زنان غرب، پرچمداران مدنیت انسانی
مدت زمان زیادی است که خبر ها و روزنامهها خبر زنانی که به خاطر حجاب خود درحال جنگ و مبارزهاند را سرتیتر خود قرار دادهاند.
سرویس اجتماعی به دخت؛شکوفه گودرزی/
خبرهای بسیاری از گوشه و کنار جهان که نشان از مبارزهای عمیق و ریشهدار است. مبارزهای سرچشمه گرفته از تفکر و انتخاب. انتخابی بر مبنای شعور. و شعوری که ریشه در تجربههای تاریخی زنان و مطالعاتشان دارد.
بگذارید سادهتر ببینیم. انسانهایی هستند که به عنوان یک انسان، درتمام طول تاریخ مورد بردگی و استثمار قرار گرفتهاند. انسانهایی که از حق اولیهی انسانیت خود که آزادیست، محروم ماندهاند. حق حیاتی پاک، امنیت اجتماعی، رشد و بالندگی در سایهی این امنیت و در نهایت، طی مراحل کمال انسانی و رسیدن به قلههای شعور.
این حق طبیعی بشری که از روح والای انسانی هر انسان نشات میگیرد، فارغ از جنس و رنگ و مکان و زمان و حتی سواد، عامل حرکت او بسوی تعالی بودهاست. اما در طول تاریخ و به دلایل متعدد، اولیتها حق اولویتها را ندیده گرفته و آنرا قربانی قدرت و فشار ذاتی خود کرده است. قدرتی که از غرایض حیوانی بشر سرچشمه میگیرد. و هر چه انسان به زمین و حیوانیت آن نزدیکتر است، این فشار و قدرت ناشی از آن کاراتر است.
هرم مزلو را در تئوریهای ارتباطات به خاطر بیاورید؟ بر اساس این نظریه نیازهای انسان از پایینترین مرحله تا بالاترین آن، در یک شکل مثلثی یا هرمی قابل ترسیم است. بررسی این مدل به ما میگوید که نیازهای انسان از نیازهای فیزیولوژیک آغاز و سپس با نیاز به امنیت، نیاز به تعلق و محبت،نیاز به احترام، میل به حقیقت و میل به زیبایی ادامه مییابد و در قلهی این مثلث، به میل به خودشکوفایی یا به عبارتی به نیازهای متعالی ختم میشود.
حال با نگاهی جامع به ادوار مختلف تاریخ، به خوبی میبینیم که کاروان بشریت، از رفع نیازهای فیزیولوژیک در تامین غذای مناسب و آب شرب گوارا و تامین مسکنی امن در غارها مسیر خود را آغاز کرده و رفته رفته با تامین امنیت خود و احساس آرامش در محیط طبیعی- زیستی خود، به فکر برقراری ارتباط و جلب محبت دیگران و میل به امنیت خاطر و احساس تعلق به خاک و خون رسیده است. رفته رفته میل به ریاست بر جمع و قدرت طلبی،موجب ایجاد حکومتها و دستهبندی ها شد و در سایهی مدنیت و آرامش حاصل از این سکون، کم کم چشمهای انسان از زمین و آنچه او را به خاک میبندد، به آسمان متوجه گردید.
چشمایی که تا چندی پیش، تنها ماکولات و نوشیدنیهای گوارا را برای او میجست تا شکمش را سیر کند یا به او خطرات پیرامون را گوشزد میکرد تا خود را و حیاتش را به واسطهی این بینایی حفظ کند، اکنون، در آسمان و افق ماورای آن، به دنبال حقیقتی مبهم بود.
حقیقتی که نامی برای آن پیدا نمیکرد. رنگ و بویی مشخص نداشت یا طعمی برای آن متصور نبود، اما همیشه و در تمام سالهای سرگردانی او در زمین همراهش بودهاو را به صدایی ظریف، به نام، میخواند.
انسان، این ترکیب درهمتنیدهی روح و بدن، این بشر پای درخاک و سر به آسمان، حالا، سرگشتهی عطری بود که از لابلای تمام خواب تاریخی او بیرون میزد و مشام دل و جانش را به خود میکشید.
حقیقت و حقیقت جویی، دردی که خواب آرام و شکم سیرش را میآزرد و پریشانی و شوریدهگی را برایش به ارمغان میآورد.
انسان میخواست بداند. و در سایهی این دانستن، به آسمان قد بکشد.
پس شاخههای اشتیاقش را تا سراسر افق گستراند و هرآنچه که باید ببیند و بفهمد را، با بالهای اندیشه و تفکر، پیمود.
و چنین شد که آزادی پرواز و اندیشیدن و انتخاب، از حقوق اولیهی انسانیت او تعریف شد و بر سردرهر مدنیتی، حق شکفتن و خودشکوفایی و بالیدن،نماد و ملاک و سنجهی مدنیت و پیشرفت آن تمدن قرار گرفت.
حال در این چرخهی طولانی و قدیم، به قدمت عمر انسان، ناگهان چیزی مغفول ماند. بخشی ظریف و حساس نادیده گرفته شد و تلاطم غریزه و روزمرهگی و اسارتها، سهمی را که سخت نیازمند مراقبت و دقت و صیانت بود، درغرقابهی قدرت و نیاز، به کام خود کشید… .
زنان، این نیمهی مکمل تاریخ بشر و پنجههای محکم او در ریشه دواندن در خاک، و عامل حیات و رشد و نمو او در زمین، درگیر در رفع نیازهای اولیهی حفظ حیات انسان، و در گیر و دار مبارزهای سخت برای نفس کشیدن و حفظ بقا، به جسمانیت و اندام و زایندگی خود مشهور شد و روح متعالی و بال و پرهای آسمانی او، لابلای صفحات تاریخ، جاماند.
حالا دیگر، تمدن بشری چنان محکم و بینقص پیش میرفت که حتی برای حفظ سگ و گربههای خانگی او نیز، قوانین محکمی در الواح قانونی انسانها پیشبینی شده بود و هر گونه تعرضی به ملک و اموال و حتی زنانگی و جسم زن، جرمی قابل پیگیری و نابخشودنی تلقی میشد. با اینکه رسیدن به این باید ها و نبایدها و تا مرحلهی تحقق همهی این حقوق، هنوز راه درازی درپیش بود اما تمدن بشری به فتح این قلهها حتی در وضع و تعبیه ی حدود، به خود میبالید و شعار آزادی و شعور و تکامل سر میداد.
اما آیا به راستی، هرآنچه باید، جامع و کامل، دیده و فهمیده شده بود؟
پس حق و حساب روح زنان، آزادی آنان در انتخاب راه رشد و تعالی، پیشبینی پلهها و مسیر تکامل و حق پرواز او چه میشد؟
مگر نه آنکه درطول تاریخ، تمام تندیسهای نمادین از زنان را با تاکید بر اندامهای زاینده او، ترسیم کرده بودند؟ و مگر نه آنکه در تمام حقوق برای او نوشته، جایی برای روح او و حق انتخاب او در صیانت از خود انسانیاش پیشبینی نشده بود؟
چرا این مدنیت رنگارنگ، تصویری از آزادی زنان در استفاده از همان زنانگی ترسیم نکردند، و چرا این موهبت الهی، بی قید و شرط، در خدمت ارضای اولویتهای جامعه قرار گرفت؟
مگر نه آنکه دستهای انسان هم بخشی از اندام او برای رفع نیاز ها و تامین ضرورتهای حیاتی او هستند؟ پس چرا برای همین دستها، حق هنر آفرینی و خلق هر اندیشه متعالی در نظر گرفته شد اما برای استفاده و بکارگیری اندامهای زایندهی زن، چیزی به نام حق انتخاب در نحوهی استفاده، جای آن، تعلق و دراختیارگذاری به آنکه خود زن انتخاب میکند و میل درونی و متعالی او میطلبد مغفول ماند؟
و چنین شد که جسمزن، این نماد حیات بشر، تبدیل به زیباترین و دلکشترین تبلیغات انسانی برای ارضاء نیازهای او شد و آنچه از بدن و وجود او در تمام تصویرها و نقاشیها و تابلوهای نئون و مجلات و روزنامهها، این بستر تمدن نوین، به جا ماند، تنها اندام زنانه بود و بس. و اثری از روح والای او، و احساس ضریف و پیچیدهی او در خدمت پرواز این روح، نبود.
اما رفته رفته، این سوءهاضمهی تاریخی بر معدهی شعور بشر و خصوصا زنان سنگینی کرد و ناگهان از لابلای شعلههای این درد کشنده، جوانههای قیامی عظیم، علیه این ابزار انگاری و اندامپرستی، بالیدن گرفت.
حق صیانت از بدن، میل به پاکی و پاک ماندن و حق” حجاب” ، سرتیتر تمام حقوق طلبیدهی زنان شد.
حالا دیگر تمدن بشری با انسانها و متفکرانی متعالی روبرو بود که این حق صیانت را، نه بخشی از حقوق انسانی خود، که اولین حق بشری در حفظ حیات میدانستند و زندگی و تمام مدنیت خاکی انسانی را، به پای این حق متعالی قربانی میکردند.
” زن محجبهای در خیابان، مورد حملهی چوب و چماق مردانی ناشناس قرار گرفت و به سختی مجروح شد” . ” زنی محجبه در دادگاه و در خانهی عدالت، جلوی چشم قاضیان و مجریان قانون، و در مقابل چشم همسر و کودک خود، مورد تهاجم با ضربات چاقو قرار گرفت و جان داد”. ” زنان محجبه در کشور….، به دلیل اصرار بر حفظ حجاب خود، از حق تحصیل و کار محروم شدند و…. .”.
این خبرها به گوش شما هم آشناست؟
آری. ” حجاب” ، حالا انتخاب میان مرگ و زندگی را هم برای زنان راحت کرده و اولویت ها به خوبی مشخص شدهاند.
حالا دیگر کسی برای حفظ خود از هر دست و چشمی، تردید نمیکند و هیچ اولیتی را، به این حق متعالی ترجیح نمیدهد.
و اینچنین شد که اروپا و آمریکا و آفریقا و آسیا، صحنهی کشمکش زنانی شد که خود را “انسان” میبینند. و برای حقوق انسانی خود، و حق انتخاب خود به عنوان یک انسان، ارزشی خدایی قائلند. و بیشک، زبانههای این شعور راه یافته به قلب و روح انسان، تا سوزاندن مظاهر تمام بندهای استثمار و استعباد حیوانی، زبانه خواهد کشید.
حتی به قیمت زندگی این ” انسان” .
/ انتهای متن/