«ژاله»، شاعر همیشه شاکی

عالمتاج قائم مقام فراهانی متخلص به «ژاله» شاعری شیرین سخن در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار زندگی می کرد. پدرش میرزافتح الله، فرزند «میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی» صدراعظم کاردان محمدشاه قاجار و همسر دوم «سرتیپ علیمرادخان بختیاری» بود. ژاله خود را درس خوانده و فرهیخته همسرش را می دانست و از اینکه قدرش شناخته شده نیست، از زمانه شاکی بود. اما سالها بعد از فوت همسر ژاله قدر همسرش را دانست و البته بازهم شاکی …

9

سرويس فرهنگي به دخت/

نام اصلی «ژاله» عالمتاج قائم مقام فراهانی بود. پدرش میرزافتح الله، فرزند «میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی» – صدراعظم کاردان محمدشاه قاجار- بود. ژاله در سال 1262.ش، یعنی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در شهر اراک به دنیا آمد. تا 16 سالگی به همراه خانواده در اراک زندگی و بعد به دلیل مسائل شغلی پدر، از اراک به تهران مهاجرت کرد. کمی بعد در تهران، با «سرتیپ علیمرادخان بختیاری» ازدواج کرد. ژاله، همسر دوم علیمرادخان محسوب می شد. گرچه علیمراد خود فرزند مادری فرهیخته به نام «بی بی مریم بختیاری» بود ولی تا آن اندازه که ژالهِ درس خوانده و اهل ذوق و ادب، انتظار داشت، فرهیخته نبود.

برای ژاله این مسئله آزاردهنده بود. او از اینکه به شخصیت و وجود انسانی و استعدادهایش آنطور که باید، احترام گذاشته نمی شد، از زمانه شاکی بود. او در یکی از اشعارش درباره این موضوع سروده:

چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم  

گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم

گر از بدبختیم افسانه خواندی داستان گویی

به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم

مقامات از چه می‌خواندم، مقولات از چه می‌دیدم

چه می‌شد گر عرض را فرق از جوهر نمی‌کردم

بیان را و معانی را چه سود و چه زیان بودی

به منطق گر معانی را بیان پرور نمی‌کردم

اما سالها بعد از اینکه همسر ژاله فوت کرد و ژاله تنها شد، به قول پسرش «حسین پژمان بختیاری» انگار تازه قدر همسرش را دانست و سرود:

به خود گفتم از دست این بختیاری                گر آسوده گردم، شود بخت یارم

گر از او جدا گردم آسوده گردد                    تن رنج فرسوده و جان نزارم

جمالم خریدار بسیار دارد                           چرا من به دل رنج بسیار دارم؟

یکی شوی فاضل گزینم که با وی                 جهان را دو روزی به شادی گذارم

کنون او به خاک سیه خفت و خیزد               شرار غم از جانِ امیدوارم

گرانمایه مردی، جوانمرد شویی                   به سر سایه ای بود از کردگارم

ندانستن قدر و اکنون چه حاصل                   گر از دیدگان اشک خونین ببارم

از عالمتاج قائم مقام فراهانی متخلص به ژاله، متاسفانه تنها 96 بیت باقی مانده. اما همین 96 بیت گویای دنیای زیبا و طبع لطیف این شاعر شیرین سخن است[1].


[1] – این متن از روی مصاحبه «حسین پژمان بختیاری» فرزند ژاله با روزنامه اطلاعات، شماره 15694، مورخ اول شهریور 1357.ش، ص 9 ، استخراج شده است.

انوشه میرمرعشی/انتهاي متن/

نمایش نظرات (9)