خانم‌میلانی، دون ژوان ها و ولنگارها به بهشت می روند؟!

“مَلی و راه‌های نرفته‌اش” فیلمی به کارگردانی و نویسندگی تهمینه میلانی است که مثل خیلی از فیلم های قبلی او به مسائل ومشکلات زنان پرداخته و البته با همان رویکردی همیشگی و ناموفق در پرداخت سینمایی مناسب به موضوع و بی اعتنا به فرهنگ بومی ما و بلکه در مقابل آن.

0

مَلی و راه‌های نرفته‌اش فیلمی به کارگردانی و نویسندگی تهمینه میلانی و تهیه‌کنندگی محمد نیک‌بین  می باشد. میلانی از جمله فیلمسازان نام آشنای ایرانی است که سعی کرده بسراغ  مسائل ومشکلات زنان برود،  البته با رویکردی خاص که در خیلی وقت ها نه واقع بینانه است و نه منطبق با فرهنگ بومی ما.

تهیمنه میلانی پس از فیلم” دو زن” در فیلم “مَلی و راه‌های نرفته‌اش” بار دیگر به سراغ موضوع بسیار مهم خشونت خانگی رفته و زندگی زن جوانی را به تصویر می کشد که قربانی شک و بد دلی مردان خانواده مخصوصا همسرش می شود.


خلاصه داستان

ملیحه (ماهور الوند)از طریق نیر (السا فیروزآذر)- همکلاسی‌اش در کلاس خیاطی-  با برادر او سیامک یا سیا (میلاد کیمرام) آشنا و به او علاقمند می شود. سیامک راننده یکی از ون‌های فرودگاه است.  ملیحه یا همان”ملی”  با امید و آرزوهای فراوان با سیامک ازدواج می کند اما پس از ازدواج، رفتارهای عجیب سیامک آغاز می شود.


دختری با آرزوهای بر باد رفته

اولین رویارویی مخاطب با ملیحه که سکانس آغازین فیلم نیز می باشد، زمانی است که ملیحه در صندوق عقب خودرو، گوشی همراهش در دستش است و با  دلهره و اضطراب شماره ای را می گیرد و با صدایی وحشت زده می گوید: «الو من الان توی صندوق عقب ماشینشم اون میخواد منو بکشه.» سپس فیلم فلش بک خورده و زندگی ملیحه را به تصویر می کشد.

ملیحه دختری کم سن و سال است که همچون زندانی در خانه با او رفتار می شود، برادر بزرگ او مراد زندانبان اصلی اوست و البته پدرش هم سخت گیری هایی به او دارد. محیط خانواده با پدر و برادری بی منطق و متعصب و مادری بی توجه، برای ملیحه سرد و کسالت بار است، او که اجازه نداشته به دانشگاه برود برای پرکردن اوقات فراغتش به کلاس خیاطی می رود.

دنیای بچگانه و یکنواخت میلحه با دیدن سیامک زیر و رو می شود. نخستین دلیل عشق و علاقه مَلی، شباهت سیامک به بالی خان هنرپیشه سریال‌های ترکی است و دیگری فرار از محیط خانه.

فیلمساز دوران آشنایی سیا و ملیحه را بسیار رویایی و شاد به تصویر می کشد اما در همین دوران نیز رفتارهایی از سیا بروز می کند که غیرعادی است. سیا در اولین ملاقات زمانی که با ملی در محیطی باز نشسته اند نسبت به نگاه های مردی در میز روبرو حساسیت نشان می دهد و با لحنی لوس می گوید:«دوست دارم فقط خودم نگات کنم، دست خودم نیست حسودم.»

دومین رفتار هنگامی است که در رستوران در غیاب مَلی، دست در کیف او برده و گوشی او را چک می کند. سیا در جواب اعتراض ملی به رفتارش می گوید که می خواسته از عشقش مطمن شود. سیا با شوخی و خنده نمی گذارد ملی به رفتارهای او جدی فکر کند و از او می خواهد فقط بهش بگه “خب”. ملی اما انقدر به فکر رهایی از محیط خانه است که سیا را همچون شاهزاده ای سوار بر اسب می بیند که برای نجات او آمده. بالاخره هم تهدید به فرار از خانه موجب می شود تا پدر و برادر او به ازدواج شان رضایت دهند.

ماجرای اصلی داستان از همان شب ازدواج آنها و حسادت احمقانه سیا به دایی ملی آغاز می شود و به مرور اوج می گیرد.


تنهایی و بیکسی

بازی درخشان ماهور الوند و معصومیت و سادگی چهره او مخاطب را با او همراه می کند، مخاطب با کتک خوردن او از سیا آزرده می شود، برای بیکسی او غصه می خورد و زمانی که زیر مشت و لگدهای وحشیانه سیامک فرزندش سقط می شود، همراه با او از این سرنوشت شوم اشک می ریزد.

 ملیحه در میانه داستان کاملاً تنهاست؛ از سویی رویای زندگی مشترک او به کابوس تبدیل شده و از سوی دیگر خانواده اش به او پشت کرده اند و  او نه راه پس دارد نه راه پیش.

در پایان فیلم سه راه پیش روی مَلی است؛ طلاق  یا فرار یا مرگ و خودکشی، که مَلی مأیوسانه آخری را انتخاب می کند؛ چراکه اعتماد به نفس و توانایی روحی لازم برای انتخاب دو راه دیگر را ندارد. در واقع انتخاب مَلی مخاطب را از نجات چنین دخترانی ناامید می کند و این در حالی است که فیلمساز باید در کنار نمایش این حجم از بدبختی راه برون رفتی را نیز نشان می داد، حتی مشاور خانه امن هم فقط به نصیحت های تلفنی اکتفا می کند و عملاً نقشی در بهبود شرایط مَلی ندارد.


خیانت زن شوهردار

فیلمساز در کنار روایت زندگی مَلی، روایتگر داستان زنی است که در حال خیانت به شوهرش است. نیر خواهر شوهر ملی که ظاهری شاد و خندان دارد، مملو از عقده های فرو خورده است. نیر دختری بوده همچون ملی با خانواده ای به مراتب بدتر و متعصب تر از ملی. او نیز ازدواج را راهی برای فرار از عمارت نفرین شده پدری می داند. نیر اما با زیرکی مردی درست با روحیات مقابل پدرش را برای  فرار از خانه پدری انتخاب می کند. رضا مردیست که در فیلم حتی بندرت صدای او را می شنویم، مردی به قول نیر سیب زمینی و پسر مامان که همچون بچه ای به دستورات نیر گوش می کند. اما چنین مردی در واقع مورد پسند نیر نیست.برای همین هم او به رابطه ای پنهانی با مردی دیگر روی می آورد؛ مردی که در اواخر فیلم مشخص می شود که نسبتی فامیلی با او دارد( شوهر خواهر رضا). نیر در توجیه رابطه اش به ملی می گوید:« هرچی می خوام بهم میده، قربون صدقه ام میره، برای هر چیزی ازم نظر می خواد، رابطه ام با رضا هم بهتر شده دیگه از دستش ناراحت نمی شم.» البته با توجه به ترس ملی از لو رفتن رابطه نیر و مسعود و سنگسار شدن نیر مشخص است که رابطه آنها از رفتار و گفتار فراتر رفته است.

فیلمساز از سویی با نمایش شخصیتی شاد ، سرخوش و دوست داشتنی از نیر و از سوی دیگر بیان عقده های روانی او سعی دارد که زیرکانه تابوشکنی کرده و رابطه او را که زنی شوهردار است با مسعود توجیه نماید.

نیر که واسطه ازدواج مَلی و سیا بوده، با افزایش میزان بروز خشونت از سوی سیامک، گویی عذاب وجدان پیدا کرده و دایه مهربانتر از مادر می‌شود و سعی می کند تنهایی ملی را پر کند.

 فرار نیر در انتهای فیلم از ترس آبروریزی و مجازات بسیار غیرقابل باور مطرح شده است.


مادران بی توجه و سنگدل

فیلمساز در این فیلم نه تنها پدران را مردانی متعصب و بی مسئولیت نشان داده، چهره مادران را نیز بسیار بد به تصویر کشیده است. مادر سیامک(افسر اسدی) زنی بی احساس و حسود است؛ زنی که خود قربانی شکاکیت و بددلی شوهرش شده و حالا حق ملی می داند که زندگی نکبت باری داشته باشد.گویی او هر زمان صدای کتک خوردن ملی را می شنود لذت می برد از این که او نیز سرنوشتی چون خودش دارد. البته مادر سیامک از دست فرزندانش هم دلخون است. او که به خاطر فرزندانش رفتارهای وحشیانه شوهرش را تحمل کرده، از قدرنشناسی آنها شاکی است.

در واقع فیلمساز با نمایش مادر سیامک و بیان گذشته او می خواهد تلنگری به زنان جوانی بزند که رفتارهای وحشیانه شوهران شان را به خاطر فرزندان تحمل می کنند و اینگونه هم جوانی خود را تباه می کنند و هم آینده فرزندان شان را، هم خودشان مملو از عقده و کینه می شوند و هم فرزندان شان با رشد در محیطی خشن و ناسالم به افرادی ناهنجار تبدیل می شوند.

مادر مَلی نیز از تصویر مادر دلسوز ایرانی بسیار دور است. او به جای توجه به خانواده و فرزندانش تمام فکر و ذکرش تماشای سریال های ترکی است. هیچ‌گونه رابطه عاطفی بین او و دخترش برقرار نیست و  حمایت مادرانه و زنانه‌ای از مَلی نمی‌کند، حتی هنگامی که مَلی با دستی شکسته و فرزندی سقط شده به آنها پناه می برد، او فقط نگران آبروریزی نزد در و همسایه و بهم خوردن مراسم نامزدی پسرش است!


پسر فشن، تنها مرد مثبت داستان

مردان فیلم مَلی همچون مردان دیگر فیلم های میلانی چهره ای خشن و سیاه دارند و معمولا هم به قشر سنتی جامعه متعلقند؛ از پدر سیا گرفته تا پدر مَلی، از سیامک گرفته تا مراد(برادر بزرگ مَلی) هر کدام بنوعی به زنان اطراف خود آسیب زده اند. در این میان تنها مرد فیلم که شخصیتی مثبت و واقع بین و منصف دارد، محمود- برادر کوچک مَلی-  است؛ پسری کم سن و سال با ظاهری فشن و امروزی. محمود تنها یاور مَلی است و همواره از او دفاع می کند؛ همراه او برای شکایت از سیا به پزشکی قانونی می رود و تنها عضو دلسوز خانواده است که هنگام سقط جنین مَلی در بیمارستان کنار اوست. حتی مَلی قبل از خودکشی با تنها کسی که تماس می گیرد محمود است.گویی فیلمساز امید دارد تنها این تیپ از مردان بداد او برسند؛ مردی با ظاهری فشن و به اصطلاح سوسول که فهمیده تر از بقیه مردان است.


کلام آخر

مَلی و راه‌های نرفته‌اش” فیلمی است با پرداختی ضعیف  و داستانی کم مایه که در نشان دادن مشکلی چون خشونت خانگی توفیقی در اقناع مخاطب ندارد. تصویرسازی از وقایع، شخصیت پردازی های نپخته و حجم زیاد سیاه نمایی در مورد مردان و هم زنان فیلم  باعث می شود که مخاطبی که از فضای چنین واقعیت هایی فاصله دارد،  بسختی بتواند چنین مشکلی را در حیات خانوادگی زنان باور کند و همین  عمق تاثیر گذاری فیلم را کاهش داده است.  

بنظر می رسد که فیلمساز با چنین تصویرسازی به دنبال آن بوده است که تلنگری بزند به خانواده‌ها که حجم محدودیت و سختگیری را نسبت به دختران خود و هم زنان شکست خورده در زندگی خانوادگی را کم کنند. میلانی سعی کرده‌ قوانین  مربوط به آزار و ضرب و شتم زنان را در فیلم‌ به چالش بکشد. یادمان بیاید سکانسی که مَلی زیر رگبار کتک‌های همسرش قرار می‌گیرد، همسایه‌ها در حمایت از او پلیس را خبر می‌کنند ولی مَلی از ترس تهدیدهای بعدی سیا، جرأت شکایت به پلیس را ندارد و به دلیل سکوت او پلیس نیز محل را به‌سادگی ترک می‌کند.

اطلاع رسانی در خصوص وجود خانه های امن برای حمایت از زنان خشونت دیده از نکات مثبت فیلم است اما  مگر در این مراکز مشاوران زن حضور ندارند که مَلی با وجود شک و بددلی شوهرش با یک مشاور مرد باید صحبت کند؟  

همچنین فیلمساز با پایان بندی ناامیدکننده فیلم عملاً هیچ  راه حلی برای خروج از بحران زندگی دخترانی چون مَلی ارائه نمی دهد. در این فیلم بر خلاف فیلم آتش بس که «مشاور» زندگی زوج تحصیل کرده را نجات می‌دهد ، مشاور در اینجا عملاً کاری انجام نداده و حکم نوشدارو بعد از مرگ سهراب را دارد.

و سوال های آخر از خانم میلانی این که:

چرا مفهوم “غیرت” در فیلم شما دقیقا مترادف شک و  بددلی است آن هم در حد بیمارگونه؟

شما که خود یک زنید قاعدتا باید بدانید که زنان از مردانی که‌نسبت به مسئولیت های خانوادگی شان پای بندند، نه تنفر دارند و نه ترس، بلکه از این مردان خیلی هم‌خوششان می آید؛ مردانی که به حفظ حریم خانواده و امنیت همسرشان توجه دارند البته در چارچوب های منطقی و متعارف. در حالی که در این فیلم زنان از غیرتی که شما به تصویر می کشید هم می هراسند و هم نفرت دارند و حق هم دارند.

سوال دوم این که چرا در فیلم شما مردها و زنهای فیلم که سرشان را پایین انداخته اند و زندگی شان را می کنند، بی این که نه خیانت کنند و نه همسرشان را  اذیت کنند، مردان و زنانی گیج و منگ و بقول معروف گاگول به تصویر کشیده شده اند و در مقابل مردان و زنانی که اهل خیانتند و حقه باز، مردان و زنانی زرنگ و خوش برخورد و موفق معرفی می شوند؟

و سوال آخر این که چرا مردان بقول شما باغیرت فیلم که سیامک را سمبل آن نشان داده اید و زنان پاک و بی گناه فیلم که نماد آن ملی است، در آخر فیلم قربانی و هلاک می شوند ولی مسعود و نیر که آشکارا خیانت می کنند، براحتی می رهند؟ سکانس پایانی حرف از موفقیت شان است برای رفتن به خارج از کشود.

خانم‌میلانی! آیا پیام شما به مخاطب این است : دون ژوان ها و ولنگارها به بهشت می روند؟!

/انتهای متن/

درج نظر