سرویس فرهنگی به دخت/
جزء هفتم سوره مائده آیه 119:
قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
ترجمه:
خدا فرمود: این روزی است که راستگویان را راستی شان سود بخشد. برای آنان باغ هایی است که از زیر آن نهرهایی روان است. همیشه در آن جاودانند . خدا از انان خشنود است و آنان از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ.
صدق صادقين (در قول و در عمل) درآخرت براي شان سودمند خواهد بود.
و مراد از” صدق صادقين” صداقت ايشان است در دنيا نه درآخرت. به دليل اينكه دنبال آن فرمود:” لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ …”
و روشن است كه اين جنات پاداشى است از طرف خداى تعالى در برابر صداقت شان در دنيا، و نفعى هم كه فرمود عايدشان مىشود همين جنات است. براى اين كه صداقت درآخرت و همچنين ساير اعمال واحوال آدمى در آن روز پاداشى كه اعمال دنيا دارد ندارد، چون در آخرت تكليف نيست، و پاداش فرع تكليف است،آخرت تنها جاى حساب و پاداش و دنيا تنها جاى عمل و تكليف است پس صادقانى درآخرت ازصدق خود منتفع و جنات موعود به آنان داده مىشود و همچنين راضى و مرضى و فائز به رستگارى عظيمند كه هم در قول صادق باشند و هم در فعل.
علاوه براين، صداقت درقول خود مستلزم صداقت در فعلي یعنى صراحت و پاكى از نفاق هم هست و صداقت در قول خواه ناخواه كار انسان را به صلاح و سداد مىكشاند، چنانكه در روايت نيز وارد شده كه مردى از صحرانشينها از رسول خدا (ص) وصيت و موعظهاى خواست، حضرت او را تنها به اين وصيت كرد كه دروغ نگويد. آن مرد خودش اظهار كرد كه عمل به اين يك نصيحت براى جلوگيرى از همه گناهان كافى است، زيرا هيچ گناهى پيش نمىآيد مگر اينكه آدمى به ياد اين نصيحت افتاده فكر مىكند اگر مرتكب آن شود آنگاه از او بپرسند آيا تو چنين كارى كردهاى جز اين چاره ندارد كه راست بگويد واعتراف كند و همه مردم را به آلودگى خود خبردار سازد، و ناچار از ترس اين رسوايى از ارتكاب آن خوددارى مىكند.
“لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَاالْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ” خداوند از آنان راضى است براى آن صداقتهايى كه در دنيا ازخود نشان دادند، و آنان از خدا راضى هستند براى آن ثوابهايى كه به ايشان مرحمت فرمود. در اين آيه خوشنودى رامتعلق به خود بندگان راستگوى خود نمود،نه به راستگويىشان.(فرق رضايت ازعمل با رضايت از عامل و اشاره به معناى رضايت پروردگار از بنده و آثاراين رضايت) اين بود معناى رضايت پروردگار از بنده خود، ولازمه اين مقام كه يكى از مقامات عبوديت است كه نفس از تمامى مراتب كفر و از اتصاف به فسق پاك باشد چنانكه در باره طهارتش از كفر فرموده:” وَلايَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ”
و در باره طهارتش از فسق فرموده:
” فَإِنَّ اللَّهَ لايَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ”
و از آثار اين مقام اين است كه وقتى نفس بنده داراى ذلت عبوديت شد وآنچه را كه به چشم و دل خود درك نمود، همه را مملوك خدا و خاضع در برابر او دانست قهرا از او خشنود مىشود. زيرا مىبيند كه اگر خدا به او داده آنچه را كه داده همانا از فضل و كرمش بوده نه اينكه او از خدا طلبكار و بر خدا واجب و حتم بوده كه آن را بدهد.
واگر هم چيزى را ازاو دريغ داشته و نداده آن هم از روى حكمت بوده. علاوه براين، خداى تعالى در باره حال بندگان مرضى خود در بهشت فرموده:” لَهُمْ ما يَشاؤُنَ” و معلوم است كه وقتى انسان به هر چه كه بخواهد بتواند دسترسى پيدا كند البته راضى خواهد شد. اين است منتها درجه سعادت براى آدمى از نظراينكه بنده است. و لذا خداى تعالى كلام خود را به همين معنا پايان داده و فرموده:
” وَذلِكَ الْفَوْزُالْعَظِيمُ- اين است سعادت و رستگارى عظيم”.
برگزفته از : ترجمه الميزان،ج6،ص: 360
/انتهای متن/