابت این عشق بهای سنگینی داد. همه دوستان و آشنایان و خویشانش از او بریدند.

–         و او مقاومت کرد؟

–         تا آخر. خدیجه حتی وقت به دنیا آوردن فاطمه که شد، به زنان دوست و آشنا پیغام داد تا برای کمک به او بیایند، ولی همه با او قهر بودند و نیامدند.

–         و او به تنهایی بچه اش را به دنیا آورد؟

–         هم بله و هم نه . کسی از زنان شهر مکه به کمکش نیامد. اما ما می گوییم زنانی از بهشت مثل مریم و ساره و آسیه و هاجر برای یاری او به زمین آمدند و همراه آنها فرشتگان هم آمدند، با آب بهشتی برای شست و شوی فاطمه و پارچه هایی از بهشت که او را در آن گذاشتند.

–         واقعا؟ برای من که یک آدم معتقدم و خانواده ام همیشه به این امور ایمان داشته اند، باورکردنی است. فاطمه زن معمولی نبوده. پس به دنیا آمدنش هم باید معمولی نباشد.

–         بله ما می گوییم که حتی پیش از به دنیا آمدن هم فاطمه معمولی نبوده. در تاریخ زندگی محمد هست که چهل روز پیش از آنکه نطفه فاطمه پیدا شود، دور از خانه فقط در کوه عبادت می کرد . نطفه فاطمه پس از چهل شبانه روز عبادت و برگشتن به خانه  پیدا شد.

–         چطور بزرگ شد فاطمه در کنار چنین پدر ومادری؟

–         پدر و مادری عاشق راه خدا و عاشق همدیگر داشت ، اما مردم شهر مکه با آنها بسیار نامهربان و خشن بودند. به جرم اینکه بتهای آنها را نمی پرستیدند، از شهر بیرون شان کردند .آنها سه سال در  دره ای خشک و بی آب و علف زندگی  کردند. درآن دوران روزهای وحشتناکی از گرسنگی و سختی را گذراندند. خدیجه  تا پای جان در آنجا در کنار پیامبر ماند و همان جا از دنیا رفت.

–         و فاطمه…؟ همراه شان بود.

–         همراه شان بود و شریک همه سختی ها و رنج ها. از همان اول صبور بود .چون  صبوری و فداکاری  مادرش را می دید .

–         پس در عروسی  فاطمه  مادرش هم حاضر نبود؟

–         نه نبود. زنان دیگر سعی کردند برای او مادری کنند . ولی به نظر تو کسی مادر می شود؟

–         نه نمی شود.

و این داستان ادامه دارد

فرزانه  الف/انتهای متن/

نمایش نظرات (3)