از فریاد تا آشوب در خیابان

برادر من براي اعتراض به خيابان رفت. دوست داشت بيواسطه صدايش را به گوش يقه سفيدان برساند. فكر مي كرد اين طوري مي تواند از خانواده اش دفاع كند، اما خيلي زود جلوي خبرهاي تلویزيون خشكش زد…

1

چند روز پيش برادرم پيغامي را در گروه خانوادگي مان فرستاد كه دعوت مي كرد به اعتراضات خياباني عليه فقر بپيونديد. ما خنديديم و چند استيكربا دهان كج و كلافه فرستاديم. اما او فقط 27 سال سن دارد،  هميشه زير خط فقر بوده، بتازگي بيكار هم شده و به هيچكدام از روياهايش نرسيده وحالا در شرف پدر شدن است.

رفتم که برایش تحلیل های درست تاریخی- سیاسی -اقتصادی  کنم تا بتواند راه را از چاه تشخیص دهد اما  ديدم او از اين فكر كه مي تواند به خيابان برود وبيواسطه صدايش را به گوش يقه سفيدان برساند چنان به هيجان آمده بود كه چشمانش برق مي زد. من عميقا به او حق مي دادم و مي ديدم سرو صدا و غوغا باعث‌  سرگردانی و نا امیدي اش شده ديگر نمي توان با حرف جلويش را گرفت. او دوست داشت تكاني بخورد و نشان دهد كه زنده است. من هيچ چيز نگفتم و گذاشتم او حرف بزند.

مدتها بود كه ما از جناح هايمان حرف مي زديم و كسي به حرف او گوش نمي كرد. او رفت و خيلي زود با چند تا كليپ با شعار “مرگ بر گراني” و “مرگ بر بيكاري” برگشت با سينه اي جلو وگردني صاف. فكر مي كرد توانسته بايستد واز همه ما دفاع كند.

اما خيلي زود جلوي خبرهاي تلویزيون خشكش زد. باورش نمي شد كه نامردهاي سودجو به اين راحتي و سريع حرف ساده و حق او رابه بازي گرفته اند و آن  را تبدیل به اغتشاش كرده اند. او كه خودش فقر را چشيده هرگز حاضر نمي شود كسي را از نان خوردن بياندازد اما می دید به بهانه اعتراض علیه فقر شيشه ها را شكستند و آتش به زندگي مردم انداختند. مي گفت:  من به حرمت اين پرچم دوسال سربازي رفتم حالا جلوي چشمم آتشش مي زنند! چطور مي توانند اينقدر ظالم و وقيح باشند كه مادري را بي بچه و بيوه كنند؟

گفتم: برادر عزيزم ایرانی جماعت همیشه از حریمش محافظت كرده و می کند. هر گاه جناح های سیاسی و نخبه ها با هم بحث می کنن، مردم دست در دست هم دورشان حلقه می زنند و نمی گذارند کسی از بیرون مزاحم مناظرات شان شود. مردم ما دوست دارند خودشان تصمیم بگیرند و حالا که عده ای از آنها  شاکی بیرون آمده اند  برای اعتراض، مردان سیاسی و نظامی و نخبه مان فارغ از جناح و طبقه و ایدئولوژی یک صدا و دست در دست دور این مرز و مردم حلقه می زنند و از ما مراقبت می کنند. غرب وحشي و عرب سلفي بارها و بارها از مواجهه با هویت و اصالت و قدرت ایرانی ها حیرت زده شده اند، چه در جنگ هشت ساله  و  تحریم ها، چه در فتنه ۸۸ و فتنه های ماهواره ای و مجازی شان.  آنها واقعا از هیبت و قدرت ایران در خاورمیانه و جهان اسلام می ترسند و هر بار مثل يابويي که معطل هُش كردن باشد، حماقت شان را در ایجاد شکاف و براندازی تکرار می کنند. آنها نمی فهمند که من و تو برای امنیت این خاک و این دین جان می دهیم وبا معادلات خودشان نمي توانند ما را بسنجند . ايران قدمت  و تمدن دارد و به اين راحتي ها گزند نمي خورد.  حامی و نگه دارنده اصلي كشور ما سايه شهدا و بزرگاني است که پاکبازانه  براي حفظ خیلی ارزش ها  به ميدان آمدند. 

ما غمگين اما محكم  اين بار با هم  به خيابان رفتيم  با شعار “مرگ بر منافق”، “مرگ بر آمريكا”، “جانم فداي قرآن. جانم فداي اسلام”.

 

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)