“شبی که ماه کامل شد”؛ سلاخی عشق و انسانیت در اردوگاه تکفیر

فیلم کنار امتیازهای منحصربه‌فرد خود چه از لحاظ محتوایی و چه فنی، ریتم تند و ضرب‌آهنگ نفس‌گیر ضعف‌هایی نیز دارد؛ مهم‌ترین مشکل فیلم از لحاظ نگارنده شخصیت‌پردازی فائزه است.

0

نرگس آبیار در تازه‌ترین اثر خود «شبی که ماه کامل شد» جسورانه به‌سراغ یک ماجرای واقعی و پرتنش رفته است. آبیار بعد از موفقیت «شیار 143» بار دیگر شگفتی آفرید تا توانایی خود را در فیلمسازی و قصه‌گویی به‌رخ مخاطب بکشد.

«شبی که ماه کامل شد» داستان عشق فائزه منصوری به عبدالحمید ریگی، ازدواج آنها، بچه‌دار شدنشان، عزیمت به پاکستان در سودای پناهندگی و تبدیل این عشق  آتشین به کینه و نفرت است.

مخاطب اگر اطلاعات قبلی از این ماجرای واقعی نداشته باشد، با تماشای یک‌سوم ابتدایی فیلم و صحنه‌های عاشقانه از زندگی آرام و بدون مشکل فائزه و عبدالحمید و شادی بچه‌دار شدن آنها شک می‌کند که فیلم ربطی به گروه جندالله دارد. اما داستان با ورود عبدالحمید و پس از آن فائزه و پسرش به خاک پاکستان وارد فاز جدیدی می‌شود.

جنایات گروه عبدالمالک ریگی بر کسی پوشیده نیست، مستندهای بسیاری درباره آن ساخته شده و فضای مجازی پر است  از عکس‌ها و فیلم‌های واقعی از این گروه تروریستی و امتیاز «شبی که ماه کامل شد» این است که برای نخستین بار تصویر تازه‌ای از اعضای این گروه ارائه می‌دهد، تصویری از روابط خانوادگی آنها در جایگاه همسر و پدر.

«شبی که ماه کامل شد» روایت یک زن از نابودی مرد زندگی‌اش است، حمید عاشق‌پیشه و شاعر ابتدای داستان به موجودی وحشی و خونخوار بدل می‌شود، تحولی نه به‌سوی کمال و تعالی بلکه به‌سوی سقوط و نابودی و چه درد و رنجی  برای یک زن بالاتر از این‌که جلوی چشمان خود شاهد سقوط معشوق باشد. بی‌شک سکانس رویارویی حمید با فائزه بعد از زایمان او درخشان‌ترین سکانس فیلم است؛ سیگار کشیدن‌های پی‌درپی، کلافگی و سردرگمی و اشک ریختن‌‌های حمید پس از شلیک گلوله در شبی که ماه کامل شد تیر خلاصی است بر تتمه انسانیت و مردانگی حمید.

«شبی که ماه کامل شد» داستان زنانی است که جبر زمانه شوق زندگی را در آنها نابود می‌کند، فائزه و غمناز، یکی همسر و دیگری مادر، یکی جوان و از خانواده تهرانی و دیگری پا به سن گذاشته و از طایفه بلوچ، هر دو قربانی تفکرات مردان نزدیک خود می‌شوند و در جهنمی گرفتار می‌آیند که راه خلاصی از آن نیست.

 آبیار در این فیلم نگاه ویژه‌ای به نقش مادر دارد؛ غمناز با بازی تحسین‌برانگیز فرشته صدرعرفایی مادری است که زیر فشار سنت طایفه‌اش تسلیم پسرانش شده و با وجود مخالفت با آنها از ایران تا پاکستان کنارشان است، مادری با چهره‌ای عبوس و دردکشیده، مادری که در مراسم خواستگاری و عروسی لحظه‌ای چهره‌اش از هم باز نمی‌شود و به فائره هشدار می‌دهد که با حمید ازدواج نکند و مخاطب از خود می‌پرسد “این چه مادری است؟”، و دیری نمی‌گذرد که دلیل این سکوت و نگاه تلخ مشخص می‌شود. یادمان بیاید این گفته غمناز را: «هیچی در دنیا بدتر از این نیست که بدونی بچه‌هات ناحق‌اند.»، مادری که خود را میزبان خوبی از عروس ندانسته و تمام زورش را می‌زند تا فائزه را از این وضعیت نجات دهد اما حیف که توانی ندارد. مادری که در پایان قهرمان فیلم می‌شود تا مخاطب امیدوار شود بچه‌های فائزه از این زندگی جهنمی نجات یافته‌اند. مادر فائزه (شبنم مقدمی) نیز با آن لهجه قمی دوست‌داشتنی یک زن سنتی است که در نبود پدر فرزندانش را به‌دندان گرفته و تنها شرطش برای ازدواج دخترش این است که بغل گوشش زندگی کند. فائزه نیز از دختری سرخوش و عاشق تبدیل به مادری زجرکشیده می‌شود که جانش را کف دست می‌گیرد تا بچه‌هایش را در آن جهنم تنها نگذارد.

«شبی که ماه کامل شد» کنار داستان‌گویی، تصویر ملموس و زنده‌ای از عقاید و افکار این گروه تروریستی به مخاطب ارائه می‌دهد، شخصیت به‌ظاهر آرام و فریبنده عبدالمالک ریگی و استادی او در القای تفکرات تکفیری به اطرافیانش بسیار موشکافانه به‌تصویر کشیده شده است؛ یادمان بیاید چگونه فریب دادن شهاب را برای اعتراف جلوی دوربین و یا سکانسی که عبدالمالک با بغضی در صدا و چشمانی اشکبار دور آتش به اطرافیانش القا می‌کند که فساد و کفر دنیا را پر کرده است و امر او امرالله است، صحنه‌هایی که مخاطب با گوشه‌ای از ترفندهای تروریست‌های تکفیری برای شست‌وشوی مغزی مردم به‌خوبی آشنا می‌شود.

فیلم کنار امتیازهای منحصر به فرد خود چه از لحاظ محتوایی و چه فنی از جمله کارگردانی قوی، قاب‌بندی مناسب دوربین، بازی‌های درخشان، موقعیت جغرافیایی خاص و بکر قصه، ریتم تند و ضرب‌آهنگ نفسگیر ضعف‌هایی نیز دارد؛ مهم‌ترین مشکل فیلم از لحاظ نگارنده شخصیت‌پردازی فائزه است. مشخص نیست فائزه چگونه تا این حد عاشق و شیدای حمید می‌شود که رودرروی مادرش می‌ایستد، همچنین مخاطب لازم دارد تا جزئیات بیشتری از روابط عاشقانه فائزه و حمید را ببیند. از سویی روند داستان مخاطب را قانع نمی‌کند که چرا فائزه آن‌قدر اصرار دارد از ایران برود و خود را آواره کند، آیا نیروهای امنیتی کشور تا این حد ترسناک هستند که فائزه از حضورشان در زندگی خود به این شدت بترسد؟ عکس‌العمل‌های فائزه پس از فهمیدن پیوستن حمید به عبدالمالک نیز بسیار منفعلانه است، یادمان بیاید زمانی که فائزه فیلم‌های جنایات تکفیری‌ها را می‌بیند فقط در سکوت کمی اشک می‌ریزد در حالی که مخاطب انتظار دارد فائزه که تا آن زمان امید داشته حمید عوض نشده با دیدن حضور آشکار و بی‌پرده او در جنایات تکفیری‌ها عکس‌العمل شدیدتری از خود نشان دهد. در دیالوگ‌های نسبتاً شعاری دوطرفه فائزه و حمید نیز درباره عبدالمالک و عقاید تکفیری او لحن و رفتار فائزه بسیار خونسردانه و بی‌تفاوت است. قدرت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ایران نیز بسیار ضعیف به‌تصویر کشیده شده است. شخصیت مأمور اطلاعاتی فیلم نیز در حد تیپ باقی می‌ماند، مأموری که دلیلش برای شلیک نکردن به عبدالمالک در رستوران برای مخاطب قابل درک نیست و  حتی از او انتظار دارد تلاش بیشتری برای نجات فائزه از بیمارستان انجام دهد.

در پایان باید گفت «شبی که ماه کامل شد» پدیده‌ای است که میان تب‌وتاب جشنواره، هجوم آثار ضعیف و ناامیدی مخاطب از آثار فیلمسازان به نام سینمای ایران، تا مدت‌ها ذهن مخاطب را درگیر می‌کند، مخاطبی که پس از پایان فیلم از دیدن این همه خشونت و سبعیت و سرنوشت شوم و تلخ زن داستان نمی‌تواند از روی صندلی خود به‌راحتی بلند شود.

نفیسه ترابنده، تسنیم /انتهای متن/

درج نظر