بهلول و هارون

حكايت های بهلول و هارون در روزهای نه چندان دور نكات قابل توجه وآموزه های زندگی را در بر داشت. هر از گاهی سرزدن به اين آموزه ها خالی از لطف نيست.

0

سرویس زنگ تفریح به دخت/

بهلول و خرقه و نان جو و سرکه

آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست . و روزی به عادت معهود به قبرستان رفته بود و هارون به قصد شکار از آن محل عبور می كرد، چون به بهلول رسید پرسید بهلول چه می کنی ؟

بهلول جواب داد :”به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می كنند و نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت و آزار می دهند.” هارون گفت :”آیا می توانی از قیامت و صراط و سئوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟”

بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و ” تابه ” بر آن آتش نهند تا سرخ و خوب داغ شود.

هارون امر كرد تا آتشی افروختند و ” تابه ” بر آن آتش گذاردند تا داغ شد آنگاه بهلول گفت :

“ای هارون من با پای پرهنه روی این ” تابه ” می ایستم و خودم را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هر چه پوشیده ام ذکرمی كنم سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه و خود را معرفی کنی و آنچه خورده و پوشیده ای بگويي.”هارون قبول کرد.

آنگاه بهلول روی ” تابه ” داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول ، خرقه و نان جو و سرکه .

بهلول فوری پایین آمد که ابدآ پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض این كه خواست خود را معرفی كند، نتوانستو پایش سوخت و پایین افتاد. پس بهلول گفت :

“ای هارون سئوال و جواب قیامت به همین طریق است آن ها که درویش بودند و از تجملات دنیائی بهره ندارند آسوده بگذرندو آن ها که پای بند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.”

/انتهای متن/

درج نظر