مهمانی خداحافظی، تصویری از فروپاشی زنان در جامعه ی کمونیستی

رمان مهمانی خداحافظی میلان کوندرا تصویری تیره است از جامعه کمونیستی و سرنوشت اسف بار زنان در این جامعه با محوریت تولید مثل. با این حال در این رمان زن ها شخصیتی قوی دارند. با وجود این که داستان را مردها می گردانند، اما این زن ها هستند که تمامش می کنند.

1

فاطمه قاسم آبادی/

مهمانی خداحافظی یکی از آثار میلان کوندراست که در  آن با ریزبینی دقیقی وضعیت زنان را در کشوری کمونیستی و جنگ شان برای به دست آوردن حقی که مدتهاست پایمال شده، در فضایی تیره و تار نشان می دهد. این اثر که با دیدی تیره وضعیت زندگی بشر را به تصویر می کشد، در واقع بر گرفته از فضای تیره و خفقان آور کشور خود نویسنده است که میلان کوندرا در تمام رمان هایش سعی در فرار از آنجا دارد. داستان در واقع برگرفته از واقعه ایست که برای خودش اتفاق افتاده…

 

داستان کتاب

داستان از این قرار است که “روزتا” باردار است و خیال دارد به “کلیما” که ترومپت نواز مشهوری است بقبولاند که پدر بچه است . کلیما سعی می کند روزتا را از به دنیا آوردن بچه منصرف کند .

داستان راوی اول شخص دارد . راوی یک زن است، یک زن مهندس، یک زن عاشق نوشتن، زنی که عاشقانه همسرش را دوست دارد، عاشقانه تنهاست و عاشقانه سعی دارد سکان زندگی اش را بچرخاند و مواظب باشد کشتی اش به گل ننشیند .

این داستان بلند، هم ساده است و هم سرشار از لایه های پنهان عشق و احساس. این زن پر است از رفاقت و نویسنده به خوبی نشان داده است رفاقت کردن برای یک زن در یک زندگی زناشویی تا چه حد می تواند حاشیه ساز و پر دردسر باشد.

 

فضای رمان

مهمانی خداحافظی در نظر بسیاری از منتقدان آثار میلان کوندرا، نویسنده ی برجسته ی چک، تیره ترین رمان اوست؛ چرا که نشانه هایی از تجربه ای به مراتب نزدیک تر و ویرانگرتر از دوران استالینی، یعنی بهار پراگ همراه دارد.

داستان در فضایی کافکایی، در محیط بسته و خفقان آور یک استراحتگاه اتفاق می افتد و همچون محاکمه ی کافکا با اتهامی نامعلوم آغاز می شود و پس از یک سلسله ماجراهای عجیب و غریب، خیلی سریع و طی پنج روز، که پنج فصل داستان را تشکیل می دهند، به یک احساس گناه می انجامد.

مهمانی خداحافظی، مهمانی مسخ شدگان است؛ مهمانی ارزش از دست دادگان. دکور مهمانی فضای بخارآلود و خفقان آور حمام آب معدنی است. سیاهی لشگر ها زنان عقیم اند.

روی این صحنه ی مهمانی همه از جانیان وحشت دارند. تنها کار لازم برای شان دور کردن آنها از قلمرو امن خود است و در این راه آن قدر می کوشند که خود به جنایتکار تبدیل می شوند. اما زن های استخر آب گرم مظهر زنانگی جاودانی، مظهر زایش، تیمار کردن، شکوفا شدن و پژمردن نیز هستند.

داستان برمحور تولید مثل می گردد؛ این مظهر دوام و بقای زندگی. قهرمانان داستان همگی به نوعی وارد مبحث تولید مثل می شوند و طی گفتگوهای شان از نقطه نظر خودشناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی خیلی  از امور را به زیر سوال می برند. هنر کوندرا در این است که قهرمانان مهمانی خداحافظی را آن چنان تصویر می کند که در پایان کتاب همه ی آنها با وجود قرارداشتن در میان همین دو گرایش متضاد، نهایتا به فهم و درکی مشترک می رسند.

 

قهرمان ها

قهرمانان اصلی کتاب مهمانی خداحافظی سه مردند که هر یک نماد نوعی جهان بینی به شمار می آیند و جهان بینی  خاص آن ها باعث می شود تا در یک موضوع مشترک ، عکس العمل های متفاوت از خود نشان بدهند .

در مهمانی خداحافظی شخصیت زن ها کمی قوی تر از کتاب های دیگر است . با وجود این که داستان را مردها می گردانند، در پایان زن ها هستند که تمامش می کنند : روزتا ، اولگا و کامیلا ، اواخر داستان شخصیت های جالبی می شوند.

در این رمان شخصیت دیگری هم وجود دارد به نام یاکوب.  

یاکوب  که می توان گفت قهرمان اصلی داستان و نمادی از خود نویسنده است، یک انسان سیاسی ست که انقلاب را پشت سر گذاشته و همه ی ارزش های درونی خودش را به واسطه ی آن از دست داده است، به طوری که کل بشریت را نفی می کند .

او در واپسین لحظات ترک وطن ، به درون خودش برمی گردد و با واکاوی ارزش های از دست رفته اش، به این نتیجه  می رسد که یکی از پایه ای ترین ملزومات زندگی ، یعنی ” حس زیبایی شناسی ” را ندیده گرفته است و این مسئله در متزلزل شدن  ارزش های درونی او تاثیر زیادی داشته است .

یاکوب معتقد است که انسان ها در دایره ی کوچک و امنی میان خیر و شر زندگی می کنند و برای دفاع از این دایره ی امن تلاش می کنند تا جانیان را از خودشان دور کنند تا جایی که خود ، به جانیانی تبهکار تبدیل می شوند و این مشخصه ی دگرگونی های پایه ای و هر نوع انقلاب سیاسی در دنیاست .

 نویسنده ی داستان در این قسمت به طور ظالمانه ای یاکوب را به یک نسل کُش تبدیل می کند تا حرف خودش را به کرسی بنشاند….

شخصیت یاکوی یک شخصیت بیزار از همه چیز است این شخصیت به خاطر تحقیری که در مملکت خود متحمل شده است، از همه چیز و همه کس مخصوصا از نسل خود بیزار است. برای مثال در قسمتی از کتاب می آورد:

“مادری نفرین است ، قیدی ظالمانه تر از قید میان مادر و فرزند وجود ندارد . و به علاوه باید فکر کنم که بچه‌ ام را وارد چگونه دنیایی می کنم . او به یک چشم بهم زدن به مدرسه خواهد رفت و کله‌ اش پر از دروغ‌ های محض و چرندیاتی خواهد شد که در تمام عمر سعی کرده‌ ام با آن ها مبارزه کنم .

آیا باید ناظر تبدیل تدریجی فرزندم به یک ابله هم رنگ جماعت بشوم ؟ یا باید میراث عقلی خود را به او بدهم و در مقابل ، ناظر خوردگی روز افزونش در رویایی با همان تضادهای قدیمی باشم ؟ و البته باید به فکر خودم هم باشم . در این مملکت والدین را به خاطر نافرمانی فرزندانشان و بچه‌ ها را به خاطر خلافکاری والدینشان مجازات می کنند.”

در رمان مهمانی خداحافظی شخصیت دیگری هم وجود دارد که درست مخالف و نقطه ی مقابل یاکوب است. این شخصیت “بارتلوف” نام دارد. او مظهر حفظ ارزش های قدیم  و عشق به بشریت است و به همین دلیل به زنان به علت نقش آن ها در آفرینش عشق می ورزد و معتقد است که بی اعتنایی به زن کفری کبیر و بی احترامی عظیم به مخلوقات خداوند است .

کوندرا او را یک شخصیت پولدار و دست و دلباز و امریکایی معرفی می کند . برچسب امریکایی ، بارتلوف را مستقیما در تعارض با دنیای خفقان آور کمونیستی قرار می دهد.

میلان کوندرا به قدری از فضای کمونیستی مملکتش بیزار است که در رمان هایش هر شخصیت یا جناحی را که با کمونیست ها دشمن باشد، به خوبی و نیکی به تصویر می کشد و اعتقاد دارد فضای کمونیستی کشورش باعث ویرانی روح مردم آن شده است و این ویرانی قابل ترمیم نیست.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)