رمان ماه من / قسمت آخر

سمیر نگران مستانه است. زنگ می زند خانه، اما گوشی خانه اشغال است. نگرانی اش بیشتر می شود. باید کسی را بفرستد سراغ مستانه. به سیمین زنگ می زند. سیمین به سمیر می گوید که آیدا قرار است چه کار کند.

رمان/ماه من16

مستانه بعد از رفتن سمیر تمام پرده ها را کشیده و در تاریکی زندگی می کند. مرتب می خورد. شش کیلو چاق شده. تمام درد و مریضی ها فکر می کند به سراغش آمده. دچار توهم شده. دوست دارد بخوابد و فراموش کند، اما فایده ای ندارد.

رمان /ماه من15

مستانه مدام خیال می کند سمیر توی خانه راه می رود، او را نگاه می کند. تلفن مرتب زنگ می زند، فکر می کند مهرنوش باز بی خوابی سرش زده، می خواهد بگوید او هیچ وقت مقصر نبوده. اما...

رمان/ ماه من14

مستانه قرار است با آیدا ملاقات کند و از این بابت استرس دارد. او یاد روزی افتاده که برای اولین بار آیدا را دیده است. سمیر باید خودش می آمد برای تمام کردن، اما ظاهرا قرار است همه چیز را فردا آیدا تمام کند.

رمان /ماه من 13

سمیر بعد از مرگ تامای و اتفاقات شوم خانوادگی اش می ترسد کسی را دوست داشته باشد و به او نزدیک شود. او از مستانه بخاطر اینکه آرامش می کرد می ترسید. می ترسید مستانه را از دست بدهد، اما خودش ناخواسته با رفتارش باعث آزار مستانه شده بود.

رمان/ ماه من12

سمیر یاد تامای افتاده. یاد بلایی که پدرش سر آنها آورد. بعد از سوزاندن دست سمیر رفته بود سراغ تامای. کاری کرده بود که تامای خودش را آتش زده بود. در واقع آتش زده بود به زندگی سمیر.

رمان /ماه من11

سمیر توی اتاقک گل خانه به عکس قدیمی خودش و تامای نگاه می کند. یاد گذشته ی تلخ می افتد. پدر دستش را سوزانده بود تا تامای به او تار یاد ندهد.

رمان /ماه من10

سمیر توی باغ دوستش زندگی می کند. هر شب کابوس می بیند که مستانه خودش را دار زده. سمیر می ترسد که باز اتفاق بدی در زندگی اش بیفتد. یاد خاطرات تلخ کودکی و نوجوانی افتاده.

رمان /ماه من9

آیدا با مستانه قرار گذاشته تا او را ببیند. او در شب سرد و تاریک خوابگاه به گذشته فکر می کند و به آشنایی با سمیر و اینکه بالاخره چه کسی عشق حقیقی سمیر است.

رمان / ماه من ۸

آیدا به مستانه زنگ می زند و با او قرار می گذارد که فردا او را ببیند،. بعد هرچه سعی می کند به سمیر پیام دهد یا تماس بگیرد سمیر گوشیش را جواب نمی دهد. آیدا یاد روزهایی می افتد که سمیر را برای بار اول دیده بود.

رمان/ ماه من7

مستانه هنوز در حال کنکاش در گذشته است. یاد روزی می افتد که سمیر دیوانه می شود و او را کتک می زند. نلفن زنگ می خورد. آیدا می خواهد مستانه را ببیند. برای فردا صبح قرار می گذارد. مستانه به این فکر می کند که فردا با حرف های آیدا همه چیز تمام می…

رمان/ ماه من6

مهرنوش بعد از دیدن رسول به هم می ریزد. وسط تمرین نمایش شروع می کند به گریه کردن. سمیر او را دلداری می دهد. در راه برگشت به خانه مهرنوش با خودش فکر می کند برای فراموش کردن گذشته، سمیر اسباب بازی خوبی ست. فقط این وسط مستانه مزاحم است.