در اين همه مسافر حرم، نبود جاي من؟
این روزها خیلی ها دل شان می خواهد در حرم امام رئوف باشند تا در کنار تربتش برایش سوگواری کنند. این تقدیم به همه آنها که از قطار مشهد جا مانده اند.
سرویس فرهنگی به دخت/
بليت ماندن است مانده روي دستهاي من
در اين همه مسافر حرم نبود جاي من؟
رفيق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر
سفارش مريض حضرت امام را ببر
«سلام نسخه» را ببر ببين دوا نميدهد؟
از او بپرس اين مرض را شفا نميدهد؟
چقدر تا تو با قطارها سفر كند دلش؟
چقدر بگذرند زايرانت از مقابلش؟
چقدر بادهاي دوريات مچالهاش كنند
و دوستان به روزهاي خوش حوالهاش كنند
درست بيست سال شد كه راه طوس بسته است
جوان دل شكسته دل به پايبوس بسته است
پدر به كربلا و مكه رفته است چند بار
و من هنوز در هواي مشهد تو بيقرار
مرا طلاي گنبد تو بيقرار ميكند
كسي مرا به دوش ابرها سوار ميكند
خيال ميكند كه ديدن تو قسمتش شده
همين كسي كه دارد از خودش فرار ميكند
كسي كه بيست سال آزگار مشهدي نشد
و هرچه شكوه ميكند به روزگار ميكند
به بادهاي آشناي شرق بوسه ميدهد
به آتش ارادت تو افتخار ميكند
به اين اميد ضامن رئوف! تا ببيندت
هي آهوان بچهدار را شكار ميكند
هزار تا غروب در مسير ايستادهام
به هر كه آمده به پايبوس نامه دادهام
من از كبوتران گنبد تو كمترم مگر
كه بعد سالها نخواندهاي مرا به اين سفر؟
قطارهاي عازم شمال شرق ميروند
دقيقههاي بيتو مثل باد و برق ميروند
كسي بليط رفتني به دست من نميدهد
به آرزوي يك جوان خام تن نميدهد
بليت ماندن است مانده روي دستهاي من
در اين همه مسافر حرم نبود جاي من؟!
مهدی فرجی/انتهای متن/