من کیستم؟

یادم رفت که بگم دوست جدید “بانی” یه پسر سیاه پوست (یا یه جورایی آفریقایی آمریکایی یا نمی دونم هر واژه ای که امروز از نظر سیاسی درسته ) در واقع پوستش یه جوری هم رنگ کارامل و واقعا خوش قیافه است . انگار دارم از بحث اصلی منحرف می شم.! موضوع اینه که من نه الان و نه هیچ وقت نسبت به هیچ کسی تبعیض قائل نشدم. حداقل نه به خاطر رنگ پوست یا نژاد.

0

سرویس فرهنگی به دخت/

شاید قبلا یه تعصب و تبعیض کوچکی راجع به بچه هایی داشتم که بین همه محبوب بودن و قیافه می گرفتن ، همین ! اونم خیلی قبل از این که با بانی دوست بشم.ولی اصلا نمی تونم باور کنم یا قبول کنم که راجع به کسی تبعیض قائل شدم، اونم فقط به خاطر این که رنگ پوست یا مو یا چشم هاش با من فرق داره. منظورم اینه که همچین چیزی واقعاد زشته. و این که بانی همچین چیزی را راجع به من بگه. اون هم بین مردم ، واقعا رنج آور و توهین آمیزه. !

من برای چند ثانیه کاملا خاموش موندم و نمی تونستم چیزی بگم. بالاخره فکرم را جمع کردم و صاف تو چشماش نگاه کردم و گفتم:” من تبعیض قائل نشدم. ” بعدش هم با دست پاچگی گفتم:” من… من فقط نگرانم …”

– نگران چی؟

 حالا حرف های او دیگه آن قدر بلند شده بود که یه سری سرشون را برگردوندند سمت ما؛ با این که تا قبلش چند نفر نگاهمون می کردن. ولی حس کردم اون دیگه هیچ اهمیتی نمی ده به این که یه صحنه ی بزرگ درست کرده.(یادتون باشه “بانی” همیشه از جلب توجه خوشش میاد.) بعد صورتش را درست جلوی صورت من گرفت ، مثل این که سعی می کردتو مغز من بخونه ، انگارکه فکر می کرد من دارم چیز بد و نادرستی را ازش پنهان می کنم .اون لحظه فکر کردم به این حس که من ضعیف و فلجم و این که این موضوع کاملا واضح و آشکار همه دارن ما را می بینن. آدم هایی که از توانایی شنیدن و دیدن برخوردارن به حرف های ما گوش می دن. جنی اصرار کرد:”بچه ها بیخیال!” نه می تونستم خنده ی عصبی اش را بشنوم ؛ نه می تونستم اجازه بدم که این ماجرا تموم بشه. (متنفرم از این که متهم بشم، اونم توجمع )

-” بانی” تو نمی فهمی ، من فقط…

صدای” بانی “حالا آرام تر شده بود ولی چشم های تیره اش مثل یه علامت خطر برق می زد.

– : بی خیال، خیلی خوب.

جنی بازوم را کشید.

 – بیا “کیتلین” ، بیا همین حالا بریم.

به “بانی” چشمک زد :” نگران نباش، من درستش می کنم.”

“بانی” فقط چشمهاش را برگردوند ، شونه اش را تکان داد و گفت :” بعدا می بینمتون .”

بدون این که هیچ حرف دیگه ای بزنه . احساس تحقیر می کردم و این که کاملا سوء تفاهم شده و اونا منظور منو نفهمیدن! مطمئنم چیزی که از همه بیشتر اذیتم می کنه اینه که منظورم را درست نفهمیدن! من متنفرم از این که منظورم را درست نفهمند!

برگرفته از رمان who I am نوشته:M elody Cartson

ترجمه: ریحانه بی آزاران/ انتهای متن/

 

درج نظر