آوای فاخته، کتابی جنایی از خالق هری پاتر

آوای فاخته کتابی از جی. کی. رولینگ، نویسنده بریتانیایی هری پاتر و اولین جلد از یک مجموعه جنایی و هیجان انگیز است که با حادثه قتل دختری سیاه پوست شروع می شود؛ دختری که به فرزند خواندگی گرفته شده و در دنیای مد جایگاه و آوازه زیادی دارد.

0

در کتاب “آوای فاخته” بر خلاف انتظار مخاطبین،  نویسنده کتاب یعنی جی کی رولینگ تغییر رویه داده و بر خلاف سری داستان های هری پاتر که در دنیای فانتزی رخ می داد این بار به بیان داستانش در یک دنیای کاملا واقعی روی آورده است.

رولینگ این کتاب را در اقدامی عجیب و قابل تأمل در سال ۲۰۱۳ با نام مستعار “رابرت گالبریت” منتشر کرد. طبعا این کار باعث شد که در آن زمان رمان مهجور و کم‌ فروش شود و اصلا از آن استقبال نشود اما زمانی که فاش شد نویسنده کتاب چه کسی است، کتاب در صدر کتاب‌های پرفروش قرار گرفت. körskola stockholm

آوای فاخته، اولین رمان از مجموعه داستان‌های جنایی “کورمورن استرایک” است که به گفتهٔ نویسنده بیش از هفت جلد خواهد داشت.

در مورد نویسنده

“جوآن جو رولینگ” که در دنیای ادبیات  با نام‌های هنری جی. کی. رولینگ و رابرت گالبریت شناخته می شود در  سال ۱۹۶۵ در شهر “ییت” نزدیک بریستول انگلستان در خانواده ای کارگر متولد شد. او با تلاش شبانه روزی موفق شد در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان تحصیل کند.

رولینگ در مورد رویای نویسنده شدنش می گوید:

“به این نتیجه رسیده بودم که تنها کاری که می‌ خواهم انجام دهم نوشتن رمان است. اما پدر و مادرم که هر دو در خانواده‌های فقیری بزرگ شده و هیچ‌ کدام به دانشگاه نرفته بودند، می‌ گفتند که نیروی تخیلی من یک پدیده عجیب سرگرم‌ کننده شخصی است که هرگز به جایی نمی ‌رسد و زندگی مالی مرا تأمین نمی‌ کند؛ اما حرفشان به گوش من نرفت. از این رو آن‌ها امیدوار بودند که مدرکی حرفه ‌ای و کارآمد بگیرم اما من می‌ خواستم ادبیات انگلیسی بخوانم…”

سرزنش پدر و مادر تاریخ انقضا دارد!

این نویسنده در مورد منطقی بودن سخنان والدینش در مورد موفقیت مخصوصا در بعد مالی برای نویسندگان در دنیای امروز گفته است:

“باید توضیح بدهم که هرگز پدر و مادرم را برای برداشت‌ها و باورهای شان سرزنش نمی‌ کنم. سرزنش کردن پدر و مادر تاریخ انقضا دارد. از لحظه‌ ای که به اندازه کافی زندگی کردن را به شما یاد دادند و به شما گفتند چگونه پشت فرمان بنشینید، مسئولیت دیگر به گردن شما می ‌افتد.

در ضمن، نمی ‌توانم پدر و مادرم را سرزنش کنم که دلشان نمی‌ خواست من گرفتار فقر شوم! آن‌ها پیش تر فقیر بودند، من هم فقیر بودم و حرفشان را می ‌پذیرم که فقیر بودن خوشایند نیست. فقر با خودش ترس و اضطراب و افسردگی به همراه می‌ آورد. فقر به معنای تحقیر شدن و تحمل سختی هاست. بیرون آمدن از فقر، با تلاش‌های خودتان، چیزی است که باید سبب شود به خود ببالید؛ اما در این میان فقط احمق‌ها هستند که دربارهٔ فقر بزرگ نمایی و خیال پردازی می‌ کنند.

من در این راه بارها و بارها شکست خوردم و کارهایم توسط ناشران مختلف رد شد اما نا امید نشدم و در نهایت بعد از پشت سر گذاشتن این سختی ها توانستم به موفقیتی بسیار بزرگتر از آنچه که تصور می کردم برسم.”

از روزهای بد تا روزهای طلایی

رولینگ درسال ۱۹۹۰ هنگامی که در انتظار یک قطار که تأخیر داشت، بود، ایدهٔ هری پاتر و مدرسهٔ جادوگری در ذهنش شکل گرفت و سه سال بعد در زمانی که از همسر روزنامه‌ نگار پرتغالی‌ اش جدا شده‌ بود و در حالی که همراه دخترش – جسیکا – زندگی می کرد (که حاصل ازدواج نافرجامش بود)، نوشتن داستان را شروع کرد.

تلاش های رولینگ در نهایت به بار نشست و داستان‌های هری پاتر پس از بارها رد شدن توسط ناشران انگلیسی در نهایت پذیرفته شد و شهرت جهانی و جوایزی متعدد را از آن خود کرد. این مجموعهٔ داستانی به ۶۵ زبان و به طور تقریبی در ۴۰۰ میلیون نسخه منتشر شده‌ است.

کتاب‌های هری پاتر از پرفروش‌ ترین کتاب ‌های تاریخ بشر بوده‌اند. در سال ۲۰۰۷ فهرست ثروتمندان ساندِی تایمز میزان ثروت رولینگ را به ۴۵۴ میلیون پوند (۱٫۰۷ میلیارد دلار) تخمین زد و در بین پولدارترین زنان انگلیس رولینگ را در رده ۱۳ جدول قرار داد. مجله فوربز رولینگ را در رده چهل و هشتمین شخصیت معروف در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد.

البته این نویسنده بعد از مدت زمان کوتاهی بیشتر این ثروت را به مراکز خیریه بخشید و همین باعث شد که در حال حاضر اسمش از صدر این لیست خط بخورد .

داستان کتاب

کورموران استرایک، پسر مدل زن مشهور و یک خواننده پر آوازه راک است ولی به دلیل مشکلات خانوادگی با پدرش قطع رابطه کرده است. او پس از مدتی به ارتش می پیوندد و بعد ازاینکه یک پایش را در افغانستان از دست می دهد، به سختی از پس خرج و مخارج زندگی برمی آید.

او که کارآگاهی خصوصی است، اکنون فقط یک ارباب رجوع دارد و طلبکارها نیز دست از سرش برنمی دارند. علاوه بر این مشکلات، کورموران بتازگی با نامزد چندین ساله اش قطع ارتباط کرده و در دفتر محل کارش زندگی می کند. اما یک روز، مردی به نام “جان بریستو” با داستانی شگفت انگیز به دفتر او می آید:

” مرگ خواهر جان، مدلی افسانه ای و مشهور به نام لولا، چند ماه پیش سر و صدای زیادی به پا کرد. پلیس، علت مرگ او را خودکشی اعلام کرد اما جان، این موضوع را نمی پذیرد. پرونده ی لولا، استرایک را وارد دنیایی پرهمهمه و فریبنده کرده و او را با انواع و اقسام لذت ها، فریب ها، اغواگری ها و دروغ ها آشنا می سازد.”

داستان کتاب در یک شب سرد برفی و در خیابانی به نام “میفر” آغاز می شود که درهای مشکی و براق ساختمان هایش را ایوان هایی با ستون های سنگی سفید در بر گرفته است…

در ادامه  داستان طوری روایت می شود که مخاطب  با خود آرزو می کند که ای کاش کسی یک یا دو ساعت زودتر در این خیابان حاضر می شد تا شاید در آن صورت  جان انسانی، نجات پیدا می کرد، اما دیگر دیر شده اینک جسد بی جان و سرد لولا لندری، یک مدل سیاهپوست بسیار معروف کف زمین با پارچه ای سفید رنگ که روی تمام بدنش کشیده شده، به چشم می خورد…

نظر منتقدین

کتاب آوای فاخته در واقع اولین تجربه نویسنده اش در مورد نوشتن رمانی جنایی است و هر چند جی کی رولینگ ادعا می کند که هری پاتر هم به نوعی داستان جنایی است اما در واقع آوای فاخته با توجه به موضوعش، اولین ورود جدی نویسنده اش به رمان های دنیای واقعی و سبک جنایی است.

کتاب آوای فاخته در ابتدا خیلی مورد توجه قرار نگرفت چرا که با توجه به علاقه روزافزون مردم به سمت سبک جنایی در چند سال اخیر، سیل نویسندگانی که به سمت نوشتن چنین آثاری رفته اند زیاد است و طبیعی است که این رمان مخصوصا بدون استفاده از اسم نویسنده اش هیچ طالبی پیدا نکرد و چون از نظر قلم چیزی بیشتر از کتاب های هم سبک خود نداشت و داستان متفاوت و خاصی هم ندارد و صد البته که تبلیغاتی هم در این میان نبود، چون نویسنده می خواست با نوشتن این کتاب و پخش آن با نام نویسنده ای نام ناآشنا، در واقع  قدرت قلم خودش را به چالش بکشد که البته موفق هم نمی شود.

در کل منتقدین از این کتاب رولینگ بعد از افشا شدن نام نویسنده اش نظرات متفاوتی داشتند که تقریبا همگی مثبت بوده و این رمان را رمانی قابل قبول در سبک جنایی معرفی کرده اند.

شخصیت پردازی ها

شخصیت های اصلی کتاب شامل کورموران استرایک و دستیار باهوش فعالش “رابین آلاکوت” است. این دو در طول داستان پله پله و در کنار هم گره های داستان را باز می کنند و در نهایت پرده از این جنایت بر می دارند.

نویسنده در مورد شخصیت پردازی استرایک توانسته عمق شکنندگی و تنهایی این شخصیت را به تصویر بکشد و جو پر تلاطم زندگی او را که فرزند ناخواسته یک ستاره موسیقی است، برای مخاطب خود نمایان کند.

شخصیت آلاکورت به عنوان دستیار این کاراگاه کمی متفاوت است .تا پیش از این دستیارها معمولا مرد بودند و در رشته خاصی مهارت داشتند مثل دستیار شرلوک هلمز یا هرکول پوآرو و… ولی این بار نویسنده برای شخصیت دستیار به سراغ یک دختر معمولی رفته است که به مسائل جنایی علاقمند است و به جای تخصص، عشق به کشف حقایق و جسارت دارد.

ترکیب این دو شخصیت در کنار هم با وجود نا متعارف بودن، جذابیت زیادی به داستان بخشیده است و باعث شده خواننده تا آخر علاوه بر موضوع جنایی پای اتفاقات و برخورد های این دو شخصیت با یکدیگر باشد.

قسمت هایی از کتاب

–” آمبولانس اومد.

“واردل” این را گفت و با وجود آگاهی از مخالفت شدید “کارور” دوباره از چادر بیرون رفت که در دیدرس کامل لنز دوربین ها منتظر آمبولانس بماند.

خبر این حادثه، اخبار سیاسی، جنگ و سوانح طبیعی را کنار زد و روایت های گوناگونش با عکس هایی از چهره بی نقص و اندام ترکه ای و چالاک این زن مرده به درخشش در آمد.”

” گرچه “رابین آلاکوت” در طول عمر ۲۵ ساله اش لحظات پر تب و تاب و پر فراز و فرود بسیاری دیده بود، اما هرگز سابقه نداشت روزی با این اطمینان از خواب بیدار شود، که آن روز را تا اخر عمر به یاد خواهد داشت.

“متیو” دوست قدیمی اش اندکی پس از نیمه شب وسط میدان پیکادلی، پای تندیس اروس از او خواستگاری کرده بود و این اتفاق خوبی بود… “

/انتهای متن/

درج نظر