جاروی جادویی تو

این روزها زیاد یادت می افتم… مادرم… کاش امسال کنار خانه، دل ما را هم بتکانی!

2

سرویس ما و زندگی به دخت/

 از اتاق که بیرون می آیم، به پرده و دیوار و پنجره ها که چشمم می افتد، به جعبه های خاک گرفته و تلنبار شده زیر تختم که با بی محلی از صرافت مرتب کردن شان افتا ده ام، به آشپزخانه اگر وسط این مشغله های روزمره گذرم بیافتد هم، نگاهی به یاد تو می اندازم. این روزها وقتی فرشی بالای بامی می بینم، شک می کنم که در 1390 و هزاره …

من هیچ وقت درست و حسابی خودم را جای تو نگذاشته بودم،همیشه نهایتش برای کم کردن بار عذاب وجدانم یک  گوشه ناچیز از کار را گرفته بودم که طعم شیرین آن لبخند های سخاوتمندانه و تشکر های بی دریغت نصیبم شود، والا همه سهم من از ولوله ای که به جان خانه می افتاد، عطر دل انگیز شوینده ها و رایحه نوستالژیک تمیزی و نوی بود که نوید آمدن سال جدید را می داد….

این بار هم من همان بی معرفت  سال های پیشم عزیزدل. این بار هم در و دیوار و پرده و پنجره… ظرف ها و فرش ها و ملحفه ها دلتنگ دستان یاسی تو اند تا با هر نوازشی غبارشان بگیری و عطر آگین شان کنی. می دانی شاید توجیه کاهلی های نسل سهل انگار من باشد، ولی تا وقتی نگاه زیبا بین و سلیقه اسطوره ای تو در قامت تاریخ مادری این سرزمین می درخشد. خیلی جرات می خواهد جارو به جای جاروی جادویی تو دست گرفتن و روح و جان خانه را از لوث کثیفی ها و غبار ها زدودن!

فرشته بی بال من، فقط امسال چیزی به ذهنم رسید: آنچه تو می روبی و می زدایی در نگاه کوته بین ما تنها خاک و کثافت در و دیوار است. اگر حق مطلب را بگویم این است که بعد از هر خانه تکانی،  روح های خسته و ملول ما را بی هیچ توقع و چشمداشتی از آزردگی های یکساله می زدایی و ما به خیال کودکانه خود می پنداریم حال خوش مان تنها از بابت رایحه پاکیزگی های پرده و فرش و پنجره است!

بیا و در خانه تکانی امسال سکوت نجیبت را بشکن و لای پرده ها ملحفه ها و درز پنجره های خانه، درد دل های نگفته ات را بنویس و یا از لحظه هایی بگو که دلت گریه می کرد و لبت برای دل ما می خندید!!

بیا و امسال کنار خانه، دل ما را هم بتکان!

باران.9/12/91/ انتهای متن/

نمایش نظرات (2)