خسته شدم از شوهری که با ما نبود

بی تفاوتی و عدم اقدام بموقع برای حل بعضی مشکلات می تواند در طول زمان دردسرساز باشد. در زندگی فرخنده سادات عدم توجه و تدبیر بموقع برای مسائل زندگی مشترک حالا او را به بن بست رسانده است.

0

در زندگی فرخنده سادات در ابتدا همه چیز به نظر آرام و روی روال به نظر می رسید و برای دوست و آشنا، صبر و شکیبایی وی زبانزد همه بود. ولی کسی از درون زندگی وی و از دل پرجوش و خروش و غصه هایش خبر نداشت. در عمل صبر زیاد ایشان در مقابل رفتار غیرمسئولانه  و خلاف شان انسانی شوهرش، وی و سه فرزند مشترک شان را به قول خودش به نابودی کشانده است.

در این مورد خودش می گوید:

شغل من پرستاری است. 30 سال پیش تقریباً اواخر جنگ  بود که یک مجروح جنگی  را از منظقه به بخش ما آوردند. هاشم که یک سرباز بود در اواخر دوره سربازیش مجروح شده بود. من می دیدم که خیلی هم تنهاست. از همان جا با هم آشنا شدیم و بعد هم ازدواج کردیم.

 چند ماه اوایل خیلی خوب و خوش اخلاق و سرحال بود. چون قبل از سربازی کارش فنی بود، به راحتی هم برایش کار پیدا شد و ما تقریبا زندگی خوبی داشتیم. اما وضع همین طور نماند.

بعد از تولد بچه اولم من می دیدم که هاشم خیلی حواسش به زندگی نیست. صبح ها زود می رفت و شب دیر می آمد. به من و بچه ها کمتر توجه می کرد و کمتر برایمان وقت می گذاشت. او که اهل در خانه ماندن در روزهای تعطیل نبود، حوصله ی بیرون رفتن و مسافرت را از دست داد. به نظر می آمد که همیشه از چیزی هراس دارد.

بعد از دو سال و نیم فرزند دوم و بعد از چهار سال سومی هم به دنیا آمد. ولی در مدت 10 سالی که از زندگی مان می گذشت، هاشم نه تنها  گرمتر و وابسته تر به زندگی نشد بلکه تقریبا ما را به امان خدا رها کرد. از نظر نیازمندی های فراوان زندگی، خیلی از او چیزی نمی خواستم. کم کم رفت و آمدش هم به خانه کم شد. خیلی شب ها اصلا خانه نمی آمد و اگر هم می آمد، خیلی دیروقت، ساعت 2 و 3 نیمه شب می آمد و گوشه ای می خوابید و به کسی کاری نداشت. همیشه دلایل واهی و دروغی می تراشید و زیادی کار را بهانه می کرد. هرچه به او اصرار می کردم که اگر مریضی به پزشک یا روانشناس مراجعه کنیم، شاید مشکلت حل شود و حالت خوب شود، به شدت رد می کرد و می گفت تو خودت بیماری، من مشکلی ندارم، فقط خسته ام.

 تا 12-10 سال را همین طور با صبوری و ندیده گرفتن کم و کاستی های زندگی  گذراندم. تا اینکه یک روز اتفاقی بعد از بحث و مشاجره ای کوچک و یادآوری رفتارش که باعث گله مند شدن همه اعضای خانواده من و خودش شده بود، متوجه شدم که او با خانمی در ارتباط است. بعد از پیگیری و پرس و جو قهمیدم با او ازدواج کرده و یک دختر پنج ساله یعنی همسن بچه سوم من هم دارد. وقتی  دستش رو شد، دیگر تقریبا خانه نیامد و اصلا دیگر به من و بچه ها و نیازهای مادی و معنوی مان توجه نداشت. بعد هم ما را ترک کرد، در حالی که  نه آدرسی، نه تلفنی… هیچ خبری از او نداشتیم.

ناچارخودم به تنهایی بچه ها را بزرگ کردم و با هر سختی که بود گذراندیم. بعد از سالها یکباره شروع کرد به ما سر زدن. هر از چندگاهی یک تلفنی می زد و بچه ها را سر می زد و مثل کسی که از رفتارش پشیمان شده رفتار می کرد. قول می داد که اگر به من مهلت بدهید من برمی گردم و جبران می کنم. من اصلا با او حرف نمی زدم. دروغ هایش برایم غیر قابل تحمل بود. من و بچه ها نمی توانستیم حرفهایش را باور کنیم. بچه ها تا زمانی که کوچک بودند، دلشان برایش تنگ می شد و بهانه اش را می گرفتند، ولی بزرگتر که شدند سرشان به درس و مشق گرم بود و پدرشان هم دو سه ماهی یک بار سر می زد. آنها در واقع  به همین زندگی بدون پدر عادت کرده بودند.

الان تقریبا 24 سال از رفتن او می گذرد. در این مدت اسمش این بوده که شوهر داشته ام، ولی نداشته و ندارم. حالا بازنشسته شده ام. فرزندانم غیر از من کسی را ندارند. دیگر پدرشان حتی سالی یک بار هم به ما سر نمی زند. 24 سال از زندگی 30 ساله ام را با سردی و تنهایی و با تحمل همه مشکلات سر کردم ولی دیگر نمی توانم صبر کنم. می خواهم از او طلاق بگیرم. هر وقت حرف طلاق را می زدیم می گفت من طلاقت نمی دهم، زندگی من در این خانه است.

جدیداً شنیده ام که به خاطر بیماری سالهاست کار نمی کند و فقط یک مستمری دریافت می کند و دخترش هم ازدواج کرده ولی هرسه فرزند من در خانه اند. بخاطر تنهایی من هیچکدام قصد ازدواج ندارند و به هیچکس اعتماد نمی کنند.

الان من می خواهم بدانم سهم من از این زندگی چه بوده و هست؟ من 20 سال است با او صحبت نکرده ام. همه حرفهایش را از طریق بچه ها به من می زند. حرفهایش را دیگر نه من و نه بچه ها باور نداریم. بچه ها به من خیلی ایراد می گیرند که چرا این همه سال صبر کرده ام و اقدامی قانونی نکرده ام. هنوز هم حاضر نیست مرا طلاق بدهد و از بلاتکلیفی دربیاورد. اوایل زندگی می گفتم بهتر است صبر کنم. دوست ندارم اسم زن مطلقه رویم باشد و هرکجا بروم مرا به چشم بد نگاه کنند. اما حالا که بازنشسته شده ام می ترسم بمیرم و شوهرم از بازنشستگی من استفاده کند. می خواهم لااقل این را برای بچه هایم بگذارم تا استفاده کنند. می خواهم طلاق بگیرم که چیزی از من به او نرسد.

هاشم در زندگی هیچ کار برایم نکرد. حتی یک بار یک لباس و کفش برایم نخرید و بچه هایم همیشه تنها و افسرده بودند. می خواهم چند سال هم که شده برای خودم و بی دغدغه با بچه هایم باشم.

پرسیدم: آیا سعی کرده اید با ایشان ارتباط برقرار کنید؟ از وضع زندگی شان خبر دارید؟آیا از محل کار یا زندگی ایشان آدرسی دارید؟ از حال ایشان باخبر هستید؟

پاسخ داد: نه، از نظر مالی چیزی ندارد و می دانم که سالهاست که بیکار است. زن دومش هم که صیغه 99 ساله کرده است از او راضی نیست. من علیرغم رفتار ناجوانمردانه شوهرم که با من و زندگی و بچه هایم بازی کرد، با خانواده شوهرم رفت و آمد دارم. همه آنها از صمیم قلب به من و بچه هایم احترام می گذارند و از من درخواست می کنند که طلاق نگیرم و از شوهرم جدا نشوم. من هم به احترام آنها تا الان صبر کرده ام ولی دیگر برایم سخت است که فقط اسمش باشد که شوهر دارم و حتی یک مسافرت بخواهم بروم اجازه او باید باشد ولی او اصلا به فکر نباشد. بچه هایم هم همین طورند.

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

 متانت و صبوری در برخورد با مسائل زندگی خوب است اما این با بی تفاوتی و عدم توجه به مشکلات و حل نکردن انها فرق دارد. گاهی رها کردن مسائل نه تنها خودبخود به حل آنها کمکی نمی کند بلکه چه بسا بعضی مشکلات با گذشت زمان بدتر و جدی تر هم می شود، مثل یک بیماری مزمن و خطرناک می شود که روح و جان را فرسوده می کند. درحالی که اگر زندگی را با سرپنجه تدبیر مدیریت کنیم  و با توکل به خدا پیش ببریم، خیلی از مسائل به موقع حل می شود.

از شنیدن ماجرای زندگی فرخنده خانم متاثر شدیم و هم از صبوری شان متعجب.

اول از همه به ایشان می گوییم که  به نظر می رسد که عدم اقدام بموقع برای رفع  مشکلات همسرتان باعث شده که الان اینقدر متحیر و ناراضی باشید. به هر حال از نظر قانونی، حق و حقوقی متوجه شماست.

  1. شما برای همه سالهایی که شوهرتان به شما نفقه پرداخت نکرده، می توانید دادخواست دریافت نفقه معوقه و حال فقط برای خود را به دادگاه بدهید. ولی فرزندان نفقه معوقه ندارند. چون غیر از پدر، جد پدری تکلیف پرداخت نفقه فرزندان پسر خود را به عهده دارد که ابشان هم پرداخت نکرده است. دو پسر شما در حال حاضر از حضانت و سرپرستی پدر خارج هستند چون بالای 18 سال سن دارند و شاغلند ولی دخترتان حق نفقه دارد ولی فقط نفقه حال(سه ماه اخیر به بعد) چون هنوز ازدواج نکرده است.
  2. شما می توانید هزینه هایی که برای فرزندان تان کرده اید را به عنوان طلب با استناد به هزینه های زندگی و هزینه مدارس و خرج تحصیل و… را از همسرتان جدا جدا در خواست نمایید.
  3. اگر زوج نتواند و نخواهد و دادگاه نیز به دلیل اعسار و نداری، نتواند او را اجبار به پرداخت نفقه معوقه و حال شما نماید، شما حق طلاق به عنوان عسروحرج را خواهید داشت. که در این صورت دادگاه از طرف حاکم شرع، اجازه دارد شما را بعد از صدور حکم عدم امکان سازش، طلاق دهد و به وجود زوج هم نیازی نیست. چون قاضی نماینده ای با شما همراه می فرستد تا در دفترخانه طلاق، شما را طلاق شرعی دهد.
  4. برای درخواست لازم است که آدرسی از خوانده(شوهرتان) داشته باشید. می توانید منزل یکی از اقوام را به عنوان آدرس او بدهید تا ابلاغ و احضارها را به ایشان اطلاع دهند. در غیر این صورت ایشان مجهول المکان تلقی می شود و روند کار به دلیل آگهی های متعدد و فاصله زمانی درج آگهی و تایید آن طولانی می شود و دادگاه نیز نداشتن آدرس از خوانده را سخت می پذیرد.
  5. حقوق بازنشستگی شما، در صورت عدم طلاق از همسرتان فقط به دخترتان تعلق می گیرد. و به شوهرتان به دلیل دریافت حقوق و مستمری ایثارگری، از جانب شما چیزی تعلق نمی گیرد.
  6. شما از همسرتان غیر از نفقه، مهریه و اجرت المثل ایام زوجیت را نیز طلب دارید که می توانید در صورت تمایل و نیز توانایی مالی شوهرتان ار او درخواست نمایید و در صورت عدم پرداخت حقوق مالی شما، با اعمال ماده 2 محکومیت های مالی، برای او حبس و زندان درخواست کنید.

/انتهای متن/

درج نظر