داستان/ ماه گرفتگی

فرید مرا به اتاق عمل برد. هشت ساعت در اتاق عمل بودم. پانزده روز بعد فرید دوباره مرا به اتاق عمل برد و جای بخیه­ها را پیلینگ شیمیایی کرد. امروز قرار است پانسمان را بردارد. مطمئنم عملش خوب بوده.

داستان/ صدای مرد همسایه

سرخی تو از من. زردی من از تو. سرخی تو از من. زردی من از تو... شعله ها کم کم کوتاه می شوند. پویا یک آمپول می اندازد داخل یکی از کپه های آتش گرفته. بلافاصله با صدای بلند می ترکد. صدای مرد همسایه می آید که بلند می گوید: پدر سوخته. مگر آزار…