همسرم نمونه کامل بود در تهذیب، تحصیل و ورزش

زهرا احمدی می گوید که حدود یک سال پیش از شهادت همسرش محمدمهدی مالامیری دعا می‌کرد که یکی از اطرافیانش برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) برود تا شهادت. بعد از آن بود که نخستین شهید روحانی مدافع حرم حضرت زینب(س)محمد مهدی راهی سوریه می شودو …

0

حجت الاسلام شهید محمد مهدی مالامیری، درروز دوشنبه 26 خرداد ماه 1364هجری شمسی، مصادف با 26 ماه مبارک رمضان در خانواده‌ای روحانی و ولایی چشم به جهان گشود.

او که تحت تربیت پدر ومادری دلسوز و متدین بود و پدر ومادر اوهردو اهل استان مازندران که پدرش اهل کجور و مادرش از سلسله‌ی جلیلیه‌ی سادات خاندان حسینی شهرستان آمل می‌باشد. پس از گذراندن دوره‌های ابتدایی و راهنمایی با رتبه‌های عالی، در ابتدای نوجوانی در مدرسه علمیه فاطمی دروس حوزوی خود را شروع کرد.

سخت‌کوشی و تهذیب باعث شد بعد از سپری نمودن مقامات و سطح عالی حوزه در هشت سال به عنوان طلبه‌ای ممتاز در محضر حضرات آیات عابدی، آملی لاریجانی، شب زنده‌دار، مدرسی یزدی، سیفی مازندرانی و… بهره کافی ببرد تاجایی که قبل از سی سالگی در حوزه‌های علیمه کاشان، جامعه المصطفی العالمیه(ص) و موسسه حضرت جوادالائمه(ع) به تدریس دروس سطح( رجال، درایه، رسائل، حلقات و کفایه) بپردازد.


زهرا احمدی همسر شهید مالامیری از طرز تفکر همسرش می گوید:

نوع تفکرهمسرم به نحوی بود که در همه موارد در زندگی طبق منویات مقام معظم رهبری عمل کند.

شاد و سرزنده و سخت کوش بود و هر هفته طبق برنامه ورزش داشت و برخی اوقات ساعت چهار صبح می‌رفت و فوتبال، والیبال، پینگ پنگ، بدمینتون، ورزش‌های رزمی بخصوص کاراته را انجام می‌داد و در شنا استاد بود و همیشه در مسابقات اول می‌شد.

همه ساعات روز او برنامه‌ریزی شده بود و بسیاری از روزهای سال شش صبح تا ۱۰ شب در کتابخانه بود اما از آن طرف هم برنامه‌شان انعطاف پذیری زیادی داشت به نحوی که برای صله ارحام که از شهرستان می‌آمدند وقت می‌گذاشت برای جبران آن از خواب خود کم می‌گذاشت.

به نظر من مصداق کامل جمله مقام معظم رهبری در خصوص تهذیب، تحصیل و ورزش بود و در سه حوزه نمونه بود.

اصراری ندارم که بگویم شهید، فرشته است انسان اشتباه دارد اما آن چه را که درست می‌دانست با خلوص به آن عمل می‌کرد.

دوست نداشت خود را نشان بدهد تا حدی که اقوام نزدیک که موفقیت‌های ورزشی او را می‌دیدند می‌گفتند او که این قدر تلاش‌گر است آیا درس هم می‌خواند؟ و در جواب آنان حتی اگر به طعنه یا شوخی می‌گفتند او فقط سکوت می‌کرد حتی به من هم می‌گفتند که علاقه ندارم از من تعریف کنی.

  

اگر علم من دنیایی شود، سد کارم می‌شود

می‌گفت اگر علم من دنیایی شود، سد کارم می‌شود و ظلمت است و اگر علم نور است آن دنیا دست مرا می‌گیرد و تأکید داشت که علم برای خداست خودنمایی نباید در آن باشد.

یکی از اساتید پس از شهادتشان گفتند من در سال‌های تدریس روی سه نفر امید داشتم که شخص بالایی شود و یکی از آن‌ها ایشان بود.

روی مسائل سیاسی مطالعه و دقت عمل زیادی به خرج می‌داد و صحبت‌های رهبری را پیگیری می‌کرد و در مجموع ولایت محوری در زندگی ایشان نمایان بود.

 

به شیک پوشی معروف بود

آدم کم حرف، ساکت و مظلومی بود اما در فضای خانه نیز شور و هیجان خود را داشت و به خوش پوشی، شیک پوشی، پاکیزگی و همیشه معطری معروف بود اما اهل اسراف و ولخرجی نبود و حتی به مستحبات نیز عمل می‌کرد.

چند دست بیشتر لباس نداشت اما همان را خوب نگه می‌داشت و به نحوی مراقبت می‌کرد که از بین نرود.


اعتقاد داشت درس طلبه باید برای زندگی اش نور باشد

ما ده سال و نیم با هم زندگی کردیم او در این مدت می‌گفت تعامل و رفتار طلبه باید به نحوی باشد که درسش برایش نور باشد.

رفتاری صمیمانه‌ای با ما داشت زمانی را برای همه اختصاص می‌داد و زمانی برای بازی با فرزندان در برنامه‌اش بود دو دختر من موقع شهادت پدرشان ۲ و ۴ ساله بودند ایشان بیشتر نمازهای یومیه را به همراه بچه‌ها به مسجد می‌رفت آن‌قدر با حوصله با آنان رفتار می‌کرد برخی اوقات برای آماده شدن آن‌ها آن‌قدر صبر می‌کرد که یک نماز تمام می‌شد.

در مسئله پوشش نیز اعتقاد داشت تا کودک هستند حجاب دخترانشان اختیاری باشد و سخت‌گیری نشود که آنان با علاقه حجاب را بپذیرند و برایشان شیرین باشد و به دلیل این‌که حجاب بچه‌ها خوب بود برای آنان جایزه در نظر می‌گرفت.


آرام جانم می‌رود

اقا محمد مهدی برای پدر و مادرش به صورت ویژه و خاص احترام قائل بود و حتی اگر نظرشان مخالف پدر و مادرشان بود تا جایی که امکان داشت نظر آنان را قبول می‌کرد.

جلوی پدرشان ادب فوق‌العاده‌ای داشت و با تمأنینه و سکوت خاصی حاضر می‌شد و سعی می‌کرد صدایش بلندتر از پدرشان نباشد.

پدر ایشان روحانی بود و هدایت و راهنمایی‌های خانواده این‌چنین نتیجه‌ای را در بر خواهد داشت خانواده ایشان تا حتی پس از ازدواج پیگیر درس ایشان بود و حتی تا سال‌ها پیگیر بود که چه تعاملی را با من و فرزندان دارد.

مادرشان که از سادات جلیله حسینی است، حتی در زمان حیات وقتی ایشان می‌خواست برود، می‌گفت: آرام جانم می‌رود روح و روانم می‌رود و ایشان همیشه می‌گفت محمد مهدی آن‌قدر خوب است که آخر شهید می‌شود.

 

طلبه ای جدی و با پشتکار بود

همسرم در دروس ابتدایی و راهنمایی همیشه شاگرد ممتاز بود و پس از گرفتن سیکل وارد حوزه علمیه قم شد و دروس مقدمات و سطح که در ده سال خوانده می‌شود را هشت ساله به پایان رساند.

پایان‌نامه سطح سه (کارشناسی ارشد) را به زبان عربی نوشت و با نمره ۱۸ دفاع کرد به طوری که اکنون موضوع پایان‌نامه سطح ۴ (دکتری) نیز از طرف حوزه تأیید شده است.

با اینکه استاد سطوح عالی حوزه بود هیچ‌گاه در او تکبر و فخر فروشی دیده نشد به طوری که در طول دو سال تدریس کفایه پدر و برادران او که همگی طلبه و ساکن قم هستند از تدریس وی اطلاع نداشتند تا اینکه به صورت تصادفی اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند.

آن‌قدر از نظر علمی بالا بودند که برای تدریس باید از سطح شروع کرد اما ایشان از دروس سطح عالی و پایه ۹ و ۱۰ شروع کرد.

به من می‌گفت راضی نیستم کسی متوجه شود و برای خود سخت‌گیری خاصی را اعمال می‌کرد و اگر به مسئله‌ای عمل نمی‌کرد برای خود جریمه قرار می‌داد.

ایشان مسلط به زبان عربی و انگلیسی بود و پایان‌نامه ارشد خود را به زبان عربی نوشت و وقت دفاع از پایان‌نامه دکترایشان بود که دیگر رفت.

پس از شهادتشان مشخص شد که با وجود سن کم قریب الاجتهاد بودند.

راهی حرم شد

همسرم می‌گفت داعش سر کودکان را می‌برد و پدرانشان را با اره قطعه قطعه می‌کند، چگونه بنشینم و نظاره‌گر این جنایات باشم در حالی که فرزندان خودم در امنیت کامل در کنارم بازی می‌کنند؟

سال‌های آخر به شهرهای مرزی که داعش نیرو جذب می‌کند می‌رفت تا تیر آنان به سنگ بخورد حتی به درخواست اهل تسنن که گفتند بیاید جوانان ما را از افکار انحرافی داعش نجات دهید به سیستان و بلوچستان، خاش، ایران شهر، کرمانشاه، تالش و آستارا رفت و آنجا به تبلیغ می‌پرداخت و از خانواده دور بود و متحمل سختی‌های بسیاری می‌شد.

و وظایف و مسئولیت‌های پدری خود را هم به صورت کامل انجام می‌داد به نحوی که وقتی می‌آمد احساس کمبود نمی‌کردیم نبودنش را جبران می‌کرد و شرایط را عوض می‌کرد.


ما سینه زدیم بی صدا باریدند…

15اردیبهشت کلیپی از رهبری پخش شد که شعری را با گریه خواندند که ما سینه زدیم بی صدا … همسرم تماس گرفت من گفتم که این کلیپ مرا ناراحت کرد و شاید اگر ایشان می‌توانستند برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) مانند جنگ تحمیلی می‌رفتند.

من گفتم اگر قبول کردند مأموریت شما را تمدید کنند جهادتان را هدیه کنید به حضرت آقا و به نیابت ایشان به جهاد در راه خدا بروید من هم گفتم با این‌که دلم تنگ شده اما صبرم را تقدیم به آقا و حضرت زینب(س) می‌کنم با هم نیت کردیم دو روز پس از تمدید مأموریتش شهید شد.

حنابندان قبل از عملیات

من می‌دانم که او قطعاً به خاطر خلوصش به شهادت رسید حدود یک سال پیش از شهادت ایشان من دعا می‌کردم خدایا یکی از اطرافیان من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به درجه شهادت برسد وقتی ایشان به من گفتند که می‌خواهند بروند من گفتم از خدا خواسته بودم و خداوند از میان ۷۰ میلیون ایرانی تو را برای جهاد و مرا برای صبر انتخاب کرده جایی که خانواده پشت یک مرد باشد می‌تواند به‌درستی عمل به وظیفه کند.

من از ابتدای ازدواج این حس را داشتم که ایشان را زود از دست می‌دهم از خدا می‌خواستم تا بهترین مرگ را نصیبش کند.

به دلیل داشتن این حس اگر ۱۰ دقیقه دیر می‌آمد استرس می‌گرفتم و تا حدی که همیشه کمپوت در یخچال بود زیرا از حال می‌رفتم و این‌گونه نبود که رفتن او برایم بی‌تفاوت باشد و بسیار برایش گریه می‌کردم و به او می‌گفتم که تو شهید می‌شوی او ۴۲ روز پس از اعزام به شهادت رسید به نحوی که عکس او از شب پیش از عملیات، در کنار دیگر مدافعان حرم، در حال حنابندان برجای مانده است.

من حتی به او گفتم مسئله سوریه چند صباحی است که مطرح است چرا تا حالا نرفتی و او گفت مطمئن نبودم که رهبری در مورد اعزام طلبه‌ها رضایت دارند یا اینکه آنان باید برای ترویج علم به وظیفه عمل کنند و وقتی خاطرم جمع شد که نظرشان مثبت است تصمیم قاطع گرفتم.


 هنوز هم بعد از گذشت یک سال پیکرش به وطن برنگشته

ایشان پیش از شهادت به من گفتند زحمت تشییع جنازه‌ام را هم به مردم نمی‌دهم و وقتی تلاش برای برگشت پیکر ایشان می‌کردند من گفتم با این جمله‌ای که شهید گفتند بعید می‌دانم برگردد و سپاه پس از مدتی به ما اعلام کرد که تلاششان برای پیدا کردن پیکر ایشان به جایی نرسیده است.

وقتی برای بزرگداشت شهدای مدافع حرم دیدار رهبری رسیدیم حضرت آقا گفتند روایت داریم که روز قیامت برخی اجر دو شهید را دارند و حتی شهدای دیگر به آنان غبطه می‌خورند گمان من این است که آنان شهدای مدافع حرم باشند زیرا این شهدا سن کمی نداشتند که بگوییم از روی هیجانات درونی رفتند با عقل و درایت رفتند و در اوج بهره‌وری بودند دوم این که برای صرف وطن نیز نرفتند و برای حفظ حرم و اسلام رفتند و مرز نشناختند و اجر دو شهید دارند اجری که از نظر خداوند پنهان نیست.

حرف آخر…

من حق و جایگاهی برای خود قائل نیستم و اگر کسی کاری کرده خود شهید بوده اما طرز تفکر برخی از افراد و بی بصیرتی آنان در عدم پشتیبانی از رهبری مرا آزرده خاطر می‌کند.

نسل امروز فرزندان فردا را تربیت می‌کنند و ما تمرین ولایت مداری را برای عصر ظهور باید امروز به فرزندان خود بیاموزیم در این گیر نکنیم که آب و نان مان کم شود تا حاضر شویم سنگرها و اعتقاداتمان را که خون‌ها برایش ریخته همه را پشت سر بگذاریم تا به دنیای خود برسیم.

حزب اللهی‌های ما نیز با روی خوش و آگاه سازی باید افراد مختلف را جذب کنند با ناراحتی‌ها، پرخاشگری‌ها، بداخلاقی‌ها و قطع رابطه نمی‌توان جذب داشت اگر این اتفاق بیفتد دشمنان جوانان ما را به سمت خود می‌کشند.

این امر نیاز به تحصیل، تفکر و برنامه‌ریزی دارد مؤمن برای همه لحظات زندگی تدبیر می‌خواهد

با تمام سختی‌ها که مردم گویند برای بازمانده‌های شهید من می‌گویم خدایا قبول کن این کم را از ما همان‌گونه که حضرت زینب(س) گفت زیرا انسان با سختی‌ها بزرگ می‌شود.

/انتهای متن/

درج نظر