مشکل فوبیا با ازدوج حل نمی شود

نقد هنری فیلم “اینجا بدون من” را، که پس از اکران عمومی این روزها به شبکه نمایش خانگی راه یافته ، هفته پیش خواندید. این بار از دریچه نگاه یک روان شناس به فیلم نگاه می کنیم.

0

سرویس فرهنگی به دخت/

دختر خانواده بیماری فومای ( هراس از جماعت) نسبتاً شدید دارد. وقتی در جمع قرار می گیرد هراسان است ، دست هایش می لرزد و و قتی می خواهد در جمع صحبت کند، حالت تهوع پیدا می کند (البته این بیماری کاملاً قابل علاج می باشد) .

پسر دچار توهم و افسردگی است ، کارش را دوست ندارد و برای  فرار از مشکلات زندگی دائماً فیلم تماشا می کند. اکثر اوقات دراز می کشد حتی در ماشین تا خون به مغزش برسد.

مادر بجای اینک واقعیات را ببیند، با نوعی شیدایی سعی در مخفی کردن مشکلات و سرپوش گذاشتن بر آنها دارد. خود را شاد نشان می دهد و با خیالات شیرین، سر خود و بچه هایش را گرم می کند. با ظاهر سازی ( خرید کاناپه ، خوردن غذا روی میز ، گل های تازه روی میز) سعی دارد روی مشکلات سرپوش بگذارد .

اوضاع در هم و برهم خانه نشان می دهد که او در پی حل مسئله و مشکلات نیست. یک خانه بدون کاناپه یا میز ، ولی ساده و تمیز و منظم می توانست نشانه عدم مشکل روحی این زن باشد . مادر بجای فرستادن دختر به کلاس گل سازی باید اول مشکل اصلی دختر یعنی فوبیا را (با بردن او نزد کارشناس) حل می کرد. او که فکر و ذکرش شوهر دادن دختر است، می گوید نمی خواهم کلفت تحویل مردم بدهم،  می خواهم خانم تحویل شان بدهم. انگار همه هدف او تحویل این دختر به شوهر است. این کلام اعتماد به نفس دختر را از بین می برد و شخصیت او را نابود می کند. انگار او به تنهایی کسی نیست ، شوهر است که به او معنی می دهد.

 تا اینجا فیلم یک چالش در ذهن بیننده ایجاد کرده که هر سه نفر در این خانواده به نوعی می خواهند از واقعیت فرار کنند رضا نقش مثبت فیلم را به عهده دارد.

مرتب به احسان می گوید دست از خیالبافی بردار، خود را جمع و جور کن چرا اینقدر می خوابی .

به دختر یاد آوری می کند که مشکل تو خیلی کوچک است و تو نباید در جمع خجالت بکشی. مادر سعی دارد رضا را به دخترش نزدیک کند تا به آرزوهای خود برسد. اما بعد از اینکه می فهمد رضا نامزد دارد،همه خیالاتش رنگ می بازد و نوعی  افسردگی (که همزاد شیدایی و مانیا است) به سراغ مادر می آید. در واقع به نظر می آید که  مادر افسردگی داشته،  ولی با این شیدایی  و

 شادمانی ظاهری روی آن را پوشانده بود. اینکه او به پسرش می گوید:” یک بار گفتی درز پنچره را بگیرم و شیر گاز را باز کنیم” نشان می دهد که به خود کشی فکر می کند.

 از اینجای فیلم مرز واقعیت وخیال گم می شود. بیننده نمی داند آیا همه چیز یک دفعه به خیر و خوشی تمام شده یا اینها را احسان در رویاها و توهمات خود می بیند. فیلم یک چالش بدون پاسخ ایجاد و بیننده را رها کرد که هر طور می خواهد فیلم را تمام کند.

توجه فیلمسازان را باید به این نکته جلب کرد که مردم ما آنقدر باهوش هستند که دردها را بفهمند، اما از  فرهیختگان و هنرمندان انتظار می رود که در کنارطرح یک  مسأله به راهکارهای  حل صحیح آن هم بپردازند.

 در این فیلم حل مسأله دختر خانواده توسط ازدواج دختر صورت گرفته، در حالی که  حل مشکل فوبیا با ازدواج  ممکن نیست. القای این فکر  به مخاطب که  اگر پسر یا دختری مشکل روحی روانی دارد، فوراً باید  ازدواج کند تا خوب شود، غلط است. اختلالات روانی به هیچ وجه با ازدواج درمان نمی شود،  بلکه در این صورت  مشکلات پیچیده تر و حادتر بروز می کنند.

البته بازی خوب هنرپیشگان این فیلم باعث می شود ذهن بیننده ساعت ها در گیر فیلم شود. کارگردان هم خیلی خوب فضاسازی کرده است . اما شاید اقتباس فیلم از فیلم باغ وحش شیشه ای باعث نوعی ناپختگی در آخر فیلم شده است.

رضایت/انتهای متن/

درج نظر