سرویس ما و زندگی به دخت؛ فتحی/
مامانم میگه بیا بریم بریم خواستگاری … گفتم باشه .
گفت : هر کسی رو که دوست داری بگو بریم خواستگاری.
گفتم: تا حالا بهش فکر نکردم. راستی شما کسی رو سراغ دارید؟
یهو ده بیست تا اسم برام ردیف کردن ، فکر کنم از قبل همه برنامه ها رو ریخته بودن، فقط منتظر بله ی من بودن.
گفتم: من خونه ی کسی نمی یام، ترجیح می دم غیر مستقیم ببینمشون.
مامانم گفتش: فلانی ، باباش اینه ، مامانش اونه، تحصیلات و …
ای بابا، مخم سوت کشید. خلاصه ما این بانوان رو یک به یک دیدیم… توی مهمونی، جلوی در خونشون، جلوی در خونمون، توی دانشگاه و… خلاصه برای خودم یه پا مامور مخفی شدم.
آخر سر گفتم :نــــــــه!
مامانم گفت : چرا؟!! مگه چشونه؟
– چشونه؟ الان می گم، هیچ کدوم خودشون نبودن، نه اینکه با یه آدم دیگه اشتباه گرفته باشم، نه… ولی خداییش خودشون نبودن . همشون با بینی های عمل کرده و گونه های پروتز شده و حداقلش یا صورت آرایش کرده بودن.
اونهایی که عمل کردن رو اصلا باهاشون کاری ندارم ، ولی اونهایی که آرایش دارن و باید بعد حموم کردن دیدشون … واقعا باید دید چه شکلی هستن؟
مامان گفت: واااااا !
– یه سوال، مامان جان ، خداییش بچه ی من یا به من می کشه یا به زنم… باباجان این ها که صورتهاشونو جراحی می کنن، ژن هاشون هم عوض میشه؟ نه ، واقعا عوض میشه ؟!! لطفا جواب منو بدین؟!!
– …!!
انتهای متن/