«چه خوبه که برگشتی» یعنی بی خیال خانواده
فیلم «چه خوبه که برگشتی» می خواهد به خانواده بپردازد و به سبک زندگی، به همه اینها می پردازد، اما در حد شوخی !
سرویس فرهنگی به دخت؛ محمدرضا محقق/
داستان فیلم “چه خوبه برگشتی” بر محور چند شخصیت می گردد: فرزاد دندانپزشکی که از همسرش جدا شده و حامد بهداد نقشش را بازی می کند، کامبیز دوست فرزاد که مردی مجرد است و با آشپزش زندگی می کند(حسن پورشیرازی نقش آشپز او را بازی کرده)، خانم دکتر یاسمین که با نقش آفرینی مهناز افشار در فیلم ظاهر می شود و بالاخره رویا تیموریان فامیل فرزاد و دوست که واسطه آشنایی این خانم سنگ شناس از خارج برگشته با فرزاد و کامبیز است.
اولین نکته ای که در فیلم “چه خوبه برگشتی” باید در نظر داشت، اقتباسی بودن داستان فیلم از یکی از آثار نیکلای گوگول نویسنده روسی است. او را بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی دانسته اند و سایه این سبک را بر داستان فیلم، که کم وبیش مایه های طنز را هم بکار گرفته، کاملا می توان حس کرد.
به نظر می رسد که فیلم می خواهد بر محور مقولاتی مثل “خانواده” و “سبک زندگی” کار کند، اما واقعا ربط فیلم «چه خوبه که برگشتی» حضرت «استاد» مهرجویی به سبک زندگی و خانواده و مفاهیم و مقولاتی از ایندست در ایران اسلامی ما چیست؟ باید پاسخ داد که ربطش به این مقولات درست مثل ارتباطش با مقولات دیگری مثل سینما و هنر و تصویر و زیباییشناسی و سبک و ژانر و.. اینهاست.
در این فیلم، خانواده و سبک زندگی همانقدر مهم است و اساسا «هست» که سینما و میزانسن و زیباییشناسی تصویری.
فیلم اخیر مهرجویی یک بازار شام شلخته و بلبشو و درهم و برهم است که از خانواده و ارتباط و حتی عشق و علاقه فقط نوعی سادیسم و مازوخیسم دهشتناک را با خود دارد.
در فیلم چه خوبه برگشتی، ما با «مکان اسکان» روبروییم و نه «خانه» و با «آدمهای با هم جمع شده» مواجهیم و نه «خانواده».
اساسا در این فیلم همه چیز به صورت گذرا و بنابر موقعیت مد نظر فیلمساز است که در سطح و شلختهوار چیده شده و هیچ عمقی نیافته .حال آنکه مفهوم خانواده اساسا یک مفهوم عمیق و جدی و پیچیده و در ازای بروز و ظهور همه عواطف و فطریات انسان در رکن حضور فردی و اجتماعیش در خانواده است.
و اینها با وضعیتی که فیلم مهرجویی دارد یعنی شوخی؛ یعنی بیخیالش شوید!
ما در فیلم مهرجویی با یک فضای ملتهب و درهم ریخته و اگزجره و ابسورد و جفنگ و پستمدرن روبروییم که تلاش میکند نشان دهد در قید و بند هیچ چیزی نیست و نه به سینما پای بند است و نه حتی به آدمیت!
به همین دلیل است که با ورود یک زن به یک محفل شبه خانوادگی، دو دوست قدیمی برای رسیدن به او همدیگر را لت و پار کنند و قید همه چیز رامی زنند و همه چیز را درب و داغان نموده و به هم می ریزند؟!(دعواهای فیلم تنه به درگیریهای الکی در بعضی فیلم های هندی می زند)
و همه اینها لابد در خدمت نشان دادن عشق ؟!
آخر در یکی از دیالوگ های فیلم یکی از شخصیت های روانپریش و ملتهب فیلم میگوید- ادعا میکند؟!- که میخواهد حسابی عاشق شود!- یا چیزی در همین مایهها. خب؛ این همه چیز فیلم “چه خوبه که برگشتی” است به اضافه دعوا و سر و صدا و سفینه فضایی و مسابقه شلنگکشی و حتی پرتابکردن پرتقالهای باغچه حیاط! وسط بلبشوی داد و ستد همه یادگاریها و امانتیهای قدیمی.
یعنی؟ یعنی زدن زیر همه چیز و بی معنیبودن همه قول و قرارها در جهت آنچه بنا بوده دل- هوس؟- به دست آورد و حالا نیاورده.
تمهیدی احتمالا «پست مدرن»! از همان شعر خیام که اول فیلم – یا آخرش و اصلا چه فرقی میکند!؟- میآید.
در این فیلم ما نه با شخصیت روبروییم و نه موقعیت و نه بازی و نه داستان و نه میزانسن و نه پیرنگ و نه دیالوگ و نه کارگردانی و … مسلما نه سینما.
ما با یک اثر مبتدیانه و تصاویری مثل فیلم هایی که با دوربینهای خانگی هندی کم گرفته شده و سر و ته هم ندارد روبروییم که کارگردانش صرفا به پشتوانه کارنامه اش در فیلمسازی و سن و سال بالا و اسمی که در کرده و رسمی که بنانهاده- میتواند و متأسفانه توانسته- چنین فیلمی بسازد و روانه پرده سینما کند و تماشاگر را دقمرگ!
فیلم، دغدغه هیچ چیزی را ندارد مگر اباحهگری و التهابآفرینی فانتزی و ابلهانه و به اصطلاح «پستمدرنیسم»! و در واقع «جفنگسازی».
به اعتقاد نگارنده اما فیلم در حد ژانر «پست مدرن» هم نیست و نسبت دادن این فیلم به ژانر پست مدرن تنها مخفیشدن پشت اصطلاحات و الفاظ پرطمطراق است برای فرارکردن از واقعیت.
اما واقعیت چیست؟
واقعیت یعنی همه آنها که گفتیم به علاوه اینکه یک کارگردان به آخر خط رسیده بی دغدغه و بیمسأله که در این سن هنوز دارد فیلم می سازد و این یعنی فاجعه!
شاید بشود گفت خودش حواسش نیست، اما اگر کس دیگری حواسش هست، ای کاش جلویش را بگیرد!
/انتهای متن/