اوشین ایرانی: درس مقاومت یا تلکهی عواطف مخاطب
تاریخ سینما چند فیلم مهم و به یادماندنی و جدی در حوزه نوع زندگی و جهانبینی و عقبه اسطورهای و تاریخی و امروزین پدیدهای به نام «گیشا» بودن دارد که بیتردید از مهمترینشان «خاطرات یک گیشا» است. اما تلویزیون ما هم یک نمونه پرمخاطب و پرآب چشم و نسبتا سیاهنما و البته اسلامیزه شده از این پدیده دارد : مجموعه «سالهای دور از خانه» که هنوز هم برای دهه شصتیها نوستالوژیک است.
سرویس فرهنگی به دخت ؛ محمدرضا محقق /
در شناخت چیستی و چرایی پدیدهای به نام سالهای دور از خانه بیتردید بایستی چند نکته و مولفه را در نظر بگیریم.
پخش اول
دوران پخش اول این مجموعه به همراه همه مقتضیات و ویژگیهایش.
ویژگیهای ملودرامیک سریال و بخصوص وجوه گلدرشت مصایب و سختیهای شخصیتها و البته نوع فضاسازی کل سریال که به شدت باب طبع مخاطب ایرانی قرار گرفت.
یادمان باشد که اولین سری پخش این سریال در سالهایی اتفاق افتاد که نه از این حجم گسترده رسانههای دیداری و شنیداری خبری بود و نه از پدیدههایی مثل ماهواره و اینترنت و کامپیوتر، نشانی.
در واقع سالهای دور از خانه در یک کویر تصویری و برهوت تنوع رسانهای –در مقایسه با دوران کنونی- به نمایش درآمد و همین امر هم یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در کمیت و کیفیت مخاطبان این سریال بود.
در آن سالها کل رسانه تلویزیون ما خلاصه میشد در دو شبکه تلویزیونی نصفه نیمه با چند ساعت محدود پخش برنامه در طول شبانهروز.
به همین دلیل هم هست که انگار کل برنامههای آن دوران از شیرینی خاصی برای مخاطبانش برخوردار بود.
شیرینی و لطافت و طعم خاصی که گویی در برنامههای امروزی شبکههای متنوع تلویزیونی و ماهوارهای و اینترنتی و… موجود نیست.
در چنین فضا و شرایطی بود که اوشین گل کرد و تبدیل شد به پربینندهترین برنامه نمایشی آن سال تلویزیون.
یک تلویزیون بود و یک اوشین و فراگیری سیطره این سریال با همه ویژگیهایش در جامعه ایرانی و در میان مخاطبان تلویزیونی کاملا محسوس بود.
اما قطعا این همه ماجرا نبود و منصفانه نیست اگر همه گیرایی و استقبال صورت گرفته نسبت به این سریال را صرفا به همین عامل محدود کنیم.
سالهای دور از خانه دارای ویژگیهای ملودراماتیک فوق العادهای بود که مخاطب ایرانی نشان داده است به شدت نسبت به آن سمپاتی دارد و از آن استقبال میکند.
اساسا مرور آثار پرمخاطب در تاریخ تلویزیون و سینمای ایران- به ویژه در تلویزیون- موید همین امر است.
و سالهای دور از خانه به خوبی از پس ارضای این حس مخاطبگرایانه برآمده بود و توانسته بود بار دراماتیکیاش را بر محور ملودرام آن هم از نوع ژاپنی شبههندیاش قرار داده و مخاطب را به خوبی و غلظت هرچه تمامتر با خود همراه سازد.
چرا گل کرد؟
تردیدی نیست که در جذب مخاطب عام نوع موقعیت تماشای این سریال ایام جنگ تأثیر داشته است و اساسا فرهنگ و غلبه آن نوع از تفکر اجتماعی و رویکردها و رهیافتهای فرهنگی و کارکردهای جمعی موثر بوده است به شدت.
ضمن آنکه جو منتشر در اتمسفر آن دوران هم به طرز منحصربفردی به کمک این سریال آمده بود و نگارنده بعید میداند که هیچ سریال دیگر در هیچ دورانی در نسبت با جمعیت و مخاطب تلویزیونی آن زمان بتواند با اوشین رقابت کند.
اما همه اینها که به ظاهر نشانههایی شوقانگیز رغبتآور در مواجهه با یک پدیده آن هم از نوع نوستالوژیکش است نباید باعث شود که واقعیتهای بصری و داستانی و ارزشها و ضدارزشهای هنری این مجموعه نادیده گرفته شود؛ آنهم از سوی منتقد.
اوشین یک سرهمبندی فرومایه بود از یک بستر روایی تخت و بیانعطاف که با کاتالیزور اغراق و سیهنمایی تام و تمامش فرصت کمترین اندیشهورزی را از مخاطب میگرفت و او را کاملا خلع سلاح میکرد.
اثری که در رقتانگیزی و سوء استفاده از عواطف مخاطب عام چیزی کم نگذاشت و از هیچ ترفندی دریغ نکرد.
از کشتن ترحمبرانگیز این و آن تا فقر و سیهروزی تام و تمام. از اشکانگیزی مدام تا همه چیزهای نفسگیری که به گل درشتترین شکل ممکن به تصویر درامده بود و نیامده بود.
در این سریال ما نه با شخصیتها که با تیپهایی باسمهای و سطحی روبروئیم که تنها به درد تلکهکردن عواطف مخاطب خسته و بیحوصله عام میخورد و نه از تصویرگری هنرورزانه در آن خبری هست و نه از زیباییشناسی محتوای انسانی یا آرمانی یا هرچیز دیگری که قابلیت و ارزش پرداخت روایی داشته باشد.
این را میتوان در تار و پود این سریال دید. جالب است که این نازلگرایی و سطحیزدگی از فرم به محتوا و از متن به بطن مابه ازاهای تصویری هم کشیده میشود و مثلا در تصویرگری فقر، ما نه تنها به زیباییشناسی فقر و بزرگی انسانیت انسان در برابر زشتی و حقارت فقر برنمیخوریم, بلکه همه چیز را در اشکانگیزی و سیاهی و البته اتفاقات تلخ و تصادفات هندیوار خلاصه مییابیم و حالا این سوال برای نگارنده پیش آمده که در این مولفه ها مثلا «شعله» هندیها به «اوشین» ژاپنیها مدیون است یا بالعکس!
همه اینها البته بار منفی مطلق ندارد و سازندگان، برگ برندهای به نام مخاطب شیفته و قرار از کف داده و چشم دوخته به قاب کوچک شیشهای را دارند که میتوانند از شرق تا خاورمیانه و از غرب تا شمال آفریقا را با آن درنوردند و حظ خود ببرند و بعد از سی سال زحمت منتقد بدارند!
اوشین برخلاف ادعای مدعیان نه از تلاش و زحمت و استقامت نشانی در خود دارد و نه از صلابت و پایمردی و مقاومت نشانی.
این مدعیات و شعارها هم به لطف تغییر و تبدیل انقلابی دوبله ها و دوبلورهای محترم و متنهای اصلاحشدهشان از خباثت گیشا بودن به حقانیت اوشینماندن سر برآورده است!
با این همه تردیدی نیست که اوشین یک پدیده بود که میتوانست و توانست ویژگیهای فراتلویزیونی و اجتماعی و حتی فرهنگی بیابد و کار را به توبیخ صداوسیما از سوی حضرت امام در پی آن داستان که همه میدانیم هم بکشاند اما آیا واقعا تأثیر اوشین بر خانوادهها و سبک زندگی آن دوران و این زمان و زمانه ایرانیهای مسلمان تأثیر درخور و قابل دفاعی است؟
راستی چقدر تفاوت است میان نهادینهشدن مقاومت و تلاش و صبر و زنانگی مقدس که همگی مفاهیمی دینی و عمیقا انسانیاند با ترویج کیمونو و مدل موی اوشینی؟!
بله؛ گفتیم که تاریخ سینما چند فیلم مهم و به یادماندنی و جدی در حوزه نوع زندگی و جهانبینی و عقبه اسطورهای و تاریخی و امروزین پدیدهای به نام «گیشا» بودن دارد که بیتردید از مهمترینشان «خاطرات یک گیشا» است.
اما تاریخ تلویزیون ما هم یک نمونه پرمخاطب و پرآب چشم و نسبتا سیاهنما از این پدیده دارد که البته اسلامیزه شدهاش شده بود همان مجموعه قسمتهای سریالی به نام «سالهای دور از خانه» که هنوز هم برای دهه شصتیها نوستالوژیک است که خب بودنش عیبی هم شاید نداشته باشد.
و لابد دلیلی دارد و مخاطبشناسی و درک موقعیتی در کار است که مسئولان تلویزیون وطنی به بازپخش این سریال سابقا محبوب، مبادرت ورزیدهاند. ندارد؟!
/ انتهای متن/