شهدای مدافع حرم/ساعتی را که کنارِت گذراندم، خوش بود

حکایت شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی از زبان خواهر، مادر و همسرش خیلی شنیدنی و درس‌آموز. “حاج عمار” لقبش بود در جبهه ها و در موردش حاج قاسم سلیمانی می گفت : «عمار برای من مثل «همت» است.

1

محمد حسین محمدخانی، اصالتا یزدیست اما در تاریخ 9 تیرماه 1364درتهران متولد شده است.

محمدحسین سال های دانشجویی خود را در رشته‌ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود.

محمدحسین داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام درتاریخ 16 آبان 1394 طی نبرد با داعش تکفیری درعملیات محرم،به شهادت رسید.دانشگاه و حال و هوای جوانی

کنکور، محمد حسین را به دانشگاه آزاد اسلامی یزد فرستاد. او کاردانی‌اش را در رشته عمران در این دانشگاه گرفت. در ترم دوم، خانه کوچکی در یزد اجاره کرد. خانه‌ای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبه‌های حسینی ، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایه‌گذاری کردند که برنامه‌هایش در خانه خودش برگزار می‌شد

روحیه بسیجی پای محمدحسین را در همان روزهای اول به بسیج دانشجویی دانشگاه باز کرد. حضور پررنگ در برنامه‌های بسیج و روحیه جهادی و توان مدیریتی، باعث شد مسئولیت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد را به او بسپارند.

در ماه‌های پایانی دانشجویی، همسری با شرایط خاصی که مدنظر داشت را پیدا کرد و ازدواج کرد.

حرف های خواهر

خواهرش درباره انتخاب همسر محمد حسین می گوید:

برای محمدحسین خیلی خواستگاری رفتیم. واقعاً آدم مشکل‌پسندی بود. روی هر کسي یک عیبی می‌گذاشت. می‌گفت این‌ها هیچ کدام به روحیات من نمی‌خورند و به کارم نمی‌آیند. خودش دقیقاً می‌دانست دنبال چه چیزی است. انگار محمدحسین روزهایی را می‌دید و پیش‌بینی می‌کرد که ما نمی‌دیدیم.

حاج عمار

محمد حسین را با نام حاج عمار می شناختند و این از آن روی بود که واقعا برای رهبرش عمار بود. او که مهندسی عمران خود را از دانشگاه یزد کسب کرده بود و دانشجوی فوق لیسانس مدیریت فرهنگی بود، زودتر از خیلی ها راهش را پیدا کرد و وظیفه اش را در برابر شقی ترین انسان ها شناخت و برای مصاف با آنان هجرت کرد به سرزمین سوریه.

حاج همت بود برای حاج قاسم

حضور وی در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا(ع) منصوب شد. محمدحسین را در سوریه به نام مستعار «حاج عمار» می‌شناختند. حاج قاسم سلیمانی نگاه ویژه‌ای به محمدحسین داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود.

شجاعت و دلاوری محمدخانی باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بی‌باک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه نیمه آبان سال 94، آرزوی دیرینه‌اش تحقق یافت و در حومه شهر حلب به خون سرخ خویش آغشته گشت و خود را به قافله شهدا رسانید.

پیکر پاک محمدحسین محمدخانی پس از چند روز به تهران بازگشت و با حضور پر شور و با شکوه دوستان و رفقای دور و نزدیکش در بهشت زهرا(س) و در جوار مزار عموی شهیدش به خاک سپرده شد.

 

همسرش می گوید

 همسر محمدحسین از همسرش می گوید:

بهش گفتم: راضی ام شهید شوی ولی الان نه؛ توی پیری.

محمدحسین گفت: “لذتی که علی اکبر امام حسین برد، حبیب نبرد.”

در مورد لحظه ای که پیکر پاک شهید را آوردند می گوید:

آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظه‌ای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود.

بعد از شهادت محمدحسین، خیلی‌ها از من می‌پرسیدند: چطور می‌توانی این‌قدر آرام باشی؟!

در جواب‌شان می‌گفتم: محمدحسین به آرزویش رسیده، چرا ناراحتی کنم؟! خدا این قربانی را بپذیرد! برای خودم هم جالب بود. شاید اگر قبلا این حرف را از کسی توی این موقعیت می‌شنیدم، فکر می‌کردم که داغ است و دارد شعاری صحبت می‌کند، اما این‌طور نبود.

واقعا به چیزی که می‌گفتم اعتقاد داشتم. می‌دانستم که حسین آن‌جا هم تمام حواسش به ماست و تنهای‌مان نمی‌گذارد. آخر محمدحسین خیلی مهربان بود. آن‌قدر زیاد که گاهی خودم متعجب می‌ماندم و می‌گفتم مگر می‌شود یک نفر این‌قدر عاطفی باشد و مهر و محبت داشته باشد. توی خط که بود پیام‌های قشنگی برایم می‌فرستاد. یک بار برایم نوشت:

گرچه  با ساعتِ من

ثانیه‌ای  بیش نبود…

ساعتی را که کنار«ت» گذراندم،

خوش بود…

سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک

شعری که شهید محمدخانی درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش  توسط مادر بزرگوار شهید محمدخانی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد وامام خامنه ای آن را تصحیح کردند:

سر که زد چوبه ی محمل ، دل ما خورد ترک

غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک

وچنان سوخت که بر سر در آن ، این شده حک

سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک

حضرت آقا در جواب این مادر شهید شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک؟ به فلک!

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)