خانم معلم روزت مبارک!

حالا مدتهاست که دیگر دانش آموز نیستم، اما هنوز هر روز معلم که می رسد یاد او می افتم که برای من بهترین معلم دنیاست.

1

سرویس فرهنگی به دخت/

بار اولی که دیدمش می خندید، اما به نظرم زیاد می خندید!

به دوستم گفتم: چقدر این شاده! حتما چایی زعفرونی خورده!!
دوستم جواب داد: اگه اخم می کرد، یه حرف دیگه پشتش می زدی!

وقتی فکر کردم دیدم راست می گه. ما بچه های دانش آموز همیشه یه چیزی داریم که برای معلم مون مضمون کوک کنیم.
روزها گذشت و گذشت و گذشت و خنده هاش، حرفاش، صداش برای من قشنگ شد…

آخه با بقیه یه فرق داشت… بهمون بها می داد، ما رو می دید، درکمون می کرد…

اینو مدت ها بود که گم کرده بودیم… انگار این آدم از روی دیوار بتنی بین دانش آموز و معلم رد شده بود…

باهامون حرف می زد… مشکلاتمون رو حل می کرد… اولین معلمی بود که هم به ” تعلیم” اهمیت می داد، هم به تربیت! همون شعار فراموش شده روی کتابای درسی !

یادمه یه روز که برای یکی از بچه های کلاس اتفاق بدی افتاده بود، چه جور موضوع رو حل کرد…و ما باورمون نمی شد.

همکلاسی ما  با یه پسر دوست شده بود.

پسره هم از این آدمای به درد نخور بود. به دوستم گفته بود من ازت عکس دارم. یا پونصد هزار تومن بهم پول
می دی یا می رم عکستو به بابات نشون می دم، آبروتو می برم!

دوستم اومده بود مدرسه و زار می زد… معلم مون که حالشو دید،  ماجرا رو پرسید. بعد بهش گفت: می ری به پسره میگی اگه عکستو داره بیاره نشونت بده! اگه داشت، که یه فکری می کنیم، اگرم نداشت که هیچ!

دختر بیچاره  اونقدر هول شده بود که راه حل به این سادگی به فکرش نرسیده بود !

کاری رو که معلم مون گفت، انجام داد و پسره هم دمشو گذاشت روی کولش و رفت!

این دوستم از اون به بعد دیگه سمت این جور چیزا نرفت…

معلم مون آدم با معرفتی بود… هر کس دیگه ای جای اون بود، کلی دانش آموز رو سرزنش می کرد و آخر سر هم آبروشو می برد!
روز معلم، وقتی رسید، برای همه بچه ها روز او بود ؛ روزی که وقتی به کلاس آمد، همه با هم  از ته دل و یک صدا  داد زدیم:
خانم معلم! روزت مبارک!

انتهای متن/ سبا کوهساری

نمایش نظرات (1)